23
1394
تفسیر سورۀ آلعمران: جلسۀ دوم
جلسۀ دوم
ِبسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِِ
الم (۱) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (۲) نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ (۳) مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ (۴) إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (۵) هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶)
آیۀ اول: الم
وجوه حروف مقطعه
دربارۀ حروف مقطعه بحث زیاد است و مفسران وجوه مختلفی دربارۀ آن بیان کردهاند. دو دیدگاه کلی دربارۀ حروف مقطعه که تنها مختص به قرآن هم هستند، وجود دارد: نخست دیدگاهی که بیان میدارد که این حروف رمزی بین خداوند متعال و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و طبعاً برای دیگران قابل فهم و تفسیر نیست. دیدگاه دوم بیان میدارد اگرچه تفسیر این حروف سخن و مشکل است، اما آنها نیز مانند آیات دیگر قابل فهم و تفسیر هستند. زیرا جزیی از آیات قرآن هستند. [تفسیر تسنیم: ۲/۶۴] حضرت استاد آیت الله جوادی در ابتدای سورۀ مبارکۀ بقره ۲۰ وجه برای حروف مقطعه آوردهاند، که میتواند اکثر آنها صحیح باشند، زیرا این نظرات در تقابل هم نیستند. [همان: ۲/۱۰۴]
نظر علامه
آخرین نظر هم از مرحوم علامه است که میفرمایند: اولاً حروف مقطعه تفسیرپذیرند. ثانیاً این حروف ارتباط وثیقی با محتوای کل سورهای دارد که در ابتدای آن آمده است. یعنی سورههایی که با «الم» مثل سورههای بقره و آلعمران شروع میشوند، محتوای خاصی دارند که با سورۀ ص که با «ص» شروع میشود، متفاوت است، اما جمع این دو محتوا را در سورۀ اعراف میبینیم که با «المص» شروع میشود. این بحث علامه در اول سورۀ مبارکۀ شوری آوردهاند، که بهتر است، همانجا دربارۀ آن بحث شود. این یک نظر است که اگر اثبات شود، خیلی راهگشاست.
نظر امام و اهل معرفت
حضرت امام با اشاره به آیۀ هفتم سورۀ مبارکۀ آلعمران که میفرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» که آیات قرآن را به دو دسته تقسیم فرموده است: محکمات که «ام الکتاب» هستند و متشابهات که تاویل آنها را فقط راسخون فی العلم میدانند، بیان میکنند که این حروف رمزی بین خدا و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. مثل پیام رمزی که بین دو نفر رد و بدل میشود، که حتی واسطۀ پیام هم معنای آن را نمیداند، در اینجا هم حتی جبرئیل هم معنای این حروف را نمیدانسته است. بنابراین فهم این حروف مختص پیامبر خدا و تعلیمشدنگان به دست ایشان است که راسخون فی العلم باشند. [تفسیر قرآن کریم: ۴۳۲ ـ ۴۳۳] طبق این بیان؛ حروف مقطعه تفسیر ندارد، بلکه تأویل دارد، به این معنای که باید ظاهر این حروف را به حقیقت و اصل معنایی آن برگرداند. و این کار رسول خدا و ائمۀ اطهار علیهم السلام است که راسخون در علم هستند. [همان: ۴۳۶] بنابراین ما راهی به فهم و درک این حروف نداریم، مگر اینکه روایت صحیحی دربارۀ آنها به ما رسیده باشد.
