بهمن
1
1390

تفسیر آموزشی و تربیتی قرآن – جلسه نخست مقدمات تفسیر

تفسیر آموزشی و تربیتی قرآن

جلسه نخست مقدمات تفسیر

بسْمِ ‌اللهِ ‌الرَّحْمنِ ‌الرَّحِیم، اَلْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ لِعَیِّن الوُجُود وَ الصَّلَوهُ وَ السَّلامُ عَلی وَاقِفِ مَوَاقِفِ الشُّهُود، سَیِّدِنَا اَبِی القَاسِمِ مُحَمَّد وَ عَلَی آلِه اُمَنَاءِ مَعْبُود،

اسم بحث را تفسیر تربیتی و آموزشی قرآن گذاشتم، این بحثی که خدمتتان عرض می‌کنم بحثی است که برای دانشجویان انجام دادیم، هشت مرحله هم داشت. برای هر تفسیر هشت مرحله را طی می‌کردیم. اولا یک توضیح خیلی مختصری درباره خود تفسیر بدهم اصلا تفسیر یعنی چه؟ ما می‌گوییم تفسیر قرآن، منظورمان از تفسیر چیست؟ می‌خواهیم آیات قرآن را شرح بدهیم، الفاظ آیات قرآن را شرح بدهیم، می‌خواهیم مقاصد آیات قرآن را دربیاوریم. این را باید کامل توضیح بدهیم. اکثر مفسرین یا کسانی که در علوم قرآن کار می‌کنند درباره تفسیر قرآن و معنای تفسیر قرآن صحبت کردند، حتی بعضاً بین علم تفسیر قرآن و عمل تفسیر قرآن قرار تفکیک قائل شده‌اند. بسیاری هم چنین تفکیکی را قائل نشده‌اند.

معنای تفسیر

نمی‌خواهم وارد این بحث‌های خیلی سنگین شوم. می‌خواهم فقط این را خدمت شما عرض کنم ما که می‌گوییم تفسیر قرآن منظور این است که می‌خواهیم مقاصد و اهداف از نزول قرآن را بفهمیم.خداوند به چه هدفی، به چه دلیلی قرآن را بر قلب مبارک پیامبر (صلوات الله علیه و آله) نازل فرمود؟ از تفسیر باید این را فهمید. تفسیر یعنی اینکه ما برویم تحقیق کنیم بفهمیم مقصود و هدف خداوند از نزول قرآن و آیات مبارک آن چه بوده است؟ اگر این مقدمه را به عنوان معنای تفسیر بپذیریم یک سوال برای ما پیش می‌آید و سوال این است که آیا خداوند از نزول قرآن هدفی داشته یا هدفی نداشته است؟ بعد سوال دوم پیش می‌آید اگر هدفی داشته است هدف نزول قرآن چیست؟ خداوند قرآن را برای چه بر پیامبر اعظم نازل فرموده است ؟ باید به این سوال‌ها پاسخ بدهیم. پاسخ سوال اول بصورت طبیعی روشن است. هر موجود عاقلی برای کار خودش هدف دارد. خداوند تبارک و تعالی که حکیم علی الاطلاق است طبیعتاً او هم هدف دارد. مگر می‌شود بدون هدف کار به آن عظمت را انجام دهد؟ و پیامبر را مأمور به چنین کار عظیمی بکند؟ پس هدف دارد.

هدف نزول قرآن

حالا سوال دوم مطرح می‌شود هدف خداوند تبارک و تعالی از نزول قرآن چیست؟ برای چه قرآن را نازل کرده است؟ ما از چه طریقی می‌توانیم بفهمیم که هدف خدا چیست؟ از طریق مراجعه به خود قرآن. ببینیم قرآن وقتی که دارد خودش را معرفی می‌کند چگونه معرفی می‌کند؟ اولین آیه‌ای که من برایتان می‌خوانم سوره مبارکه بقره است: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقرآن هُدىً لِلنَّاس‏»[۱] «ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شد». اما هدف نزول قرآن چیست؟ «هُدىً لِلنَّاس‏» هدایت بشر. «هُدىً لِلنَّاس‏» یعنی هدایت همه بشر. قرآن کتابی است که برای هدایت بشر اختصاص یافته است.

امثال این آیه را ما در قرآن فراوان می بینیم که می‌گوید هدف قرآن هدایت بشر است. آیه بعدی در سوره مبارکه بقره آیه دوم است: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین‏»[۲] این کتاب که کمظور از آن قرآن کریم است، هدایت است برای متقین. یعنی هدف قرآن چیست؟ هدایت برای متقین است . اینکه چرا یک جا للناس آمده و یک جا للمتقین این بحثی دیگر است. اما اجمالا عرض کنیم که در للناس می‌فرماید: که این قرآن برای انسان و انسان‌سازی آمده است و این هدف اصلی آن است، و در للکتقین می‌فرماید که تنها اهل تقوا شایستگی هدایت به وسیلۀ آن را دارند؛ یعنی در عین حال که قرآن کتاب هدایت برای همگان است، تنها بخشی از انسان‌ها که اهل تقوا باشند، از آن بهرۀ کافی می‌برند. پس هدف نزول قرآن انسان و انسان سازی است.

