آذر
25
1393

حنظله بن اسعد شبامی

او، حنظله شامى و عجلى نیز نامیده شده است ولى مامقانی، شامی بودن وى را ردّ مى‏ کند.
نام پدر وی سعد، و سعید هم درج شده است. شیخ طوسی، اسعد بن حنظله شبامی را نیز از یاران امام حسین علیه السلام برشمرده. ولى مرحوم شوشتری عقیده دارد وى، همان حنظله بن اسعد شبامى است. که نام پدر (اسعد) به نام فرزند (حنظله) تبدیل شده است. به گفته مؤلّف قاموس الرجال، سعد بن حنظله تمیمی نیز همان حنظله شبامى مى ‏باشد. ولى محمد مهدى شمس‏ الدین تصحیف و اشتباه در این حالت را بسیار بعید مى ‏داند. زیرا حنظله، شبامى و از اعراب جنوب و سعد، تمیمى و از اعراب شمال است.

حنظله مردی فصیح، بلیغ و شجاع بود. او از چهره ‏های سرشناس و شجاع شیعه‌ ی -کوفه‌- و سخنوری فصیح و قاری قرآن بود. او پسری به نام علی داشت که در تاریخ از او یاد شده است. ابن شهر آشوب از او با نام «حنظله بن عمرو الشیبانی» یاد کرده است. او، پیک امام حسین علیه السلام در کربلا بود و در روزهای قبل از جنگ از طرف آن حضرت برای عمر بن ‌سعد پیام می ‏برد.

روز عاشورا نزد امام حسین علیه السلام آمد و مقابل آن بزرگوار ایستاد. صورت و سینه خود را سپر شمشیرها و تیرها و نیزه ‏ها قرار داد. و خطاب به سپاه کوفه آیات ذیل را تلاوت کرد:
یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ• مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبَادِ• وَیَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِی• یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُمْ مِنْ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَنْ یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ
ای قوم! من از -روزی- مثل روز دسته‏ ها -ی مخالف خدا- بر شما می‏ترسم. -از سرنوشتی‏- نظیر سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پس از آنها -آمدند.- و -گرنه‏- خدا بر بندگان -خود- ستم نمی‏ خواهد. و ای قوم! من بر شما از روزی که مردم، یکدیگر را -به یاری هم‏- ندا درمی‏ دهند بیم دارم؛ روزی که پشت‏ کنان باز می‏ گردید -در حالی که‏- برای شما در برابر خدا هیچ حمایت‏ گری نیست؛ و هر که را خدا گمراه کند او را راهبری نیست.
آن‏گاه گفت: ای قوم! حسین را می ‏کشید پس خداوند شما را به عذابی -سخت‏- هلاک کند. «وَقدْ خابَ مَنِ افْتَری» ؛ «و هر که دروغ بندد نومید می‏ گردد.» امام علیه السلام به او گفت: ای پسر اسعد! خدا تو را رحمت کند. این مردم، هماندم که دعوت حقّت را نپذیرفتند و حمله کردند که تو و یارانت را جایز بشمارند مستحقّ عذاب شدند، چه رسد به حال که برادران نیکوکارت را کشته‏ اند. حنظله عرض کرد: راست گفتی، فدایت شوم.
شما از من داناتر و در خواندن دشمن به حقّ شایسته‏ تری. آیا ما به سوی آخرت نمی‏ رویم و به برادرانمان ملحق نمی ‏شویم؟ حضرت فرمود: «سوی ملک جاودان روان شو که از دنیا و آنچه در آن است بهتر می‏ باشد.» حنظله گفت: «سلام بر تو ای اباعبدالله، درود خدا بر شما و خاندانت باد. خدا ما را در بهشت به یکدیگر بشناساند.» امام علیه السلام فرمود: آمین، آمین. آن‏ گاه حنظله از سیّدالشهدا علیه السلام رخصت طلبید و پس از بریر عازم میدان شد

در زیارت ناحیه مقدسه آمده: السلام علی حَنظله بن اسعد الشبامی؛ درود بر حنظله پسر اسعد شبامی.