اهل معرفت عموماً این سخن را میگویند که معنای حقیقی حروف مقطعه برای ما مجهول است، و تنها کسانی که فضل الهی شاملشان شده است، به آن راه دارند: «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاء» [مائده: ۵۴] و خلاصه پای عمل در کشف حقایق این حروف میلنگد. [رحمۀ من الرحمن: ۲/۴۰۸]
اشکال و توضیح
مشکل این نظر آن است که به ما دستور داده شده است که در آیات قران تدبر کنیم و حروف مقطعه چیزی از آیات قران هستند. این سخن معنایش آن است که این حروف برای ما مهمل است و این سخن درستی نیست. مانعی ندارد که ما بگوییم این حروف رمزی هستند، اما رمزی که قابل کشفند. یعنی نه تنها برای رسول خدا و ائمۀ اطهار علیهم السلام، برای دیگران که در علم راسخ هستند و در مسیر فهم درست قرآن برمبنایی که خود قرآن گذاشته است، قرار دارند. یعنی برای کسانی که در مسیر فهم از طریق خاندان نبوت هستند، فهم این آیات ممکن است و ما باید تلاش کنیم که به حقیقت معنایی آیات راه پیدا کنیم. یعنی حروف مقطعه جز متشابهات هستند، و تأویل متشابهات مشکل است، اما تفسیر آنها ممکن و مقبول است و راه آن هم بازگرداندن آنها به کل قرآن است. زیرا قرآن نور است و همۀ آیات آن هم نور است.
فصل نخست
اما از اینجا وارد بحث تفسیری خود شویم. بنظر میرسد که آیات دوم تا نهم این سوره فصل یکم سوره را تشکیل میدهند. توجه هم داریم که فصلبندی سورهها امری اعتباری است که برای فهم بهتر آیاتی که به نظر میرسد که یک محور دارند، به کار میرود. یعنی امر دقیق و حقیقی نیست که بگوییم دستهبندی آیات درون سورهها این است و جز این نیست. بلکه برمبنای فهمی است که ما از تفسیر این سوره پیدا کردهایم. از خداوند هم عاجزانه میخوانیم که به حق قرآن ناطق ما را از خطا دور دارند.
درهرحال این دسته آیات بمنزلۀ فصل اول سوره هستند که محور آنها نزول قرآن کتاب الهی است و ویژگیهای کتاب خداست.
نگاه اجمالی به فصل نخست
ویژگی نخست کتاب الهی آن است که از جانب «الله» و مبدأ توحیدی نازل شده است، بنابراین حق مطلق است، همچنین دو صفت «الحی» و «القیوم» توجه میدهد که وقتی مبدأ این کتاب زنده و زندگیبخش است، خود کتاب هم زنده و زندگیبخش است. و وقتی مبدأ نزول کتاب الهی «قیوم» و «برپادارندۀ هستی» است، این کتاب است، برپادارندۀ انسان و جامعۀ انسانی است. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ»
ویژگی دوم قرآن آن است که دارای نزول تدریجی است: «نَزَّلَ»
ویژگی سوم آن است که این کتاب بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است: «عَلَیْکَ» یعنی نوشتۀ پیامبر نیست و ایشان در آن هیچ دخالتی نداشتهاند. بلکه همۀ قران از جانب حق تعالی نازل شده است.
ویژگی چهارم اینکه قرآن کتاب است که از گفتار به نوشتار تبدیل شده است: «الْکِتابَ» یعنی خداوند کتاببودن قران را به رسمیت میشناسد که مجموعهای منظم و منسجم و هماهنگ است که صدر و ذیل دارد.
ویژگی پنجم این کتاب در معیت و همراهی حق نازل شده است: «بِالْحَقِّ»
ویژگی ششم قران مصدق تورات و انجیل است که آنها نیز پیش از قرآن بر موسی و عیسی علیهما السلام نازل شدهاند و کتاب هدایت الهی برای مردم بودهاند. وقتی آنها هدایت هستند، به طریق اولی قرآن هم کتاب هدایت است: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ»
ویژگی هفتم: قران جداکنندۀ بین حق و باطل است، نه تنها حق است، بلکه بین حق و باطل هم جدایی میاندازد: «وَ أَنْزَلَ الْفُرْقان»
ویژگی هشتم آن است که کسانی که حقایق آیات الهی را بپوشانند، گرفتار عذاب الهی و انتقام خدا میشوند: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقام»
اما دو آیۀ پنجم و ششم بمنزلۀ دلایلی هستند برای ویژگیهای پیشگفته دربارۀ قرآن. خدایی که عالم بر همۀ امور است و قادر است که شما را در حال جنینی که هیچ اختیار و علمی نداشتهاند، در ارحام مادرتان صورتگری کند، و این کار هم بر مبنای عزت و حکمت است، برای شما قرآنی نازل کرد که کتاب الهی است و منبع عزت و حکمت شماست.
