18
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۱۹
آیات ۴۶ تا ۴۹
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِینَ (۴۶) قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاء إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون (۴۷) وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیل (۴۸) وَ رَسُولًا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّه وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّه وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۴۹)
فضیلتهای فراموششده
مقام مادر
بحث از سیرۀ نبوی صلی الله علیه و آله و سلم را با توجه به اینکه هفتۀ گذشته سالروز ولادت بیبی دو عالم حضرت صدیقۀ طاهر فاطمۀ زهراء سلام الله علیها ام ابیها و ام مومنین بود و به این مناسبت فرخنده روز مادر هم بود، دربارۀ مقام مادر در نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم، فقط دو روایت از آن بزرگوار میخوانم که نشان میدهد که مقام مادرِ، مقامی فوقالعاده بلند و والاست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دربارۀ آن میفرمایند: «الْجَنَّهُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ:» [مستدرک الوسائل، ۱۵/۱۸۰] و میفرمایند: «تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ» [همان، ص: ۱۸۱] چه سفارشی بالاتر از این نسبت به مادران که حقوق آنان بر فرزندان بسیار عظیم است. زیرا مادر «بارقه رحمت و عطوفت ربّ العالمین است. خداوند تبارک و تعالى قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبیّت خود آمیخته آنگونه که وصف آن را کس نتوان کرد و به شناخت کسى جز مادران درنیاید و این رحمت لایزال است که مادران را تحمّلى چون عرش در مقابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل و وقت زائیدن و از نوزادى تا به آخر، مرحمت فرموده؛ رنجهایى که پدران یک شب آن را تحمّل نکنند و از آن عاجز هستند. این که در حدیث آمده است که «بهشت زیر قدمهاى مادران است» یک حقیقت است و اینکه با این تعبیر لطیف آمده است براى بزرگى عظمت آن است و هشیارى به فرزندان است که سعادت و جنّت را در زیر قدم آنان و خاک پاى مبارک آنان جستجو کنید و حرمت آنان را نزدیک حرمت حق تعالى نگهدارید و رضا و خشنودى پروردگار سبحان را در رضا و خشنودى مادران جستجو کنید.» [صحیفۀ امام: ۱۶/۲۲۶] این مقام مادر است و اگر فرزندان بخواهند به جایی برسند، و بهشت را دریابند، ناچار باید خاک قدمهای مادر شود. همۀ ما بدانیم، که راه این است که خود را برای مادران خود کوچک کنیم.
آیۀ ۴۶
وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِینَ
کهلاً
کَهل دلالت بر توان در چیز و اجتماع نیرو است. [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۴۴] زمانی که قوای بدنی و جسمی و فکری انسان به بلوغ میرسد و معنای مقابل کودکی میدهد که در این سن آمادگی و استعداد دارد تا به بلوغ برسد. [التحقیق: ۱۰/۱۲۶] در انسان حالتی است که از جوانی گذشته [جمهرۀ اللغۀ: ۳/۱۲۷۲] و سن از ۳۰ سالگی گذشته است. [الصحاح: ۵/۱۸۱۳] از آن به میانسالی تعبیر میشود که موی سفید در سر و ریش ظاهر میشود. [کتاب العین: ۳/۳۷۸؛ مفردات: ۷۲۷] سن بین ۳۰ تا ۴۰ سالگی، بلکه برخی ۴۰ سالگی را کَهل نامند. [کتاب الماء: ۳/۱۱۳۱] البته به اختلاف افراد فرق میکند و برای برخی تا ۵۰ سال هم است. [لسان العرب: ۱۱/۶۰۰]
ترجمه
با مردم در گهواره و میانسالی سخن خواهد گفت.
تفسیر
ادامۀ آیۀ پیشین است، مسیح عیسی بن مریم در حالی که در دنیا و آخرت آبرومند است و از زمرۀ اهل قرب است، در کودکی و میانسالی با مردم سخن میگوید و از زمرۀ صالحان است. همۀ اینها جزء بشارتی است که به حضرت مریم در این مولود مبارک داده شد. اجزای دیگر بشارت در آیۀ بعدی است. اینگونه است که دل مریم به این مولود روشن میشود.
وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً
با مردم در خردسالی سخن میگوید. این معجزۀ الهی است. بنیاسرائیل به مریم علیها السلام تهمت سفاهت میزنند و خداوند متعال به اینگونه از ایشان دفاع کرد. در سورۀ مریم ـ آیات ۲۳ تا ۳۳ ـ این داستان به تفصیل آمده است. مریم در حالی که درد زایمان او را گرفته بود، به خود را به سمت تنۀ درخت خشکیدۀ خرمایی کشاند و گفت: «قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا» [مریم: ۲۳] او بهتر از هرکس بنیاسرائیل را میشناخت و میدانست که علیرغم اینکه مقامات معنوی او را میدانند و به پاکی وجود او علم دارند و میدانند که مسیح به صورتی معجزهآسا متولد میشود و مریم هم مادر مسیح است، اما از تهمت دست برنمیدارند. به این دلیل گفت: کاش پیش از این مرده بودم و یکسره از خاطرههای فراموش شده بودم. اینجا بود که عیسی ـ در رحم مادر و به لذن خدا ـ با او سخن گفت که مادر جان غمگین مباش. خداوند هم مشکل گرسنگی و تشنگی تو را حل میفرماید و هم تهمت را از تو به وسیلۀ من رفع میکند. تو فقط به مردم بگو که من روزۀ سکوت دارم و کار دفاع را به من بسپار. و او در حالی که کودک را در بغل داشت به نزد قوم خود رفت. آنان هم شروع کردند به سخنان بیربط و تهمتهای بدون علم. مریم با اشارت فهماند که من روزۀ سکوت دارم و با بچه سخن بگویید و آنان گفتند: چگونه با کودکی تازه متولد شده است، سخن بگوییم؟ عیسی به سخن آمد: «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ، آتانِیَ الْکِتابَ، وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا، وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» [مریم: ۳۰ ـ ۳۳] و این معجزۀ سخنگفتن عیسی در گهواره است که به زبانی فصیح سخن گفت و خود و رسالتش را تبین فرمود.
وَ کَهْلاً
در میانسالی هم با مردم سخن میگوید. این آیه نشان میدهد که او تا میانسالی در میان مردم بوده است، سنی بین ۳۰ تا ۴۰ سالگی. [قاموس قرآن: ۶/۱۶۴؛ مفردات: ۷۲۷] بنابراین ظاهراً عیسی تا سن پیری در زمین نبوده است، بلکه جریات توفی و رفعت او به سوی خدا که در آیۀ ۵۵ همین سوره میآید، در سنین ۳۰ تا ۴۰ سالگی است. آیه میفرماید: همانگونه که عیسی در میانسالی با مردم سخن میگوید، یعنی سنجیده و درست و مبتنی بر منطق و عقل و وحی؛ در گهواره هم همانگونه سخن میگوید. [المیزان: ۲/] اما از آیه برمیآید که معجزه در سخنگفتن در گهواره و میانسالی است. ممکن است، معجزۀ سخنگفتن در میانسالی آن باشد که از طریق وحی با مردم سخن میگوید و مطالبی را به مردم میگوید که به صورت عادی در تخاطب نمیگنجد. چنانچه در آیۀ ۴۹ همین سوره به آن اشاره میشود: «أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ» یعنی براساس وحی الهی، من از غیب سخن میگویم. و این سخنگفتن با مردم از طریق معجزه است.
یا ممکن است که بگوییم که این بخش آیه اشارت دارد که عیسی پس از آنکه خدا او را برگرفت و به نزد خود برد [آلعمران: ۵۵] مجدد به زمین باز میگردد و در حالی که میانسال است با مردم سخن میگوید. و این معجزهای است که در ظهور حضرت ولی الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف رخ میدهد.
وَ مِنَ الصَّالِحِینَ
او از زمرۀ صالحان و شایستگان است که معنای آن در آیۀ ۳۹ گذشت.