آیۀ بعدی آیه نهم سورۀ مبارکۀ اسراء است: «اِنَّ هذا القرآن یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَم». موصوف لِلَّتی محذوف است. اگر سوره اسراء را ملاحظه بفرمائید قبل از این آیه در مورد تورات و بنی اسرائیل صحبت می‌کند. می‌گوید وقتی قرآن را با تورات مقایسه می‌کنید، جامعه اسلامی را با جامعه بنی اسرائیل مقایسه می‌کنید، می‌بینید قرآن استوارتر از تورات است، جامعه اسلامی استوارتر از جامعه بنی اسرائیل است و دین اسلام استوارتر از یهودیت است. بعد می‌گوید: این ویژگی استوارتری به چه وسیله‌ای انجام می‌شود؟ به وسیله قرآن: «اِنَّ هذا القرآن یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَم». به وسیله قرآن است که این استوارتری ایجام می‌شود. هدف قرآن معلوم شد هدف قرآن هدایت انسان است. اگر هدف قرآن مشخص شد هدف تفسیر هم چیست؟ هدایت انسان، انسان سازی است. یعنی اگر ما تفسیر قرآن نوشتیم در این تفسیر قرآن همه مطالب را گفتیم اما با این مطالب انسان هدایت نشد این تفسیر نیست، کتاب عملی است و به درد تفسیر نمی‌خورد. فرض بفرمایید کسی بنام جناب غزالی کتاب نوشته است. کتاب بسیار عظیم و برجسته ای بنام احیاءالعلوم کتاب اخلاق است الان به عنوان مرجع اصلی کتاب اخلاق در عالم اسلام است شما وقتی این کتاب را از اول تا آخر می‌خوانید می‌بینید اصلا به درد اخلاق شما نمی‌خورد هدایت نمی‌کند پس معلوم است این کتاب علمی است. بهرۀ علمی دارد، اما کتاب هدایت نیست، کتاب اخلاق نیست. پس ما باید هدفمان از تفسیر قرآن هدایت بشر باشد یا هدایت متقین باشد با آن شرایطی که ما عرض خواهیم کرد. پس علم تفسیر کشف مقاصد خداوند تبارک و تعالی در نزول قرآن است وقتی فهمیدیم مقصد اصلی خداوند تبارک و تعالی هدایت بشر است پس باید علم تفسیر هم علم هدایت بشر باشد و انسان را به سمت هدایت ببرد. یعنی انسان بعد از تفسیر یک قدم به خداوند تبارک و تعالی نزدیک‌تر شده باشد.

محور قرآن

در کنار اینکه قرآن هدف دارد طبیعتاً باید محوری هم برای هدفش داشته باشد. عرض کردیم هدف قرآن چیست؟ انسان‌سازی و هدایت بشر است. امه انسان‌سازی و هدایت بشر به کجا؟ انسان را با چه می‌خواهد بسازد؟ تمام فلسفه‌های غرب هم می‌گویند ما می‌خواهیم انسان بسازیم. هیچ فیلسوفی نیست که بگوید من نمی‌خواهم انسان بسازم. هیچ جامعه‌شناسی نیست بگوید من می‌خواهم انسان را خراب کنم. منتها مسئله این است که به کدام مسیر می‌خواهی بسازی؟ مثلا اگر شما بگویید من مسیر ساختنم برای ساختن دنیاست، چرا چون انسان پوست و گوشت و خون است آن‌موقع تراز انسان شما چه انسانی می شود؟ می‌شود انسانی که دارای قدرت باشد، انسان دارای قدرت تراز شماست و چنین انسانی؛ انسانِ خوبی است. انسانی که بتواند دیگران را تحت سلطه خودش درآورد. مثلا در این منطق بهترین انسان آمریکاست چون می‌تواند این کار را انجام بدهد. اما محور انسان‌سازی چیست؟ دقت فرمایید که پرسش مهمی است، زیرا وقتی محور را شناختیم، می‌توانیم تکلیف خودمان را در ساختن و هدایت انسان روشن کنیم و مسیر را تشخیص دهیم، زیرا مسیر با مقصد و مقصود و هدف معنا می‌یابد. خودِ قرآن محور را مشخص کرده است، محور چیست؟ بندگی خدا. ۱۱۴ بار این آیه نازل شده است و ما هم خیلی تکرار می‌کنیم کمتر به آن توجه می‌کنیم: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» همه عالم زیر اسم الله، الرّحمن، الرّحیم است یعنی محور تمام عالم کیست؟ الله. قرآن کتاب معرفت الله است، قرآن کتاب قرب الی الله است، «ما خَلَقْتَ الْجِنّ وَ الْاِنْس اِلّٰا لِیَعْبُدون»[۳]، «اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعین»[۴]، پس قرآن محور هم دارد و در تمام آیاتش این تکرار می‌شود. ترجیع‌بند تمام پیامبران است: «اُعْبُدوالله»[۵] «خدا را بپرستید». پس این نشان می‌دهد که آن مسیر انسان‌سازی به سمت کیست؟ به سمت خداست، یعنی می‌خواهد انسان را از بُعد حیوانی درآورد، انسان خدایی بکند.

ارائه الگوی‌های انسانیت

انسان طراز اسلام یا انسان طراز قرآن انسانی است که انسان خدایی باشد.حال اگر بخواهیم به زبان الگویی بگوییم انسان طراز اسلام علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) است می‌خواهد او را تربیت کند، می‌گوید من می‌خواهم برای شما چنین آدمی تربیت کنم و امیر مؤمنان هم با قرآن تربیت می‌شود. فلذا ملاحظه می‌فرمائید الگوهایی را هم که بیان می‌دارد الگوهای خیلی جالبی است. برای شما پیامبران را الگو می‌کند. یعنی می‌گوید موسی الگوی شماست عیسی الگوی شماست، یحیی الگوی شماست، ذکریا الگوی شماست، مریم الگوی شماست، الگوی شماست، یعنی چه؟ یعنی اینکه ملاحظه کنیم که رفتار آنها، گفتار و سکنات آنها چگونه است و شما هم از همان رفتار و گفتار پیروی کیند، زیرا آنها الگوی هدایت هستند. قرآن می‌فرماید: «أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه‏»[۶] این پیامبران را خداوند هدایت فرمود و تو هم به هدایت آنها اقتداء کن. موضوع افراد نیستند، بلکه اینها الگوهای مناسبی برای پیروی هستند تا به هدایت الهی نائل شویم. اینکه در سورۀ مبارکۀ مریم می‌فرماید: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتاب‏» در آیه ۱۵ دربارۀ حضرت مریم؛ آیۀ ۴۱ حضرت ابراهیم؛ آیۀ ۵۱ حضرت موسی؛ آیۀ ۵۴ حضرت اسماعیل؛ آیۀ ۵۶ حضرت ادریس؛ یعنی این بزرگواران الگوی شما هستند، بروید از آنها یاد بگیرید که چگونه در راه خدا و به قصد قرب الهی کار کردند و شما هم همان راه را برویم؛، از مریم یاد بگیرید، از ابراهیم یاد بگیرید، از موسی یاد بگیرید، از اسماعیل و ادریس یاد بگیرید. پس محور قرآن هم مشخص شد، محور معرفت الله است، یا بگویید محور و مقصد خداست که به خدا برسیم و مقام قرب الی الله پیدا کنیم.