بعد ویژگی مهم دیگر کتاب الهی را بیان میفرماید و آن اینکه این کتاب دارای دو بخش آیات محکم که ام الکتاب و اساس قرآن هستند و متشابهات است که تأویل آنها را همگان راه ندارند، بلکه مربوط به راسخون فی العلم است.
بعد هشدار میدهد که آیات محکم و استوار مرجع آیات دیگر هستند، اما بخش دوم نیاز به تأمل فراوان دارند تا بتوان آنها را درک کرد، منحرفان که به دنبال انحراف دیگران هستند، محکمات را رها میکنند و به متشابهات روی میآورند.
اما صاحبان خرد و آنان که در دانش پایدار هستند، میدانند که قرآن از جانب خدا نازل شده است و به قرآن ایمان دارند و همواره در درگاه الهی تضرع میکنند، ـ این دعا و تضرع به برکت قرآن است ـ آنان همواره نگران هستند که گرفتار انحراف شوند و در قیامت شرمنده و دستخالی باشند، به این دلیل از خداوند هدایت و رحمت میخواهند.
این چکیدۀ فصل نخست این سوره. اکنون آیات را با هم بررسی کنیم.
آیۀ دوم:
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیم
الله
آیۀ به منزلۀ پایۀ کل سوره است «الله» که اسم جامع الهی است و بر همۀ اسماء الهی مهیمن است، مبتدا واقع شده است و بقیۀ آیه وصف «الله» است:
لا اله الا هو
«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» وصف نخست بیان توحید ناب است، هیچ معبودی غیر از او نیست. الله کیست؟ «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» بیان توحید ناب است؛ این وصف اثبات حقانیت مطلق «الله» است. تنها «الله» است که شایستۀ پرستش است.
الحی القیوم
«الْحَیُّ» وصف دوم است، «الْقَیُّوم» که وصف سوم است. الله زندۀ برپادارنده است. در حقیفت «الْحَیُّ الْقَیُّوم» دو وصف نیستند، بلکه یک وصفند، که حکایت از یک حقیقت جامع میکنند، به تعبیر دیگر از صیق کلام بشری است که برای وصف خاص الهی از این دو واژه استفاده شده است. خدا زنده است و حیاتبخش هر موجودی است، و قیوم است و قوام و برپایی کل هستی به اوست. این معنای این دو واژه است که نشان میدهد که «الله» تکیهگاه همۀ موجودات است، هستی و حیات همۀ موجودات وابسته به اوست. و تنها «الله» است که هستیاش عین ذات اوست. و سخنگفتن از علت و معلول در ذات او غلط است. اما هرجا سخن از حیات و قیومیت پیش میآید، حتماً علم و قدرت هم است، دربارۀ خداوند متعال که میفرماید: «هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوم» یعنی خداوند متعال عالم را با علم و قدرت خود تدبیر میفرماید، او زندهای است که بر همۀ عالم هیمنه دارد، و همۀ عالم از او حیات میگیرد و او قیومی است که جهان را با علم و قدرت تدبیر میکند. بنابراین همۀ عالم محتاج و نیازمند اوست.
آیۀ ۳
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ
توجه هم داریم که خطاب قرآن به همۀ انسانهاست تا آنها را هدایت فرماید. ای انسان بدان که تدبیر تو دست خدایی است که هیچ شریکی برای او متصور نیست و او حق مطلق است، حیاتبخش و برپادارندۀ شماست، و قرآن را بر شما نازل فرمود، قرآنی که حق مطلق است و حیاتبخش و برپادارندۀ شماست، هم فرد انسانی و هم جامعۀ انسانی. «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم» [اسراء: ۹]
بنابراین دقت فرمایید که در قرائت آیات قرآن آیات دوم و سوم به هم پیوسته هستند: «اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بالحق» الله است که قرآن را نازل کرد، قرآنی که حق مطلق است و حیاتبخش است و برپادارندۀ انسان و جامعۀ انسانی است و به همراهی حق هم نازل شده است.