 

منابع:

  • رجال شیخ طوسی
  • ابصار العین
  • مناقب آل ابی طالب
  • تاریخ الامم و الملوک
  • مقتل الحسین علیه السلام
  • بحارالانوار
  • موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام
  • اقبال الاعمال
  • لهوف
  • تاریخ طبری
  • ارشاد

 

آذر
23
1393

سیف بن حارث سریع جابری

سیف، فرزند حارث بن سُرَیْع مى ‏باشد. پدرش، حَرْث، أبی حارث و أبی حَرْث نیز نام دارد. در زیارت ناحیه مقدسه به صورت «شَبیب بن حارث» آمده است. نسبت جابرى که به او داده شده به جابر، تیره‏ اى از قبیله هَمْدان برمى ‏گردد. این قبیله در اصل یمنی بوده و در کوفه مى‏ زیسته‏ اند. او به همراه برادر مادری خود «مالک بن عبد بن سریع» که پسرعموی او نیز بود در کربلا حضور یافت و در حمایت از امام و اهداف زنده او به شهادت رسید.

وی پیش از آغاز جنگ در روز عاشورا با شَبیب، از کوفه به کربلا آمد و به امام حسین علیه السلام پیوست. پیش از ورود به میدان نبرد، او و پسرعمویش «مالک» متوجه امام حسین علیه السلام شدند و عرض کردند: السلام علیک یابن رسول الله؛ ای پسر پیامبر! سلام بر تو باد. امام در پاسخ فرمود: و علیکما السلام و رحمه الله؛ بر هر دوی شما سلام و رحمت الهی باد.

هنگامی که بسیاری از اصحاب کشته شده بودند و سپاه کوفه به خیمه ‏گاه اباعبدالله علیه السلام نزدیک می ‏شد، سیف با پسرعمو و برادر مادری‏ اش، مالک بن عبد بن سُرَیْع جابری با چشم اشکبار خدمت امام حسین علیه السلام آمد و اجازه میدان گرفت. امام علیه السلام فرمود: ای برادرزادگانم چرا می ‏گریید؟ امیدوارم به زودی از فرط شادی دیدگانتان روشن شود. گفتند: سوگند به خدا برخود نمی‏ گرییم. بلکه گریه ما برای شما است که دشمن شما را محاصره کرده و ما جز جان، چیزی که در راه شما تقدیم کنیم نداریم. امام علیه السلام بر ایشان دعای خیر کرد و فرمود: ای پسران برادر! برای علاقه و همدردی‏ تان، بهترین پاداش پرهیزکاران نصیبتان باد. در این حال حنظله بن سعد به میدان رفت و دشمن را موعظه کرد و در حال نبرد به فیض شهادت نایل گردید. سیف و مالک در حالی که متوجه امام علیه السلام بودند به سرعت به سوی دشمن رفته و خطاب به امام علیه السلام گفتند: ای پسر رسول خدا درود و رحمت الهی بر تو باد! امام علیه السلام فرمود: بر شما نیز درود و رحمت الهی باد! آن‏گاه هر دو با مواظبت از یکدیگر جنگیدند و به درجه رفیع شهادت نایل گشتند.

 
در زیارت رجبیه از سیف چنین یاد شده است: «السلام علی سیف بن الحارث»

 

منابع:

  • الاشتقاق
  • انساب الاشراف
  • اسرار الشهادات
  • مثیرالاحزان
  • اقبال الاعمال
  • انصارالحسین
  • تاریخ طبری
  • ابصارالعین
  • مقتل الحسین مقرم
  • بحارالانوار
آذر
19
1393

عبدالرحمن و عبدالله پسران عروه

عبدالرحمن پسر عروه بن حراق الغفاری است. اهل کوفه و از قبیله بنی‏غفار بود. این قبیله منسوب به غفار بن ملیل، تیره‏ای از کنانه و از اعراب عدنانی می‏باشند. او به هنگام شهادت جوان بود.
جدش حراق از اصحاب بزرگوار حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و در سه جنگ صفین، جمل و نهروان از یاران و سربازان آن حضرت بود و عبدالله از اشراف و شجاعان کوفه محسوب می‏شد.
در روز عاشورا به اتفاق برادرش عبدالله به خدمت حضرت امام حسین علیه‏السلام رسیدند و عرض کردند: یا اباعبدالله سلام بر شما، آمده‏ایم که در پیش روی تو کشته شویم و دفع بلا از تو نماییم.آن حضرت فرمود: خوش آمدید، نزدیک‏تر بیایید، پس نزد آن حضرت رفتند در حالی که هر دو می‏گریستند.
امام علیه‏السلام فرمود: ای پسران برادرم چه چیز شما را به گریه آورده؟ به خدا قسم امیدوارم که بعد از ساعتی چشمهای شما روشن شود.
آنان عرض کردند: یا اباعبدالله خدا ما را فدای تو کند! سوگند به خدا که گریه ما بر خودمان نیست بلکه می‏گرییم برای اینکه دشمنان دور تو را گرفته‏اند و ما قدرت نداریم دفعشان کنیم.آن حضرت فرمود: خدا شما را جزای خیر دهد ای برادرزادگانم! آنگاه عرض کردند: «سلام بر تو ای پسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم». و عازم میدان جهاد شدند.
آن حضرت فرمود: «سلام و رحمت خدا بر شما باد» پس از ساعتی مبارزه به شهادت رسیدند.

