مهر
22
1394

شب اول محرم: حضرت مسلم بن عقیل

 

جناب مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی  به سال ۶۰ ه.ق شهید گشت و از اجله بنی‌هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد . اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه ‏السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه ‏های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ‏ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ‏ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.

مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه ‏السلام و عمل به نامه ‏هایی که نوشته‏ اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین ‏انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه ‏السلام بیعت می ‏کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند.
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه‏ ای به این مضمون به امام حسین علیه‏ السلام نوشت: «آنچه می ‏گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید».  امام  که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.

ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می ‏رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می ‏کرد او امام حسین علیه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو. من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه‏ السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.

مسلم می ‏دانست دیر یا زود عبیداللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوان‏مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) به شمار می ‏آید.

پس از آنکه ابن زیاد از مخفی‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می ‏دانست عبیداللّه‏ قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می ‏کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد. آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه‏ با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.

مسلم، غریب و تنها در کوچه‏ های کوفه می ‏گشت. نمی ‏دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می ‏رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏اش حلال ندانست. مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ‏ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.

با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه‏ از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی ‏آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه ‏اش پول خواهد گرفت». تهدید و تطمیع عبیداللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی‏گاه مسلم را لو داد. عبیداللّه‏ با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.

مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه‏، حدود ۴۵ نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته‏ های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی ‏داشت و بر آنها یورش می ‏برد. وقتی ابن اشعث به آسانی نمی ‏تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می ‏دهی؟ ما به تو امان می ‏دهیم و ابن ‏زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخم‏هایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه‏ بردند.

شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم‏ بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.

مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می ‏گفت، خدا را تسبیح می ‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!

جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و… پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.

 

 

 

 

مهر
22
1394

اعمال شب و روز اول محرم

 

بدانکه این ماه ، ماه حُزن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان است و از حضرت امام رضاعلیه السلام روایت استکه چون ماه محرّم داخل مى شد پدرم را کسى خندان نمى دید و اندوه و حُزن پیوسته بر او غالب مى شد تا روز دهم چون روز عاشورا مى شد آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و مى فرمود امروز روزى است که حسین علیه السلام شهید شده است .

 

شب اوّل سیّد در اقبال براى این شب چند نماز ذکر فرموده :

 

اوّل : صد رکعت در هر رکعت حمد و توحید بخواند .

 

دوّم : دو رکعت در رکعت اوّل حمد و انعام و در دوّم حمد و یَّس .

 

سوّم : دو رکعت در هر رکعت حمد و یازده قُل هُوَاللّهُ اَحَدٌ در روایت است از حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله که هر که در این شب این دو رکعت نماز را بجا آورد و صبحش را که اوّل سال است روزه بدارد مثل کسى است که تمام سال را مُداومت به خیر کرده و در آن سال محفوظ باشد و اگر بمیرد به بهشت برود .

 

و نیز سیّد براى هلال این ماه دعاء مَبْسُوطى ذکر فرموده و اگر ممکن شود احیا بدارد این شب را به دعا و نماز و خواندن قرآن روز اوّل .

 

بدانکه اوّل محرم اوّل سال است و در آن دو عمل وارد است :

 

اوّل : روزه است و در روایت رَیّان بن شبیب از حضرت امام رضاعلیه السلام مرویست که هر که در این روز روزه بدارد و خدا را بخواند خداوند دعاى او را مستجاب کند چنانکه دعاى زکریّا را مستجاب نمود .

 

دوم : از حضرت امام رضا علیه السلام منقولست که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله روز اوّل محرم دو رکعت نماز مى کرد و چون فارغ مى شد دستها را بلند مى کرد و این دعا را سه دفعه مى خواند:
اَللّهُمَّ اَنْتَ الاِْلهُ الْقَدیمُ وَهذِهِ سَنَهٌ
خدایا تویى معبود ازلى و این سال

 
جَدیدَهُ فَاَسْئَلُکَ فیهَاالْعِصْمَهَ مِنَالشَّیْطانِ وَالْقُوَّهَ عَلى هذِهِ النَّفْسِ
تازه است از تو خواهم در این سال نگهداریم را از شیطان و نیروى بر این نفس