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ
نزول تدریجی و نزول دفعی
تنزیل دلالت بر تدریج نزول میکند، اینکه قرآن طی ۲۳ سال بر قلب مقدس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. توجه شود که معنای نزول تدریجی و دفعی قرآن را اشتباه نفهیم. وقتی میگوییم که باران از آسمان نازل شد، گاهی به قطرات باران توجه میکنیم و میگوییم، که این قطره پس از قطرۀ پیشین نازل شد که این نزول تدریجی قطرات باران در نسبت به هم است که بتدریج نازل میشوند و گاهی به کل باران در حال بارش نگاه میکنیم که این نزول دفعی باران است که همه با هم میبارند و هر دو تعبیر در بارش باران درست است. به این دلیل است که در بارش باران نظمی عجیب نهفته است که در عین حالی که قطرات از هم جدا هستند، اما در نزول کاملاً با هم هماهنگ هستند و از هم جدا نیستند.
در نزول قرآن هم گاهی به آیات و سورهها نگاه میکنیم که در حوادث و مواقع و شرایط مختلف نازل شدهاند که این نزول تدریجی است که مثلاً سورۀ آلعمران پس از سورۀ بقره نازل شده است. و گاهی به کل قرآن به عنوان یک مجموعۀ هماهنگ نگاه میکنیم که این نزول دفعی است که همۀ قران با هم و هماهنگ نازل میشود.
تجلی خداوند در قرآن
تفاوتی عمدهای هم بین نزول قرآن و نزول باران است. نزول باران تجافیگونه است، یعنی وقتی باران و قطرات آن در بالا هستند، پائین نیستند، و وقتی در پائین هستند، در بالا نیستند. اما نزول قرآن تجلی خداوند در کلام خود است. «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِه» [نهج البلاغۀ: ۲۰۴] وقتی تعبیر به نزول در قرآن میشود، به این معناست که حقیقت الهی در بالاست، همین حقیقت نازل میشود و بر قلب مقدس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به صورت وحی الهی نازل میشود و بر بشریت در کتاب خدا تجلی میکند.
سه دریافت رسول خدا
پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم آن اوج و اصل قرآن را دریافت کرد: «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیم» [نمل: ۶] که این اصلاً نزول نیست، بلکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بالا رفتند و قرآن را در مرحلۀ «دَنَا فَتَدَلَّی» از نزد خدای حکیم علیم دریافت کردند. این یک مرحله که دست امثال ما از آن حقیقت کوتاه است. اما وقتی قرآن نازل میشود، پائین میآید، یعنی در عین حال که در نزد خداوند متعال است، به عالم دنیا هم نازل میشود و بر بشر تجلی میکند. این تجلی و نزول به زبان عربی و با واژگان و آیات و سورههای که ما در خدمت آن هستیم. در اینجا میگویند: دو نزول است؛ نزول دفعی و تدریجی. اینجاست که خداوند در کلام خودش برای بشر تجلی میکند. و انسان هم کتاب الهی را درک میکند و میفهمد. اولی علم لدنی بود که از سنخ مفهوم و گزاره نیست. دومی چگونه است؟ یقیناً نزول تدریجی از سنخ علم مفهومی و حصولی است که میتوان آن را فهمید و تفسیر کرد. و عربی مبین است و برای تعقل و تفکر و فهم ما نازل شده است: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ». اما نزول دفعی چگونه است؟ احتمال دارد که چیزی واسط بین مقام لدن و نزول تدریجی باشد، که نه از سنخ مفهوم است، و نه آن حقیقت متعالی. بلکه حد وسطی است که در آن قرآن یکپارچه بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرضه شده است. البته چگونگی آن برای ما ممکن نیست، اجمالاً میدانیم که وحی الهی است.
