تیر
28
1397

⬅️ برای در امان ماندن از جن زدگی چه باید کرد؟

?برای درامان ماندن از جن زدگی و خنثی شدن آنها، در روایات راههایی ذکر شده است.

 

✅ خواندن دعایی که جبرئیل برای دفع جن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یاد داد: «أَعُوذُ بِکلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ الَّتِی لَا یجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَ ذَرَأَ وَ بَرَأَ وَ مِنْ شَرِّ ما ینْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ مِنْ شَرِّ ما یعْرُجُ فِیها وَ مِنْ شَرِّ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مِنْ شَرِّ ما یخْرُجُ مِنْها وَ مِنْ شَرِّ فِتَنِ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ وَ شَرِّ الطَّوَارِقِ إِلَّا طَارِقاً یطْرُقُ بِخَیرٍ یا رَحْمَان.»

✅خواندن آیه ۸۳ سوره آل عمران با صدای بلند در مکان های ترسناک«أَفَغَیرَ دِینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُون»

✅ امام صادق علیه السلام فرمود: در شگفتم ازکسی که مورد مکر وحیله واقع شده و به این ذکر پناه نمی‏آورد. «أُفَوِّضُ‏ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ »(غافر،۴۳)

✅ همراه داشتن انگشترعقیق یمنی وحرز امام جواد علیه السلام

✅ خواندن ذکر لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم که حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: شیطان بر دو قسم است: شیطان جنى، که با گفتن «لاحول و لا قوه الا بالله العلى العظیم» از شما دور مى شود. وشیطان انسى، که با فرستادن صلوات «اللهم صل على محمد و آل محمد» از شما دور مى شود.

✅ قرآن کوچک دراتاق و همیشه همراه داشته باشید.

✅ معوذتین [سوره های مبارکه فلق و ناس] را بخوانید و تکرار نمائید.

✅ آیهالکرسی را بخوانید و در منزل نصب نمائید.

✅ چهار قل[سوره های مبارکه توحید، کافرون، فلق و ناس] را بخوانید و تکرار نمائید، خصوصا وقت خواب.

✅ در موقع اذان با صدای نسبتا بلند اذان بگویید

✅ روزی ۵۰ آیه از قرآن کریم را با صدای نسبتا بلند بخوانید.

✅ همین طور در روایت وارد شده برای دفع شر جن و چشم زخم سوره یاسین را نوشته و همراه داشته باشید.

 

استاد حسین انصاریان

اسفند
15
1392

سعادت را در کجا می‌توان یافت؟

سمیناری برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور یافتند. سخنران به  به هر یک ازحاضرین بادکنکی داد و تقاضا کرد با ماژیک روی آن اسم خود را بنویسند. بعد، آنها را جمع کرد و در اطاقی دیگر نهاد.حال، از حاضرین خواست که به اطاق دیگر بروند و هر یک بادکنکی را که نامش روی آن بود بیابد. همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را بیابند. همه دیوانه‌وار به جستجو پرداختند؛ یکدیگر را هُل می‌دادند و هرج و مرجی راه انداخته بودند که حدّی نداشت.

مهلت به پایان رسید و هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد. بعد، از همه خواسته شد که هر یک بادکنکی را اتفاقی بردارد و آن را به کسی بدهد که نامش روی آن نوشته شده است. در کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند.

سخنران ادامه داده گفت، “همین اتّفاق در زندگی ما می‌افتد. همه دیوانه‌وار و آسیمه‌سر در جستجوی سعادت خویش به این سوی و آن سوی چنگ می‌اندازیم و نمی‌دانیم سعادت ما در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است. به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید. این یکى از وسایل براى به هدف رسیدن انسان است.

نویسنده مهمان: خانم فهیمه کهتری

اسفند
13
1392

یادت باشه …

یادت باشه تا خودت نخوای هیـچ کس نمیتونه زندگیتو خراب کنه ! یادت باشه که آرامش رو باید تو وجود خودت پیدا کنی! یادت باشه خدا همیشه مواظبته! یادت باشه همیشه ته قلبت یه جایی برای بخشیدن آدما بگذاری …

گوش کن برات خوبه…

۱. منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش…اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن؛همه رهگذرند!

۲. زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند،مراقب حرفهایمان باشیم!