محتوای قرآن

درعین حال قرآن در کنار هدف و محوری هم بیان کردیم، محتوایی هم دارد. یعنی هدف انسان‌سازی است، محور هم الله تبارک و تعالی است. اما محتوای قرآن چیست؟ زیرا روشن است که قرآن محتوایی دارد، اما محتوا باید با این موضوع و محور و هدف هماهنگ باشد. محتوای قرآن چیست؟ در قرآن آیه‌ای است، که معمولاً حفظ هستیم: «لا رَطْب وَ لا یابِس اِلا فی کِتابٍ مُبین»[۷]. معنایش چیست؟ معنای آن این است که همه چیز در قرآن است. «لا رَطْب وَ لا یابِس اِلا فی کِتابٍ مُبین» نه اینکه همۀ مسائل علوم تجربی و ریاضی هم در آن است، مثلاً حل معادلۀ دو مجهولی را از قرآن بخواهیم! «لا رَطْب وَ لا یابِس اِلا فی کِتابٍ مُبین» در چه موضوعی باید باشد؟ در همان محور هدایت بشر. هیچ چیزی از هدایت بشر فروگذار نشده است. پس هرچیزی که انسان را به سمت خدا هدایت کند در قرآن موجود است. یعنی شما وقتی این کتاب را در اختیار داشته باشید، برای هدایت بشر همه چیز در دسترس است.

معنای دقیق تفسیر

سه مطلب را عرض کردم؛ هدف، محور و موضوع یا محتوا. برگردیم به بحث معنای تفسیر. عملی، کنش تفسیری نام دارد که این سه مطلب را داشته باشد؛ یعنی هداقش هدایت، محور خدا و موضوع و محتوایش انسان‌سازی و مسائل خاص انسان در ابعاد مختلف فردی و اجتماعی‌اش باشد. اگر چنین باشد، می‌شود تفسیر. پس علم تفسیر علمی چندجانبه است، علم ساده‌ای نیست، علمی نیست که انسان تصور کند به راحتی می‌تواند به دست آورد. این مطلب اول.

مراحل هشتگانه تفسیر

اما مطلب دوم؛ برای اینکه بتوانیم تفسیری جامع داشته باشیم و از نظرات علمای تفسیر هم استفاده بکنیم و درعین حال تفسیر ما روزآمد هم باشد، باید یک‌سری مراحل را طی کنیم. مرحوم علامه فرمودند: «هر دو سال یک‌بار باید یک تفسیر نوشته شود.» واقعا هم این‌طور است، چون انسان موجودی پیچیده است و روز به روز تغییر می‌کند و ما باید خودمان را برسانیم، به ویژه اینکه ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که سرعت تحولات بسیار زیاد است، اما انسان و مبانی و فطرت او تغییر نمی‌کند، اما زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و تبعاً روحی و روانی او تغییر می‌کند، یعنی بستر تغییر می‌کند: »این جهان نو می‌شود هر دم وما/ بی‌خبر از نو شدن اندر بقا».

به این دلیل به نظرم می‌رسد که تفسیری که بخواهیم ارائه دهیم باید هشت مرحله داشته باشد، این هشت مرحله را اگر ما بتوانیم طی کنیم ان‌شالله می‌توانیم تفسیر داشته باشیم با یک شرط. البته تفسیر در حد معرفت ماست، یعنی این فهم هم در حد معرفت ماست. واقعیت این است که ما به شناخت قرآن نائل می‌شویم، اما در حد معرفتمان این شرط را می‌پذیریم. اگر تفسیر سورۀ حمد حضرت امام را گوش داده باشید، می‌بینید که حضرت امام (ره) مکراً می‌فرمودند: «به احتمال این است.» یعنی ما به اندازۀ فهم خود وارد ساحت تفسیر می‌شویم نه به اندازۀ وسعت قرآن، لذا می‌فرمودند: احتمال این است و با قاطعیت سخنی را به قرآن نسبت نمی‌دادند و این حرف درستی است. واقعیت همین است ما نمی‌توانیم قاطع بگوییم اینکه ما فهمیدیم حتما درست است اما احتمال می‌دهیم این حرف درست باشد. با این مقدمه مراحل را خدمتتان عرض می‌کنم.