نام عبدالرحمن بن عروه بن حراق غفاری و برادرش در زیارت ناحیه مقدسه بدین صورت آمده است:

«السلام علی عبدالله و عبدالرحمن ابنی‏عروه بن حراق الغفاریینی».

آذر
11
1393

أبی ثمامه صائدی

عمر بن عبدالله، معروف به ابوثمامه، از چهره های سرشناس شیعه در کوفه بودند که در شجاعت و اسلحه شناسی زبان زد خاص و عام بود. وقتی مسلم بن عقیل برای بیعت گرفتن از مردم وارد کوفه شدند، ابوثمامه را مسئول دریافت کمک های مالی و تهیه اسلحه کردند.

ابوثمامه مردی دلاور و از شخصیت‌های شیعه و از اصحاب امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) بود و در جنگ‌های امیرالمؤمنین شرکت داشت. بعد از علی (علیه‌السلام) با امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) بیعت کرد و در کوفه مقیم شد. پس از مرگ معاویه و در جریان دعوت کوفیان از امام حسین (علیه‌السلام) برای مهاجرت به آن شهر، ایشان از جمله سکانی بود که به آن حضرت نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود.

وقتی مسلم بن عقیل (علیه‌السلام) به کوفه رسید ابوثمامه با او همکاری کرده و مسئولیت جمع‌آوری اموال شیعیان و خرید و تهیه سلاح را به عهده داشت. چون مردم کوفه از اطراف مسلم پراکنده شده و او را تنها گذاردند، ابوثمامه به صورت مخفیانه زندگی می‌کرد و تلاش‌های عبیدالله بن زیاد والی کوفه برای یافتن او بی‌نتیجه ماند. او با نافع بن هلال در وسط راه به امام حسین (علیه‌السلام) ملحق گردید.

ابوثمامه علاقه خاصی به امام حسین (علیه‌السلام) داشت و تا زنده بود در محافظت از آن حضرت خیلی اهتمام می‌ورزید. بنا به نقل مرحوم سماوی از تاریخ طبری، چون عمر سعد به کربلا رسید، کثیر بن عبدالله الشعبی را به عنوان نماینده به خدمت امام فرستاد تا سؤال کند که چرا به این سرزمین آمده است؟

ابوثمامه به محض دیدن کثیر به امام عرض کرد : «شرورترین اهل زمین و جری‌ترین آنها بر خون‌ریزی به سوی شما می‌آید». آنگاه جلوی‌ آن ملعون را گرفت و گفت : «شمشیرت را به من بده و سپس به خدمت امام شرفیاب شو». کثیر گفت : «من پیغامی دارم اگر بشنوید خواهم گفت وگرنه برمی‌گردم». ابوثمامه گفت : «من قبضه شمشیرت را می‌گیرم و بعد از آن اجازه می‌دهم به خدمت امام برسی و پیامت را بگویی». ولی کثیر قبول نکرد. ابوثمامه گفت: «پس پیامت را به من بگو تا به آن حضرت برسانم، چون مردی فاسق هستی نمی‌گذارم به آن حضرت داخل شوی». کثیر قبول نکرد و به طرف لشگر عمر سعد بازگشت.

در روز عاشورا که اصحاب سالار شهیدان (علیه‌السلام) یکی پس از دیگری به شهادت می‌رسیدند و حلقه محاصره تنگتر می‌شد، ابوثمامه با قلبی محزون پیش آمده و عرض کرد : «یا اباعبدالله ، جان من فدای تو باد، سوگند به خدا، که تو کشته نشوی تا من به خون خویش غلطان شوم ولی دوست می‌دارم که نماز دیگر با تو اقامه نموده آنگاه خدای خویش را دیدار کنم».

امام (علیه‌السلام) سر به سوی آسمان برداشته و هنگام نماز ظهر را دانست، فرمود : «ای اباثمامه بلی هنگام ظهر است، خدا تو از نمازگزاران قرار دهد. اکنون از این جماعت بخواهید تا فرصت دهند نماز بخوانیم و پس از آن به جنگ ادامه دهند».