 
الاْمّارَهِ بِالسّوَّءِ وَالاِْشْتِغالَ بِما یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ [یاکَریمُ] یا ذَاالْجَلالِ
که پیوسته به گناه فرمان مى دهد و سرگرمى بدانچه مرا به تو نزدیک کند اى صاحب جلالت


وَالاِْکْرامِ یا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ یا ذَخیرَهَ مَنْ لا ذَخیرَهَ لَهُ یا حِرْزَ

و بزرگوارى اى تکیه گاه کسى که تکیه گاهى ندارد اى ذخیره آنکس که ذخیره ندارد اى پناهگاه

 
مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ یا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یا کَنْزَ
آنکس که پناهگاهى ندارد اى فریادرس آنکس که فریادرسى ندارد اى پشتیبان آنکس که پشتیبانى ندارد اى گنج

 


مَنْ لا کَنْزَ لَهُ یا حَسَنَ الْبَلاَّءِ ی ا عَظیمَ الرَّج اَّءِ ی ا عِزَّ الضُّعَف آءِ ی ا مُنْقِذَ

آنکس که گنجى ندارد اى که آزمایشت نیکو است اى بزرگ مایه امید اى عزت بخش ناتوانان اى نجات بخش

 


الْغَرْقى یا مُنْجِىَ الْهَلْکى یا مُنْعِمُ یا مُجْمِلُ یا مُفْضِلُ یا مُحْسِنُ

غریقان اى خلاص کننده هالکان اى نعمت بخش اى زیباپرور اى فزون بخش اى نیکوده

 


اَنْتَ الَّذى سَجَدَ لَکَ سَوادُ اللَّیْلِ وَنُورُ النَّهارِ وَضَوْءُ الْقَمَرِ وَشُعاعُ

تویى که سجده کرد (و به کمال خضوع درآمد) برایت سیاهى شب و روشنى روز و تابش ماه و شعاع

 
الشَّمْسِ وَدَوِىُّ الْمآءِ وَحَفیفُ الشَّجَرِ یا اَللّهُ لا شَریکَ لَکَ اَللّهُمَّ
خورشید و صداى ریزش آب و بهم خوردن درخت اى خدایى که شریک ندارى خدایا

 
اجْعَلْنا خَیْراً مِمّا یَظُنُّونَ وَاغْفِرْ لَنا ما لا یَعْلَمُونَ وَلا تُؤ اخِذْنا بِما
قرارمان ده بهتر از آنچه مردم گمان کنند و بیامرز از ما آنچه را که نمى دانند و مگیر ما را بدانچه

 
یَقُولُونَ حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ
گویند بس است مرا خدا معبودى جز او نیست بر او توکل کنم و او است پروردگار عرش

 
الْعَظیمِ امَنّا بِهِ کُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما یَذَّکَّرُ اِلاّ اُولُوا الاْلْبابِ رَبَّنا
عظیم ایمان داریم به او و هرچه هست از نزد پروردگار ما است و اندرز نگیرند جز خردمندان پروردگارا

 
لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ
منحرف مساز دلهاى ما را پس از آنکه هدایتمان کردى و ببخش به ما از پیش خود رحمتى که براستى تویى بخشایشگر

 

شیخ طوسى فرموده که مستحب است روزه دهه اوّل محرم ولکن روز عاشورا امساک نماید از طعام و شَراب تا بعد از عصر آن وقت بقدر کمى تربت تناول نماید و سیّد روایت کرده فضیلت روزه تمام ماه را و آنکه روزه او نگه میدارد صائم آن را از هر گناهى .

 

روز سوّم روزى است که حضرت یوسف علیه السلام از زندان بیرون شده هرکه آن روز را روزه دارد آسان فرماید حق تعالى بر او کارهاى مشکل را و برطرف کند از او اندوه را و در روایت نبوى صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله است که دعایش مستجاب شود .

 

روز نهم روز تاسوعا است از حضرت صادق علیه السلام روایت است که فرمود تاسوعا روزى بود که جناب امام حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتال آن حضرت اجتماع کردند و ابن مرجانه و عُمر سعد خوشحال شدند به سبب کثرت سپاه و بسیارى لشکر که براى آنها جمع شده بود و جناب امام حسین علیه السلام و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاورى از براى آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مَدَد نخواهند نمود پس فرمود پدرم فداى آن ضعیف غریب

 

منبع: سایت بیتوته

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

مهر ۱۳۹۴
ش ی د س چ پ ج
« شهریور   آبان »
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031