آیۀ ۴۷
قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاء إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون
ترجمه
مریم گفت: پروردگارا، چگونه مرا فرزندى خواهد بود، با آنکه هیچ بشری با من تماس نداشته است؟ گفت: چنان است که خدا معین کرده و هرچه بخواهد، میآفریند، چون چیزی را قطعیت بخشد، به او میگوید: باش و آن هست میشود.
تفسیر
بشارت به تولد معجزهآسای فرزند، موجب شگفتی است و نخستین عکسالعمل طبیعی آدمی اظهار شگفتی و حتی استغاثه است. و مریم هم نگذاشت سخنان فرشتگان تمام شود؛ و در اثنای بشارت آنان با خدا نجوا کرد و سخن گفت. دیدیم که روح به نزد مریم آمد و به او گفت که خداوند به تو پسری عنایت میکند. اما مریم سلام الله علیها با او سخن نگفت. بلکه با خدا سخن گفت: پروردگارا! چگونه مرا فرزندی است، در حالی که بشری مرا لمس نکرده است؟ یعنی شگفتی خود را به خدا اظهار داشت. اما پاسخ را ـ ظاهراً ـ فرشته به او داد که این ارادۀ تکوینی خداست و خدا هرچه را بخواهد و اراده کند، یقیناً انجام میشود و تو از راه خارقالعاده صاحب فرزندی خواهی شد.
قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ
مریم سلام الله علیها، چون میدانست که روح ـ که در این آیات پیشین از آنان به فرشتگان تعبیر شد ـ از جانب خدا مامور است، مستقیماً روی سخن را به خدا برگرداند. پروردگاراً مرا چگونه پسری است، در حالی که بشری مرا لمس نکرده است؟ و این نشان از جلالت مقام مریم دارد که در آن حال هم که با فرشتگان و روح که ماموران خدا مواجه میشود، روی سخن و استغاثه را فقط به خدا برد. او از این امر شگفتزده شد و این طبیعی است که حتی شخصیتی به جلالتقدر مریم علیها السلام هم در مقابل چنین بشارتی، شگفتزده شود. البته چون بنیاسرائیل را هم میشناخت، نگران تهمتهای آنان هم بود و نوعی استغاثه به خدا هم داشت.
قَالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ
پاسخ آمد: کار چنین است، و تو یقیناً مادر خواهی شد و خدا هرچه را بخواهد، میآفریند، بنابراین جایی برای شگفتی و استغاثه نیست. این کار خداست که یقیناً نفع و خیر تو در آن است.
إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
خداوند، هنگامی که امری را مقضی و حتمی بداند، به آن میگوید: باش و آن هم هست میشود. قدرت خدا محدود به علل و اسباب مادی نیست، که برای تولد عیسی مجبور باشد که پدر و مادری در کار باشند. پس نه تنها این کار بر خدا دشوار نیست، بلکه ارادۀ خدا بر هر کاری حاکم است.
ارادۀ تکوینی خدا
توجه به این نکته ضروری است، تعبیر «یقول» و «کن» و «فیکون» همگی تکوینی و وجودی هستند. خدا هرگاه چیزی را اراده کند، فرمان صادر میکند که ایجاد شود و آن هم بدون نیاز به علل و اسباب ظاهری ایجاد میشود. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون» [یس: ۸۲] بنابراین هیچ استعبادی در کار خدا نیست: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون» [نحل: ۴۰] خلقت عیسی باشد یا آدم یا هر واقعهای دیگر: «إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» [آلعمران: ۵۹] و همۀ کارها برای خدا آسان است: «وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْه» [روم: ۳۷]
و این معنایی است که از روایات استفاده میشود:
امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: «یَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ کُنْ فَیَکُونُ لَا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ وَ إِنَّمَا کَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ لَمْ یَکُنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ کَائِناً» [نهج البلاغۀ: ۲۷۴] «چون کسی را اراده کند، میگوید: باش. او هم موجود میشود. نه نیازی به آوازی است که گوشها را بکوبد و نه ندایی که شنیده شود. بلکه کلام او فعل اوست که ایجاد و ممثل کرده است، آنچه را از قبل موجود نبوده است.» یعنی کلام خدا، کلمۀ وجودی است. و کلام او فعل اوست. او چیزی را اراده کند؛ آنچیز حادث میشود. و هیچکاری برای خدا سختی ندارد و خدا برای کارهای خود نیاز به اسباب ندارد.