حبیب بن مظاهر جلو رفته و خطاب به عمر سعد فریاد برداشت که : «ای پسر سعد آیا فراموش کردی شرایع اسلام را؟ آیا از جنگ و قتال باز نمی‌ایستی تا ما نماز بگزاریم و شما هم نماز بگزارید و پس از آن به مقاتله ادامه دهیم؟»

حصین بن نمیر فریاد زد : « با حسین هرچه می‌خواهی نماز بخوان که نماز تو مقبول نیست». حبیب گفت : «نماز تو قبول می‌شود ولی نماز فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قبول نمی‌شود؟!»

حصین بر حبیب حمله کرد، حبیب مانند شیر بر او تاخت و شمشیرش را بر صورت اسب او فرود آورد، اصحاب حصین که چنین دیدند به طرف آنها رفته و حصین را از ضربات حبیب فراری دادند تا این که حبیب بن مظاهر به شهادت رسید.

امام با چند تن از یارانش در مقابل پرتاب تیرها نماز ظهر را به جای آوردند. ابوثمامه پس از ادای نماز آماده جان فشانی شده و به خدمت آن حضرت عرض کرد : یابن رسول‌الله من آماده شدم تا به یاران خویش ملحق شوم و نمی‌خواهم زنده بمانم و تو را غریب و کشته ببینیم.

اباعبدالله (علیه‌السلام) به او اجازه جهاد داد و فرمود : ما هم بعد از ساعتی به شما ملحق می‌شوم.

ابوثمامه وارد میدان نبرد شده و در هنگام مبارزه این رجز را می‌خواند:

«تعزیت می‌گویم به آل پیامبر و دخترانش به خاطر گرفتاری نوادگان پیامبر که بهترین انسان‌ها هستند.

تعزیت بر حضرت زهرا و همسرش که خزانه علم الهی بود پس از پیامبر.

تعزیت بر همه مردمان مشرق و مغرب زمین و اندوه برای گرفتاری حسین راستگو و درست کردار کیست رساننده این پیام از من به حضرت نبی و دخترش که فرزندتان در رنج و سختی است و چه رنج و سختی بزرگی».

بالاخره ابوثمامه بعد از جنگ و مبارزه شدید و برداشتن زخم‌های فراوان به دست پسر عمویش قیس بن عبدالله صائدی به شهادت رسید.

نام ابوثمامه در زیارت ناحیه مقدسه و نیمه شعبان آمده است:السلام علی ابن ثمامه عمر بن عبدالله الصائدی«سلام و درود خداوند بر ابوثمامه و بر نمازش و بر جهادش و بر خون مطهرش و لعنت ابدی او بر کشندگانش».

 

منابع:

  • اللهوف
  • ابصارالعین.
  • الاصابه فی تمییز الصحابه
  • مقتل الحسین مقرم،
  • تاریخ الامم و الملوک،
  • مثیر الاحزان،
  • اقبال الاعمال،
  • الکامل فی التاریخ
آذر
5
1393

عمرو بن قرظه انصاری

“عمرو بن قرظه” پسر “کعب بن عمر و بن عائذ بن مناه” بود و پدر او “قرظه” از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله راویان حدیث بوده است. او همراه علی علیه السلام به کوفه آمد و در جنگ‎هایی که آن حضرت شرکت فرموده، حضوری فعال داشته است. از همه گذشته از طرف آن امام همام، به ولایت فارس منصوب شد. او در سال ۵۱ هجری قمری دار فانی را وداع گفت.

از روز هفتم محرم همزمان با بستن شریعه فرات، تشنگی خیام امام را آزار می‎داد. امام “عمرو بن قرظه انصاری” را به سوی ابن سعد فرستاد تا جلسه‎ای را بین دو سپاه ترتیب بدهد، او در این امر موفق شد و قرار بر این شد که از هر طرف بیست سوار از سپاه به در آیند و در نزدیکی خیمه محل مشورت، بیست سوار به هم نزدیک شوند و سپس به امر امام بایستند. امام خود به همراهی عباس و علی اکبر علیهاالسلام وارد خیمه شدند و “ابن سعد” و فرزندش “حفض” و غلامش نیز به آنجا آمدند. امام به ابن سعد فرمود: “ای ابن سعد آیا با من می‎جنگی؟ آیا از خدا – آن کس که بازگشت تو به سوی اوست – نمی‎ترسی؟ … پس من پسر آن کسی هستم که تو خود می‎دانی. آیا نمی‎خواهی با من باشی و اینها را رها کنی؟ این کار به خدای تعالی نزدیک‎تر است.”