۳. به کسانی که پشت سر شما حرف میزنند بی اعتنا باشید،آنها به همانجا تعلق دارند،یعنی دقیقا”پشت سر شما!

۴. گاهی در حذف شدن کسی از زندگیتان حکمتی نهفته است. اینقدر اصرار به برگشتنش نکنید!

۵. آدما مثل عکس هستن،زیادی که بزرگشون کنی کیفیتشون میاد پایین!

۶. زندگی کوتاه نیست،مشکل اینجاست که ما زندگی را دیر شروع میکنیم!

دردهایت را دورت نچین که دیوارشوند،

زیرپایت بچین که پله شوند…

هیچوقت نگران فردایت نباش،

خدای دیروز و امروزت،فرداهم هست…

ما اولین دفعه است که تجربه بندگی داریم ولى اوقرنهاست که خداست…فرداهاتون  قشنگ

نویسنده مهمان: خانم عطیه گلی

فروردین
2
1392

بز خود را بکش

مرشد و مریدی با هم در سفر بودند، یک شب که هوا رو به تاریکی می‌گذاشت برای استراحت منزلی یافتند و به آنجا پناه آوردند، صاحب منزل زنی با سه فرزند بود.

آن زن شام شب و صبحانه فردا را از یگانه بزی که داشت برای مهمانانش فراهم کرد و مرید و مرشد پس از صرف صبحانه از اهل خانه خداحافظی کرده و به راه خود ادامه دادند، در راه مرید به که به فکر آن خانواده بود به مرشد گفت: کاش می‌شد برای آنها کاری کرد.

مرشد گفت:‌اگر می‌خواهی برای آنها کاری انجام دهی بهتر است برگردی و بز آنها را بکُشی.

مرید ابتدا تعجب گرد ولی چون به مرشد خود اطمینان داشت بازگشت و از تاریکی شب استفاده کرده و بز آنها را کشت.

سالیانی چند گذشت و مرید و مرشد در پی کسب علم همچنان در سفر بودند، روزی به شهری پر رونق رسیدند و در آنجا عزم توقف کرده و سراغ مهتر شهر را گرفتند.

آنها به قصری مجلل راهنمایی شده و پس از ورود استقبال گرمی از آنها شد، آنها را به حمام هدایت کرده  و لباس‌های نو و تمیزی در اختیارشان قرار دادند و پس از صرف غذا و استراحت به دیدار مهتر قصر رخصت پیدا کردند.

مرید با کمال تعجب زنی را دید که در آن منزل فقیرانه بود، مرشد لبخندی زد و از آن زن راز این موفقیت را جویا شد.

زن نیز چون آن‌دو را فرزانه و با کمالات دید گفت:‌ سالیانی پیش همسرم درگذشت و ما زندگی ساده‌ای را با شیر بزی که داشتیم می‌گزراندیم ولی روزی متوجه شدیم که بزمان مُرده است، ابتدا غمگین شدیم ولی بعد چندی پسرانم به کار و تلاش پرداختند، ابتدا بسیار سخت بود ولی کم کم هر کدام به موفقیت‌‌هایی رسیدند، ابتدا پسر بزرگم زمین پربرکتی یافت و مشغول کشاورزی شد، فرزند دیگرم معدنی از فلز گرانبها یافت و مشغول آن شد و فرزند آخرم به تجارت روی آورد، من نیز به گله‌داری و مرغ‌داری مشغول شدم، پس از مدتی با ثروتی که از این کارها بدست آوردیم این شهر را بنا نمودیم.

مرید با شنیدن این داستان به راز کشتن بز پی برد و متوجه شد که اگر آن بز هنوز زنده بود این خانواده همچنان در آن زندگی بسر می‌بردند.

فروردین
1
1392

تجربه

روزی به دو برادر که یکی معتاد و لاابالی و دیگری ورزشکار و در کار خود معتبر بود گفتند چرا شما که دوبرادر هستید و در یک خانواده پرورش پیدا کرده‌اید اینقدر با یکدیگر متفاوتید.

برادر معتاد گفت: پدر من معتاد بود، از من چه توقعی دارید؟؟؟!!!

برادر دیگر گفت: پدر من معتاد بود و این عمل او باعث آزار من و خانواده‌ام بود، من در کار پدرم تفکر کردم و سعی کردم راه بهتری برگزینم چون این چیزی نیست که من می‌خواهم.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031