مرحله نحست: تبین هدف و محور و محتوای هر سوره

مرحله اول: ما باید بتوانیم هدف، محور و محتوای هر سوره را به زبان ساده تبیین کنیم. چرا می‌گویم هر سوره را؟ ملاحظه بفرمائید تقسیم‌بندی قرآن چگونه است؟ قرآن چگونه تقسیم شده است؟ ما می‌گوییم قرآن به ۳۰جزء، ۱۲۰حزب، ۱۱۴سوره، ۶۳۲۴آیه یا ۶۶۶۶ آیه تقسیم می‌شود. من تفاوت این دو را در آینده توضیح می‌دهم. کدام یک از این ۴ تقسیم‌بندی، تقسیم‌بندی رسمی قرآن است؟ فقط دو تا از آنها؛ سوره و آیه. یعنی قرآن خودش گفته است من به سوره و آیه تقسیم می‌شوم. اگر قرآن چنین تقسیم‌بندی را به رسمیت شناخته باشد که شناخته است، (آیات متعددی در این قضیه وجود دارد که نشان می‌دهد قرآن این مطلب را به رسمیت شناخته است)[۸] ما باید بفهمیم که قرآن دارد چه می‌کند. دقت بفرمایید اگر قرآن خودش آیاتش را به سوره تقسیم می‌کند یعنی می‌گوید :این هفت آیه را که من از بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم شروع کردم و به وَلَاالضّالّین ختم کردم یک سوره می‌شود، یعنی محدودش کردم، در یک جا بستم گفتم سوره؛ اسم سوره‌اش هم مثلا فاتحهالکتاب یا سبع مثانی یا هر اسمی که دارد مثلا امّ الکتاب. (سورۀ مبارکۀ حمد اسامی متعددی دارد) قرآن می‌گوید: من این هفت آیه را در این سوره بستم و اسمش را سوره گذاشتم. این مطلب مشخص می‌کند که این سوره برای خودش محور و هدف و موضوعی دارد. حتما باید داشته باشد و گرنه این کار عقلانی نیست. برای چه شما یک کتاب می‌نویسید و آن را به فصل فصل تقسیم می‌کنید؟ هم برای اینکه آموزش آن راحت‌تر باشد و هم به این دلیل که پله پله جلو بروید، پله پله ما فهم بکنیم. پس طبیعتاً تمام سوره‌های قرآن این سه عنصر محوری را دارند. حضرت آیت الله جوادی آملی که خدا به ایشان سلامتی بدهد می‌فرمایند: «به جز بحث شأن نزول که ما در آیات داریم حتما باید بحث فضای نزول را هم داشته باشیم.» این سوره در چه فضایی نازل شده است؟، چه چیز را می‌خواهد به ما القا کند؟، تفاوت سوره بقره با سوره آل‌عمران چیست؟، هر دو سوره درمورد توحید نبوت، بنی‌اسرائیل، جنگ و احکام و خیلی مسائل دیگر آیات متعددی دارند؛ پس تفاوتشان در چیست؟ چرا در دو سوره آمده است؟ ما باید بتوانیم این‌ها را تشخیص دهیم. شاید نتوانیم این امور را در ایتدای بحث از سوره‌های تشخیص دهیم، اما در هر صورت باید در جمع‌بندی توان تشخیص امور سه‌گانۀ مذکور را داشته باشیم، وگرنه نتوانستیم یه ساحت تفسیر این سورۀ خاص وارد شویم. پس بسیار ضروری است که ما اول این را بفهمیم بطور مثال عرض می‌کنم سوره نباء را مطالعه بفرمائید. هدف سوره نباء چیست؟ انذار است. «إِنَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَریباً»[۹] ِ «ما شما را از عذابی که نزدیک است، بیم می‌دهیم». تمام سوره را ملاحظه بکنید انذار می‌کند. محور این سوره چیست؟ «یومُ الْفَصل». «اِنَّ یَومُ الْفصل کانَ میقاتاً»[۱۰]. موضوع این سوره چیست؟ تبین قیامت و استدلال پیرامون آن و دو گروه عمده‌ای که در قیامت حضور دارند، طغیانگران و سرنوشت تلخ آنها و پرهیزگاران و عاقبت نیک آنها. و اینکه اگر کسی در قیامت شک داشته باشد، برایش ایجاد مشکل می‌کند. با این دیدی که من عرض کردم مطالعه کنید. یا سوره مبارکه نوح را بخوانید. هدف این سوره هم اندار است. محورش چیست؟ نبوت حضرت نوح (ع). موضوعش چیست؟ اگر شما انکار کنید در آخر چه اتفاقی می‌افتد؟ مثل قوم نوح (ع) می‌شوید. یعنی هر سوره در طول هدف، محور و محتوای کلی قرآن دارای این سه عنصر است و ما باید آنها را تشخیص دهیم.

مرحله دوم: دسته‌بندی سوره

مرحلۀ دوم دسته‌بندی سوره با توجه به محورهایی است که بحث کردیم. ما باید بتوانیم سوره را دسته‌بندی بکنیم وقتی می‌خواهیم سوره را تعریف کنیم به چند دسته تقسیم می‌شود بطور مثال سوره مبارکۀ حمد با یک تحلیل می‌توان به ۴ دسته تقسیم کرد آیه «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» دسته اول است که تبین محور و مقصد سوره است، آیات «اَلْحَمْدُ لِله الرَّبِ الْعالَمین» «اَلرّحْمنِ الرَّحیم» «مالِکِ یَومِ الدّین» که محور آن بحث حمد است دسته دوم، آیه «اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعین» که تبین وظیفۀ بندگی و هدف است. دسته سوم، آیه «اِهْدِنا الصّراطَ الْمُسْتَقیم» تا الی آخر دسته چهارم که راه و مسیر رسیدن به هدف و دو چالش عمده سر راه را نبین می‌کند. اما برای چه به چهار دسته تقسیم بندی می‌کنیم؟ برای فهم راحت‌تر؛ تفسیر باید این ویژگی را داشته باشد.

مرحله سوم: تشریح مفاهیم هر آیه

مرحله سوم، تشریح مفاهیم هر آیه بصورت جز به جز است. مشکل اساسی که ما فارسی‌زبانان داریم و عرب‌ها یک مقدار از این جهت از ما جلوتر هستند این است که ما حجاب زبانی داریم. ما معنای آیات را نمی‌دانیم. بطور مثال برای فهم آیۀ «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» واقعاً مشکل داریم. جوانان دانشگاه پیش مرحوم حاج آقا رحیم ارباب رفتند و گفتند ما می‌خواهیم نماز را به فارسی بخوانیم چرا شما مخالفت می‌کنید؟ ایشان فرمودند: من مخالف نیستم بخوانید من هم می‌خوانم. بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم ترجمه کنید. آنها گفتند: بنام خداوند بخشنده مهربان. ایشان فرمودند: معنای الله می‌شود خدا؟ الرحمن می‌شود بخشنده؟ الرحیم می‌شود مهربان؟ … جوانان در همان آیه اول گیر کردند.

ما حجاب زبانی داریم معنای آیه را نمی‌دانیم لذا باید مفاهیم آیات را جز به جز بفهمیم. مشکلی دیگر که این مسئله تنها مشکل ما فارسی‌زبانان نیست، مشکل عرب‌ها هم هست اینکه همۀ کلمات قرآن به جزء بعضی کلمات در میان اعراب سابقه داشته‌اند. یعنی همه اعراب جاهلی الله را می‌شناختند. الرحمن را می‌شناختند الرحیم را می‌شناختند لااقل معنای این کلمات را می‌دانستند اما زمانی که این کلمات در غالب قرآن و در نظام معنایی قرآن قرار می‌گیرد معنای آن را نمی‌فهمند. تا بحال می‌دانستند الله چیست اما الله در قرآن برایشان مشکل‌زا می‌شود و قابل فهم برایشان نیست. یعنی در این نظام معنایی الله معنای خاص پیدا کرده که تمام عالم بر محور او می‌چرخد. در عرب جاهلی که اینگونه نبود و عالم بر محور الله نمی‌چرخید ارباب متفرقون بودند. یعنی فهم واژگان آیات باید دو مرحله را طی کنیم؛ مرحلۀ نخست اینکه معنای تک تک واژگان را بدانیم که چیست؟ مرحلۀ دوم اینکه این واژگان در قرآن به چه معنایی دارد.