عمر سعد گفت: “می‎ترسم که خانه‎ام را خراب کنند.” امام فرمود: “من آن را برای تو از نو بنا می‎کنم.”

عمر گفت: “می‎ترسم دارای‎ام را ببرند.” امام فرمود: من بهتر از آن را از مالی که در حجاز دارم می‎پردازم. در نقل دیگری آمده است که امام به او فرمود: “من بغیبغه را به تو می‎دهم.” بغیبغه قناتی سرشار بود که نخلستانی بزرگ و مزرعه‎ای سرسبز در اطراف داشت. معاویه یک میلیون دینار قصد خرید آن را داشت و امام نپذیرفت و امیرمؤمنان علیه السلام خود آن را حفر فرموده و وقف کرده بود، به گونه‎ای که تنها اجازه فروش آن را در این زمان امام حسین علیه السلام داشته باشد. ابن سعد گفت: “من در کوفه زن و فرزند دارم می‎ترسم ابن زیاد آنها را بکشد.” هنگامی که امام حسین علیه السلام از او مأیوس شد، از جای برخاست و فرمود: “تو را چه می‎شود؟ به زودی خداوند تو را در بسترت ذبح خواهد کرد، و روزی که محشور شوی خداوند تو را نبخشد. به خدا قسم، امیدوارم از گندم عراق جز اندکی نخوری.” ابن سعد که بیانات امام را به مسخره گرفته بود، گفت: “به جوی آن بسنده خواهم کرد.”

پس از “زهیر”، “عمرو بن قرظه” پیش روی امام ایستاد و از امام حمایت کرد. دشمن از هر طرف به سوی امام تیر پرتاب می‎کرد، ولی “عمرو” با سینه و پیشانی به استقبال تیرها می‎رفت. زخم‎های فراوانی بر بدن او پیدا شده بود. در این حال به سمت امام نظر کرد و گفت: “ای پسر پیامبر! آیا به عهد خود وفا کرده‎ام؟” امام فرمود: “آری، شما در بهشت پیش روی من هستی، از من به رسول خدا سلام برسان و به ایشان خبر ده که من هم خواهم آمد.” برخی گفته‎اند: او ساعتی با دشمن جنگید. سپس به خدمت امام بازگشت و در برابر امام ایستاد تا که از امام محافظت کند. ابن نما به این نکته اشاره دارد که رجز او در میدان جنگ پاسخی به ادعای خرافه ابن سعد بود که می‎گفت: “اگر از جنگ با حسین امتناع ورزم ابن زیاد خانه‎ام را خراب می‎کند.”

او که در راه امام حسین جان و خانه‎اش را تقدیم کرد، در زیارت ناحیه مقدسه، مورد سلام قرار گرفته است: “السلامُ عَلی عَمرو (عمر) بن قُرظهِ الانصاری؛ سلام بر عمرو بن قرضه که او از انصار بوده است.”

پس از شهادت عمرو اتفاق شگفتی افتاد: “علی” برادر عمرو از سربازان سپاه ابن سعد بود. او با دیدن جسم بی جان برادرش بر روی خاک، از سپاه ابن سعد به درآمد و فریاد برآورد: “ای حسین! ای دروغگو! برادرم را فریب دادی تا این که او را کشتی.”

امام حسین علیه السلام فرمود: “من برادرت را فریب ندادم، بلکه خدای تعالی او را هدایت فرمود، و تو را گمراه ساخت.” او گفت: “خدای مرا بکشد، اگر تو را نکشم.” به امام حمله‎ور شد تا با نیزه، ضربه‎ای به آن حضرت وارد آورد. “نافع بن هلال” که از جمله یاران با وفای امام بود پیش دستی کرد نیزه‎ای به سوی او پرتاب کرد، او بی هوش بر روی زمین افتاد، اطرافیانش او را از معرکه خارج ساختند و سپس معالجه‎اش کردند.

منابع:

  • اللهوف
  • ابصارالعین.
  • الاصابه فی تمییز الصحابه
  • مقتل الحسین مقرم،
  • تاریخ الامم و الملوک،
  • مثیر الاحزان،
  • اقبال الاعمال،
  • الکامل فی التاریخ

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031