بنابراین در تنزیل و انزال نزول تدریجی و دفعی معنی دارد، که اگر نگاه به کل قران باشد، همگی هماهنگ است و نزول دفعی دارد که آنکه گفتهاند در شبهای قدر نزول یکپارچه قران است، یعنی کل قرآن و اجزاء آن در نسبتی هماهنگ نازل شده است که موجودی یگانه است. طبعاً قرآن در این حالت نه تدریج دارد و نه تقسیم. بلکه یکپارچه است. پس منظور از نزول دفعی یکپارچگی آن است. اما یکبار نظر به آیات و سورههاست که نزول تدریجی قرآن است، که قرآن این کتاب الهی در نسبت به آیات و سورهها سنجیده میشود که در اینجا ما با اجزای مختلف مواجه هستیم که تدریج پذیرفتهاند و در شرایط و موقعیتهای مختلف نازل شدهاند.
علیک
اما فرمود: «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ» ما کتاب را بر تو نازل کردیم. گاهی میفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَق» [نساء: ۱۰۵] «ما کتاب را به سوی تو نازل کردیم. یعنی با «الی» میفرماید که اشاره دارد که این کتاب به وسیلۀ پیک و وحی الهی به سوی تو آمد. و گاهی مثل این آیه میفرماید: «علیک» بر تو نازل کردیم. این دلالت بر اشراف و احاطۀ قرآن بر مردم دارد. قرآن بر همۀ شوون بشری سایه افکنده است و هیچ بشری برای رسیدن به کمال و قرب الهی از آن بینیاز نیست.
الکتاب
منظور از «الکتاب» قرآن است، زیرا با «الف و لام» کتاب را آورد که منظور همان کتاب معهودی است که مسلمانان میشناسند که قرآن است. اما عنوان «الکتاب» آورد تا نشان دهد که قرآن دارای نظم خاصی است که درون کتاب جمع شده است و حروف و کلمات و آیات و سورهها و معانی هریک درون این کتاب منظم جای گرفته است و همۀ در یک کتاب گرد هم آمدهاند. و این دلالت بر جمع توقیفی کتاب الهی دارد. قرآن کتاب الهی است. در خود قرآن کتاب الهی به مشخصاتی ممتاز شده است:
نخست کتاب الهی تعلیم الهی است: «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه» [بقره: ۱۲۹] یعنی قابل تعلیم و تعلم است.
دوم کتاب الهی به همراهی حق نازل شده است: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ» [بقره: ۱۷۷] یعنی هیچ باطلی در آن راه ندارد و حق مطلق را به بشر نشان میدهد.
سوم آیات آن به دو بخش محکمات و متشابهات تقسیم میشود: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» [آلعمران: ۷]
چهارم این کتاب روشن است و تفصیل همۀ مطالب ـ معارف و احکام ـ مربوط به هدایت در آن است: «وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً» [انعام: ۱۱۴] «وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون» [اعراف: ۵۲] الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر» [هود: ۱] کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُون» [فصلت: ۳]
پنجم: این کتاب روشنگر همۀ چیزها و هدایت و رحمت و بشارت برای مومنان است. «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِین» [نحل: ۸۹] تعبیر هدایت دربارۀ کتاب الهی باز هم آمده است: ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِین» [بقره: ۲]
ششم: کتاب برای همۀ بشر نازل شده است. «إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَق» [زمر: ۴۶] لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُون» [انبیاء: ۱۰]
اینها ویژگیها و ممیزات کتاب الهی است که نشان میدهد که مجموعهای منسجم و بههمپیوسته است، که از حروف و واژگان و آیات و سورهها و معانی آن در نظم خاصی گرد هم آمدهاند و به این جهت نام کتاب بر آنها داده شده است. این نظم الهی است. بنابراین اینکه گفته میشود که کتاب الهی در زمان خلفای اول تا سوم جمعآوری شده است، سخن درستی نیست.