مرحله چهارم: ترجمه آیات

مرحلۀ چهارم ترجمه آیات مبتنی بر بحث مفاهیم پیش‌ذکر شده است. مدتی که از بحث ما بگذرد و طبیعتاً کسانی که استمرار داشته باشند هرجای قرآن را بخوانند برایشان قابل فهم است و شاید بعد از چند وقت دیگر لزومی به این کار نباشد.

مرحله پنجم: تفسیر

در مرحله پنجم تازه ما وارد تفسیر می‌شویم تا اینجا مقدمات تفسیر بود. در اینجا باید آیه را تفسیر کنیم و بگوییم بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم یعنی چه؟ هدف از نزول آیه چیست؟ محور و موضوع آن چیست؟ اَلْحَمْدُلِلّه الرَّبِ الْعالَمین یعنی چه؟ یکی یکی آیات را تفسیر کنیم. در تفسیر مراجعه مکرر به قرآن و آیات نورانی آن ضروری است که از آن به تفسیر قرآن به قرآن تعبیر می‌شود و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ما آموزش داده‌اند و مرحوم علامه طباطبائی قهرمان این میدان هستند.

مرحله ششم: بهره‌گیری از روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام

مرحله ششم بهره‌گیری از روایات اهل بیت عصمت و طهارت به مناسبت آیۀ مورد بحث است.

مطلبی که بسیار جدی است این است: اگر ما توانستیم تفسیر یک آیه را بفهمیم چه ادعایی می‌کنیم؟ ادعای ما این است که ما این آیه را در حد خودمان فهمیدیم در تفسیر یک سوره ادعا می‌کنیم که تفسیر این سوره را فهمیدیم و در تفسیر کل قرآن ادعا می‌کنیم که کل قرآن را فهمیدیم. اما آیا می‌توانیم ادعا کنیم که اسلام را فهمیده‌ایم یا نه؟ نه! چرا؟ چون خود قرآن تاکید دارد که برای فهم من باید به چه کسانی مراجعه کنید؟ به پیامبران و بعد به اهل بیت (صلی الله علیه و علیهم اجمعین). تفسیر درست قرآن بدون اهل بیت ابداً امکان‌پذیر نیست . این گره بسیار کوری است. چون اگر این گره را باز نکنیم در فهمیدن قرآن اگر خیلی آدم خوبی باشیم و مفسر قوی شویم می‌گوییم حسبنا کتاب الله. می‌شویم آلوسی[۱۱] و می‌گوید: قال محمدبن جعفر (منظور امام باقر(ع)) و اقول، محمدبن جعفر این را گفت نقدش هم این است. خیلی خوب باشیم این می‌شویم چون فکر می‌کنیم من یک مفسرم امام باقر (ع) هم یک مفسر! باید خیلی دقت بکنیم.

سختی مراجعه به اهل بیت

تفسیر در صورتی تفسیر است که ما بتوانیم به اهل بیت (ص) مراجعه بکنیم و کار سختی است. به چهار دلیل:

دلیل اول این است که ما روایات و تفسیر از اهل بیت خیلی کم در دسترس داریم چون متاسفانه اهل بیت محجور بودند و به ایشان مراجعه نمی‌شده است.

دلیل دوم اینکه خیلی از روایاتی که ما داریم روایات تفسیری نیستند و درواقع روایات تطبیقس یا توضیح احکام هستند یا بیان جزئیات تاریخ انبیاء و امثال آن است.

دلیل سوم این است که خیلی از روایات از نظر سند مشکل دارند.

دلیل چهارم که مشکل اساسی است آنکه اسرائیلیات (روایاتی که یهود و نصاری وارد کرده‌اند) وارد کتابهای روایی شده است. یا برخی غلات وارد کرده‌اند. لذا برای فهم این قضیه کار دقیق و زحمت زیاد لازم است. بطور مثال در این نمونه حضرت موسی به بنی‌اسرائیل فرمود: که وارد شهر مقدس شویم.[۱۲] اما جواب آنها این بود که در این شهر گروهی جبار هستند و ما تا آنها هستیم وارد نمی‌شویم و تو و خدایت بروید و ما این‌جا نشسته‌ایم! «قالُوا یا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون»‏[۱۳] اینها برای ترس از جمگ و فرار از آن بهانه‌گیری کردند. و می‌گویند: ما اینجا نشسته‌ایم. من روایتی ذیل این آیه دیده‌ام که خیلی جالب بود. می‌گوید: مردم این شهر آن‌قدر بزرگ و قد بلند بودند که مردم بنی‌اسرائیل تا مچ آنها می‌شدند!!! شما تصور کنید که داستان گالیور و آدم کوتوله‌ها را. آنها در برابر این آدم‌ها غول‌مانند حتماً شکست می‌خوردند و حق با بنی‌اسرائیل است!!! از این‌گونه روایات در تفاسیر اهل‌سنت و متاسفانه شیعه کم نیست.روایاتی که غلات هم آورده‌اند هم کم نیست..

اینجاست که ما باید بجز اینکه سند روایات را مورد مداقه قرار می‌دهیم، از آن مهم‌تر متون روایات را بررسی کنیم که اولاً با صریح قرآن و عقل سلیم مخالف نباشد، و ثانیاً مورد متن استواری داشته باشد. راه دیگری هم است و آن اینکه بجز روایات تفسیری؛ به روایات دیگر هم مراجعه کنیم. البته کار سختی است، زیرا باید به مجموع روایات تسلط داشت. اما به نظر می‌آید اگر این کار را بکنیم بهتر می‌توانیم بگوییم که تفسیر ما به احتمال نزدیک تر است و مطلب را بهتر فهمیدیم.

مرحله هفتم: تطبیق

مرحله هفتم که مرحله بسیار مهمی است و از سه بخش تشکیل شده اسمش را تطبیق می‌گذاریم. کار ما در تفسیر صرفاً تفسیر نیست این یکی از اساسی‌ترین مشکلاتی است که در تفاسیر دیده می‌شود به ویژه تفاسیری که جنبه معنوی و باطنی و عرفانی دارد.

تطبیق یا جری

تطبیق سه بخش دارد. یک بخش آن چیزی است که از اهل بیت عصمت و طهارت‌(ص) رسیده است.آیه را می‌خوانیم بعد می‌گویید: منظور این آیه مثلا امیرمؤمنان (علیه السلام) است، یعنی مصداف اکمل آن آن حضرت است. «ذٰلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیه هُدیً لِلْمُتَّقین» می‌گویند: منظور حضرت مهدی (عج) است. هُدیً لِلْمُتَّقین. این نوعی مصداق‌یابی است.

عَمَّ یَتَسَآءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِالْعَظِیم. النَّبَإِالْعَظِیم. تطبیق آنامیرمؤمنان(ع) است. این تفسیر نیست و شرح آیه نیست؛ بلکه تطبیق است. مصداق‌یابی کرده است. و ائمه (ع) این راه را برای ما باز کرده‌اند.دلیل آن چیست؟ دلیل این است که طبق قرآن، این کتاب هم ظاهر دارد و هم باطن و باطن قرآن در قیامت ظهور پیدا می‌کند. ظاهر قرآن که ما می‌بینیم عَمَّ یَتَسَآءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِالْعَظِیم است اما حقیقت النَّبَإِالْعَظِیم در قیامت کبری ظهور پیدا می‌کند و تأویلش در آنجاست و صاحب قیامت کبری کیست؟ مثلا امیرمؤمنان(ع). وقتی تطبیق را بفهمیم می‌بینیم که چه اتفاقی می‌افتد. پس بخش اول تطبیق روایات، تطبیقی است که ائمه معصومین (ع) دارند.

این امر مبتنی بر این روایاتی است که وارد شده است که قرآن جریان دارد، همانند جریان خورشید و ماه[۱۴]. قرآن جاریست مانند جریانی که خورشید و ماه دارد. خورشید و ماه هر روز هستند ولی ما می‌رویم به همین دلیل است که استاد مرحوم علامه طباطبایی(ره) اسم آن را جَری می‌گذارند. این روشی است که اسمش را جَری یعنی جریان‌دادن می‌گذاریم.

تطبیق خود با آیات قرآن

نوع دوم تطبیق، این است که انسان خود را با قرآن تطبیق دهد. مگر نه اینکه قرآن برای هدایت ما آمده است؟ و مگر نه اینکه روز قیامت تأویل قرآن مشخص می‌شود؟ و مگر نه اینکه روز قیامت «یَومَ تُبْلَی السَّرائر»[۱۵] است؟ حقیقت من هم مشخص می‌شود. در قیامت مشخص می‌شود که من چکاره‌ام و باطنم با باطن قرآن هماهنگ است یا نه؟ اگر این‌گونه است، من باید در دنیا چه کاری انجام دهم؟ تا خودم را با قرآن هماهنگ کنم. بطور مثال خدمتتان عرض می‌کنم. در قرآن آیات بسیاری درمورد شرک داریم : «اِنّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم»[۱۶]، «وَلاتُشْرِک»[۱۷]. کار یک مفسر چیست؟ اینکه این آیات را کنار هم بگذارد و بگوید معنای شرک چیست. و معنای خوبی از شرک بکند. اما این تفسیر مرحلۀ اول است، مرحلۀ دوم اینکه حقیقت شرک در روز قیامت ظهور پیدا می‌کند. حقیقت شرک در روز قیامت چیست؟ عذاب جهنم. من باید خودم را در دنیا با آیه منطبق کنم تا مشرک نباشم. تا ببینم مشکلم در کجاست؟ چه مشکلی پیش آمده که اینها مشرک شده‌اند؟ این مشکل در درون من هست یا نه؟ اینجاست که هدایت معنا می‌شود. یا در مورد ظلم، یک مفسر ظلم را تفسیر می‌کند اما بعد خودش در عمل در سلسلۀ جریان ظلم قرار می‌گیرد؛ چرا؟ چون نتوانسته خودش را تطبیق دهد و همچنین دربارۀ بصیرت و هر مورد دیگر.

مرحوم سید بن طاووس رحمه الله علیه در آداب شب‌های احیاء نوزدهم و بیست‌و یکم و بیست‌وسوم می‌فرماید: شما قرآن بخوانید به ویژه سوره‌هایی که آیات ثواب و عذاب دارد بعد دستتان را به گردنتان ببندید روی خاک بنشینید قرآن بخوانید هر وقت آیۀ عذاب آمد به سمت چپ نگاه کنید و خودتان را با اهل عذاب تطبیق دهید بعد آیات بهشتیان که آمد به سمت راست نگاه کنید و خودتان را با آنها تطبیق دهید که با آنان چقدر فاصله دارید… آ نزمان است که احیاء شما احیاء واقعی است. انسان زمانی که فاصله خود را با اهل جهنم و اهل بهشت می‌بیند تازه می‌فهمد که باید چه کند آنزمان احیاء می‌گیرد زار می‌زند. پس یکی از مهمترین مسائل این است که من بتوانم خود را با این قضیه تطبیق دهم. مرحوم آقا رضا قمشه‌ای از بزرگان و عرفا بود یادم نیست تفسیر سوره کوثر بود یا والعصر. وقتی تفسیر می‌کرد ۶ماه طول می‌کشید. و آنچنان خودش برافروخته می‌شد و در جلسه بیهوش می‌شد و اگر این اتفاق بیافتد انسان خودش را به قرآن برساند آنزمان خُلْقُهُ الْقرآن می‌شود و این بسیار عالی است .