دقت فرمایید که قرآن در زبان خدا حالت کتابت گرفته است و این حروف و کلمات و آیات و سورهها در جملهای واحد گردهم آمدهاند. بنابراین قرآن؛ قرآن است که در سینههاست، آنگاه که در زبان جاری است، کلام است، و هرگاه در مصحف باشد، یعنی نوشتهشده باشد و دربرگیرندۀ نظمی منسجم جمع شده باشد، کتاب نام دارد. [رحمۀ من الرحمن: ۱/۴۱۰]
بالحق
این کتاب در معیت و به همراهی حق نازل شده است. یعنی نه تنها مبدأ آن حق است، بلکه در نزول هم حق آن را همراهی کرده است. «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَل» [اسراء: ۱۰۵] «بالحق» یعنی به همراهی حق راه نزول را طی کرده و به تو رسیده است. و هرگز باطل در آن راه ندارد. پس هرچه بیان میکند، از معارف و اخلاق و احکام و داستانهای پیامبران و اقوام گذشته حق است، و هر دعوت و ادعایی هم که دارد، حق است، و به این دلیل است که کتاب الهی فرقان است که جداکنندۀ حق و باطل است، یعنی سنجه و ترازویی برای سنجش حق و جداسازی آن از باطل است.
هشدار؛
به هیچ امتی چنین کتابی داده نشده است و این کتاب در اختیار ماست، کتابی که از مبدأ حق با دعوت و دعوی حق و بیان و معارف حق آمده است و ما را به حق و حقیقت مطلق میرساند، به شرط اینکه آن را در جان خود پیاده کنیم و با آن انس بگیریم. آیا چنین هستیم؟ این کتاب با این خواص و آثار فراوان. ما با آن چه میکنیم؟ اگر در مسیر آن قرار بگیریم، این کتاب به ما حیات میبخشد. و به مقام قوام و اقتدار میدهد. اما افسوس که از آن دور هستیم. و قدر آن را نمیدانیم.
هشداری دیگر؛ لزوم شرکزدایی
نکتۀ مهم دیگر آن است که قرآن دو کار را با هم انجام میدهد:
نخست: فرهنگزدایی میکند، فرهنگ شرک را از جان ما میزداید. دوم: فرهنگ توحید را که برمبنای زبان فطرت است، در ما بیدار و زنده میکند و به این وسیله به ما حیات و قوام میبخشد.
این دو کار قرآن است که با حق نازل شده است. ما برای فهم قرآن هم ناچاریم که فرهنگ شرک را از جانمان بزدائیم و تا چنین نباشیم، فهم قرآن برای ما ممکن نیست. یعنی تا ما هم همراه و در مصاحبت حق نباشیم، راه فهم قرآن بر ما بسته است. فهم قرآن و میزان فهم قرآن بستگی تام دارد به اینکه ما چقدر از شرک رهایی یافتهایم و چقدر فطرت در درون ما شکوفا شده است. هرچه فطرت شکوفاتر، فهم هم بهتر.
مشکل اینجاست که ما درگیر شرک هستیم، البته از شرک جلی و آشکار آزادیم، اما شرک خفی در جان ما ریشه دوانده است. و پرده روی فطرت ما انداخته است. و هرچه پرده ضخیمتر؛ فهم قرآن و دستیابی به معارف بلند آن کمتر. زیرا «لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون» [واقعه: ۷۹] . اینکه میفرماید: «العلم حجاب الاکبر»، بزرگترین و ضخیمترین حجاب علم است، در حالی که علم نور است: «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء» [مصباح الشریعۀ: ۱۶] به این دلیل است که این علم شرکآلود شده است و به این دلیل پردهای روی عقل و فهم انسان میاندازد، و انسان را از شهود حقیقت و درک حقیقت باز میدارد. فکر هم نکنیم که مبارزه با این خصیصه؛ یعنی نفسانیت و شرک خفی و پنهان مشکل است. پس در حقیقت شرک حجاب اکبر است و برای فهم قرآن باید پردههای شرک و فرهنگ شرک را از جانمان بزدایم.
مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ
تصدیقکنندۀ کتب پیشین آسمانی است. و آنها را راست میشمرد. ظاهراً منظور از کتب پیشین، تورات و انجیل است، زیرا بلافاصله از انزال آنها سخن میگوید. اما دلیل اینکه توان را دارد که کتابهای پیشین را تصدیق کند، آن است که حق مطلق است. به این دلیل سنجش حقانیت همه چیزها و همۀ کتب از جملۀ کتب آسمانی پیشین است. و نشان میدهد که کتابهای انبیاء پیشین هم از جانب خداست، و دعوت آنها هم درست و حق است. و بین آنها و این کتابهای تحریفی که در دست پیروان آنان است، فاصله و جدایی است. زیرا تأکید فرمود: «مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه» [نساء: ۴۶] پس مطلب در این عبارت کوتاه است: نخست تورات و انجیل حق هستند، و به این دلیل قرآن آنان را تصدیق میکند و راست میداند. دوم این تصدیق به تورات و انجیل فعلی برنمیگردد. بلکه چون تحریف در این دو کتاب و کتب دیگر پیدا شده است، باید به قرآن عرضه شوند و درست از نادرست آن تمییز داده شود. پس اینکه میفرمایند: قرآن این کتب موجود با به صورت اجمالی و فی الجمله نه بالجمله تأکید میفرماید، جای تأمل است. [نگا: المیران: و تسنیم: ] قرآن تورات و انجیل اصلی را به صورت کامل تصدیق میکند و این دو کتاب موجود را خارج از حوزۀ تصدیق خود میداند. زیرا این دو کتاب را نوشتۀ دست یهودیان و مسیحیان هستند: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه» [بقره: ۷۹] «وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» [آل عمران: ۷۸] و از میان آنان گروهى هستند که زبان خود را به [خواندن] کتاب [تحریف شدهاى] مىپیچانند، تا آن [بربافته] را از [مطالب] کتاب [آسمانى] پندارید، با اینکه آن از کتاب [آسمانى] نیست و مىگویند: «آن از جانب خداست»، در صورتى که از جانب خدا نیست و بر خدا دروغ مىبندند، با اینکه خودشان [هم] مىدانند.» بله در کتبی که اکنون در اختیار ما است، مطالبی وجود دارد که معلوم است که دست تحریف یهود به آنها نرسیده است که ملاک درستی و نادرستی آنها هم قرآن است.
وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ
تورات و انجیل پیش از این نازل شدند، سخن از «انزال» است که منظور نزول دفعی و یکپارچه است، که نشان میدهد که یک کتاب بر حضرت موسی علیه السلام به نام تورات و یک کتاب بر حضرت عیسی به نام انجیل ـ به صورت یکپارچه ـ نازل شده است. بنابراین اناجیل معنی ندارد، فقط یک انجیل است که بر حضرت عیسی نازل شده است که اکنون در اختیار ما نیست.
آیۀ ۴
مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقان إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقام
مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ
تورات و انجیل پیش از قران نازل شدهاند و هدایت برای بشر هستند. یعنی بشر را به سرمنزل مقصود میرسانند. در این آیه تاکید فرمود که تورات وانجیل از حیث تاریخی پیش از قرآن نازل شدهاند. اما در آیۀ پیشین نفرمود: «مصدقاً لما قبله» بلکه «مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ» فرمود، تا نشان دهد که این دو کتاب هماکنون نزد قرآن و رسول خدا حاضرند و کتاب تاریخی تمامشده نیستند. این هم دلیل دیگری بین اینکه تورات و انجیل که وحی الهی هستند و کتابهای موجود تفاوت بنیادین است.
اما وقتی تورات و انجیل کتاب هدایت باشند، که نزد قرآن حاضرند، به طریق اولی قرآن کتاب هدایت است.
وَ أَنْزَلَ الْفُرْقان
فرقان وصف کتاب الهی است. قرآن از آنجهت که جداکنندۀ حق از باطل است، فرقان است. توجه شود که فرقان هم صفت قرآن است: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ» [فرقان: ۱] و هم وصف کتب آسمانی پیشین: «وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ» [انبیاء: ۴۸] زیرا همۀ کتب آسمانی هدایت و جداکنندۀ حق از باطل هستند.
***
بحث ما تمام؛ ان شاء الله ادامۀ بعد در جلسۀ بعد که بخواست خدای متعال دو هفتۀ آینده خواهد بود. هفتۀ بعد مصادف با شب ششم مام محرم است. از آقایان و خانمها التماس دعا دارم.
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر مهر ۲۳, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت مهر ۲۳, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان مهر ۲۳, ۱۳۹۴
- سجده شکر مهر ۲۳, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر مهر ۲۳, ۱۳۹۴