تطبیق اجتماعی

مرحله سوم که مرحله مهمی است مرحله تطبیق اجتماعی است ما در هر حال باید بتوانیم اقتضائات روز و مسائل جامعه را با قرآن تطبیق بدهیم. قرآن آمده است تا انسان را هدایت کند و در هدایت انسان طبیعتاً می‌خواهد جامعه اسلامی را درست کند اِنَّ هذا القرآن یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَم[۱۸]. می‌خواهد جامعه پابرجا و استوار تشکیل دهد، جامعه اسلامی تشکیل دهد. ما باید این جامعه را با قرآن بسنجیم که تا چقدر با قرآن هماهنگ است، چه اشکالاتی دارد؟، اشکالاتش را پیدا کنیم. چند تا پله باید برویم تا برسیم؟ چه مسیری را باید طی کنیم؟ این هم یک نوع تطبیق و مصداق‌یابی است. این کاریست که در قرآن باید انجام شود ملاحظه می‌فرمائید که هم آشنایی کامل و کافی با محتوای قرآن را نیازمند است و هم شناخت دقیق و همه‌جانبه نیازهای روز اجتماعی، اینجاست که مرحوم علامه می‌فرماید: هر دو سال یکبار یک تفسیر لازم است چون جامعه مدام عوض می‌شود شما هم باید با توجه به عوض شدن جامعه جلو بروید

سختی تفسیر و لزوم طهارت باطنی

تفسیری که ما درباره‌اش بحث می‌کنیم فالواقع کار بسیار مشکلی است ما این مراحل را ان‌شاءالله به صورت پله پله جلو می‌رویم که تا حدودی فهم برای ما حاصل شود اصل قضیه هم در تفسیر این است که خداوند خودش به ما کمک کند چون قرآن نور و معنویت است و بدون پاکی درون اصلا حاصل نخواهد شد چه پاکی ظاهر باشد لایَمَسّهُ اِلّا الْمُطَهَّرون[۱۹]، که حتما باید با وضو باشیم، و چه پاکی درون. چنانچه به ظاهر قرآن بدون وضو نمی‌شود دست زد به باطن قرآن و فهم قرآن هم ذهن گنهکار نمی‌تواند راه پیدا کند. در این شکی نیست که ذهن گنهکار هرچه به قرآن نزدیک‌تر شود از آن دورتر می‌شود می بینیم ما که طرف هرچه به قرآن متمرکز می‌شود دورتر می‌شود. قرآن ذهن گنهکار را جذب نمی‌کند.

مهمترین عامل برای فهم قرآن و برای تفسیر قرآن این است که ما ذهنمان را پاک کنیم ان‌شاءالله. از خود قرآن و از اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که شریک القرآن هستند باید کمک بگیریم تا به ما کمک کنند و ان‌شاءالله به ساحت قرآن راه پیدا کنیم.

انس با قرآن

مطلب دیگر اینکه دوستان ما از خدمت مرحوم آیت الله بهجت (ره) خواستند که آنها را نصیحتی بکنند ایشان فرمودند: قرآن بخوانید و بعد توضیح دادند که همه چیز در قرآن است. اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هم در قرآن است. یکی از علما هم می‌گفت من می‌خواستم به مکه بروم و به ایشان عرض کردم چکار کنم. ایشان فرمودند قرآن بخوانید، وقت عمدۀ خودتان را برای قرآن بگذارید.

نور

این انس با قرآن حقیقتی است که انسان را نورانی می‌کند. واقعیت مطلب این است که اگر ما با قرآن انس داشته باشیم چون خودش نور است قلب انسان را نورانی می‌کند. نور یعنی چه؟ نور را فلاسفه ما تعریف می‌کنند: «الظاهر لذات المظهر لغیره» نور آن چیزیست که خودش ظاهر است. بعد چه می‌کند؟ دیگری را هم روشن می‌کند اگر در این قلب، قرآن جای بگیرد چون نور است نورانی می‌کند. به هر حال شما چراغ را در هرجایی بیاورید نورانی می‌کند. وقتی نورانی کند اشکالات مارا به خود ما نشان خواهد داد. و راه برطرف کردن را هم نشان می‌دهد. به تعبیر امیرمؤمنان(ع) قرآن دوا است. «دواءَ دائکم»[۲۰] نه نسخه است و نه دکتر. کار دکتر چیست؟ نسخه می‌نویسد کاری به جز این نمی‌کند. نسخه چیست؟ نسخه می‌گوید این دارو را بخور تا خوب شوی. دارو چیست؟ دارو می‌گوید من خوبت می‌کنم. قرآن نه دکتر است نه نسخه، بلکه داروست. خود داروست برای شفای ما. قرآن خودش اسمش را چه گذاشته؟ گفته من شفا هستم. «شِفاء لِما فِی الصُّدُورِ»[۲۱] آنچه در درون ماست شفا می‌دهد به همین دلیل اگر ما نگرش یکسوگرانه و پیش‌داورانه نسبت به قرآن نداشته باشیم و نخواهیم خودمان و نظرات خودمان را بر قرآن تحمیل کنیم.

مأدبۀ الهی

بلکه به تعبیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را مأدبه الله بدانیم. پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) می فرمایند: «قرآن مأدبه الله» است: «إِنَّ هَذَا الْقرآن مَأْدُبَهٌ اللَّهِ‏ تَعَالَى فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأْدُبَهِ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ مَا اسْتَطَعْتُمْ»[۲۲] در عرب وقتی عروسی مفصل می‌گیرند سفره پهن می‌کنند و درآن همه نوع غذایی می‌گذارند. مثل عروسی‌های مجللی که ما داریم همه نوع غذا می‌گذارند بعد می‌گویند شما دست خالی بیا هر چقدر خواستی بخور. قرآن مأدبه الله است، سفره‌ای است که خداوند پهن گسترده و آماده کرده است و همه نوع غذایی برای همه گذاشته است یعنی گفته است شما اگر شخصی مثل امیرمؤمنان(ع) هستی شما هم بیا هر چقدر خواستی بهره ببر؛، گدای بیچارهِ فقیری مثل من هم باشم سر این سفره بیایم هر چه خواستم، بهره ببرم. قرآن آمادگی دارد، تا ما چقدر کشش داشته باشیم، هر چقدر معدۀ روح گنجایش دارد. فرق است بین آن با غذاهای معمولی؛ از غذای معمولی وقتی یک ذره خوردیم معده پر می‌شود و دیگر نمی‌توانیم بخوریم. ولی از این غذا هر چقدر بخوریم، روح ما هرچه بیشتر از آن ارتزاق کند، ظرف روح و حقیقت ما وسیع‌تر می‌شود، هرچه بیشتر بفهمیم بیشتر به ما می‌دهند. قرآن مأدبه الله است کتابی است که به ما گفته بیایید در محضر من همه چیز به شما می‌دهد. شرطش چیست؟ این است که پیش‌داوری‌هایمان را در محضر قرآن نیاوریم. یکی از اشکالات اساسی‌ای که به اهل کلام و فلاسفه و عرفا گرفته می‌شود این است که آنها پیش‌داوری‌هایشان را داخل در قرآن می‌کنند. یعنی تصورشان این است که پیک‌نیک آمدند و هر کس غذای خودش را آورده است. فرق مائده و مأدبه اینجاست. مائده این است که شما سفره را در پیک‌نیک پهن کرده‌اید و می‌گویید هر کس غذایی که آورده بگذارد.فیلسوف و عارف و اهل کلام و فیزیکدان و… غذایشان را بگذارند. یادتان هست که اوایل انقلاب تفسیرهای عجیب و غریبی می‌کردند. دکتر ممکن تفسیر می‌کرد این آیه در قرآن را که می‌گوید موسی عصایش را به رود نیل زد و دو قسمت شد یعنی خلق دو قسمت شدند یک‌سری به سوی حق رفتند و یک‌سری سراغ باطل! اینطور تطبیق می‌کنند تفسیر به رأی این‌طور پدیدار می‌شود. او برداشت خود را به قرآن تحمیل می‌کند. هرچه هم به او بگویید این را از کجا آورده‌ای می‌گوید شما نمی‌فهمید این درست است. در فهم قرآن دقت بکنیم در فضای قرآن که ذهنمان را برای فهم آن آماده بکنیم. اگر این ذهن آماده شود چون مدار تفسیر فهم مراد حضرت حق تعالی از نزول قرآن است خداوند این فهم را ان‌شاءالله به ما عنایت می‌کند. چنانکه به دیگران هم عنایت کرده است. خیلی‌ها را ما دیده‌ایم گفتند ما وارد این کار شدیم با این نیت هم رفتند بعد چیزهای خوبی دستشان رسیده است. ما هم ان‌شاءالله این کار را می‌کنیم نتیجه خوبی می‌گیریم. شرطش هم این است که حوصله داشته باشیم.

قرآن کتابی که هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود

آخرین کلام را عرض کنم قرآن خودش می‌گوید من حدیثم. حدیث یعنی چه؟ یعنی نو کلامی که هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود وقتی حدیث شد یعنی هیچوقت کهنه نمی‌شود و هر کلامی در برابر کلام قرآن کهنه است. یعنی شما این آیه قرآن را بیاور و در برابرش هر کلامی دیگر که خواستید بگذارید، می‌بینید که بوی کهنگی می‌دهد الا کلامی که تالی تلو قرآن باشد، یعنی کلام معصوم. کلام پیامبر(ص) و اهل بیت(ع). چون خود قرآن می‌فرماید که اینها مفسر قرآن هستند. فردی در قم بیسواد بود و به ایشان قرآن القا شده بود استاد ما می‌گفت مرحوم آیت الله بروجردی برای اینکه ببیند کدام قرائت از قرائات هفتگانه درست است به ایشان می‌گفت برای من قرآن را بخوان. او می‌خواند و آیت الله بروجردی می‌فهمید فلان قرائت درست است. ایشان می‌گوید: جلوی او تفسیر صافی را ‌گذاشتیم (تفسیر صافی واقعا تفسیر عالی‌ای است) گفتیم: بخوان. او آیاتش را می‌خواند و بقیه را می‌گفت بلد نیست بخواند. می‌گفتیم چطور؟ می‌گفت: این یکی نور است و به چشمم می‌خورد بقیه تار و ظلمت است. این خیلی مهم است که ما در محضر قرآن چیزی یاد بگیریم و اگر زنده باشیم و شما موافق باشید در جلسه بعد وارد تفسیر قرآن می‌شویم این مقدماتی بود که من فکر کردم لازم است به شما عزیزان عرض کنم البته به شرطی که خود ما هم کار کنیم دوستان هم زحمت بکشند که حالت مباحثه داشته باشد تا حالت سخنرانی و منبر. در جلسه بعد سوره مبارکه حمد را شروع می‌کنیم من می‌خواهم مبنا را تفسیر المیزان بگذارم و ترجمۀ آقای بهرام‌پور خوب است که داشته باشید.

اَلْحَمْدُ لله رَّبِ الْعالَمین


[۱] بقره: ۱۸۵

[۲] بقره: ۲

[۳] ذاریات: ۵۶

[۴] حمد: ۴

[۵] نساء: ۳۶؛ مائده: ۷۲ و ۱۱۷؛ اعراف: ۵۹ و ۶۵ و ۷۳ و ۸۵؛ هود: ۵۰ و ۶۱ و ۸۴ و نحل: ۳۶؛ مومنون: ۲۳ و ۳۲؛ نمل: ۴۵؛ عنکبوت: ۱۶ و ۳۶ و نوح: ۳

[۶] انعام: ۹۰

[۷] انعام: ۵۹

[۸] دربارۀ سوره نگا: بقره: ۲۳؛ توبه: ۶۴ و ۸۶ و ۱۲۴ و ۱۲۷یونس: ۲۸؛ نور: ۱؛ زخرف: ۵۳؛ محمد: ۲۰. و دربارۀ آیه نگا: بقره: ۱۰۶؛ انعام: ۲۵ و ۱۲۴ و…

[۹] نباء: ۴۰

[۱۰] نباء: ۱۷

[۱۱] مفسر اهل سنت و صاحب تفسیر

[۱۲] مائده: ۲۱

[۱۳] مائده: ۲۴

[۱۴] تفسیر قمی؛ ج: ۱؛ ص: ۲۱

[۱۵] طارق: ۹

[۱۶] لقمان: ۱۳

[۱۷] حج: ۲۶

[۱۸] اسراء: ۹

[۱۹] واقعه: ۷۹

[۲۰] نهج البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ خطبۀ ۱۵۸؛ ص: ۱۲۳

[۲۱] یونس: ۵۷

[۲۲] بحار النوار؛ ج: ۸۹؛ ص: ۲۲۷

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

بهمن ۱۳۹۰
ش ی د س چ پ ج
« دی   اسفند »
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
2930