از امام صادق علیه السلام وارد شده است: «إِنَّ الْإِرَادَهَ… مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْإِرَادَهُ لِلْفِعْلِ إِحْدَاثُهُ إِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ بِلَا تَعَبٍ وَ لَا کَیْف» [بحار: ۳/۱۹۶]
امام رضا علیه السلام: «وَ کُنْ مِنْهُ صُنْعٌ وَ مَا یَکُونُ بِهِ الْمَصْنُوع» [توحید: ۴۳۶]
این تعبیر زیبا در تفسیر قمی آمده است: «خزائنه فی کاف و نون» [تفسیر القمی: ۲/۲۱۸] اگر ما همین یک کلمه را بفهمیم، دیگر به هیچ بندهای و هیچ سببی دل خوش نمیکنیم و تنها به خدا امید میبندیم.
چه زیبا مناجات میکند، امام صادق علیه السلام با خدا: «خابَ الْوافِدُونَ عَلى غَیْرِکَ» «واردشدگان به غیر تو ناامید و محروم شدند» «وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ» «درخواستکنندگان زیان دیدند، مگر از تو» «وَ ضاعَ الْمُلِمُّون إِلَّا بِکَ» «تباه شدند واردشدگان مگر آنان که بر او وارد شدند» «وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلَّا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ» «سودجویان گرفتار قحطی شدند، مگر کسانی که از فضل تو سود جستند.» «بابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ» «در خانۀ تو برای مشتافان باز است» «وَ خَیْرُکَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ» «خیر تو برای خواهندگان رایگان است» «وَ فَضْلُکَ مُباحٌ لِلسّائِلِینَ» «فضل تو به درخواستکنندگان گواراست.» «وَ نَیْلُکَ مُتاحٌ لِلامِلِینَ» «ببخشت برای آرزکنندگان آماده است.» [اقبال: ۳/۲۰۹]
آیۀ ۴۸
وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیل
ترجمه
و خدا به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموخت
تفسیر
ادامۀ معرفی عیسی علیه السلام است، مانند اینکه فرشتگان به مریم بشارت دادند، و داشتند ویژگیها و صفات این مولود مبارک را بیان میکردند. مریم با تعجب و حالت استغاثه پرسشی کرد و پاسخ شنید. و در این آیه، فرشتگان سخن خود را ادامه میدهند و یکی دیگر از صفات برجستۀ عیسی بیان میشود: خداوند او را کتاب و حکمت و تورات و انجیل را تعلیم داد. یعنی خداوند معلم اوست و او متعلم از جانب خدا.
وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ
خدا به او کتاب و حکمت را تعلیم میدهد. خداوند به خاندان ابراهیم کتاب الهی و حکمت را عنایت فرموده است: «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه» [نساء: ۵۴] و این فضل خدا بر برجستگان و برگزیدگان آن خاندان است و حضرت عیسی هم یکی از خاندان ابراهیم است. منظور از «الکتاب» کتاب الهی است که خداوند بر آنان نازل میکند تا اختلاف مردم را برطرف فرماید. «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ» و منظور از «الحکمۀ» هم معرفتی تام است که انسان را در باور و عمل مستحکم میکند و موجب پند و اندرز به آدمی میشود: «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَهِ یَعِظُکُمْ بِه» [بقره: ۲۳۱] در سورۀ زخرف آیۀ ۶۳ این معنی به این صورت آمده است: «وَ لَمَّا جاءَ عِیسى بِالْبَیِّناتِ، قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَهِ، وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ» «من ـ از جانب خدا ـ هم معارف مستحکمی آوردهام تا از آن پند گیرید و زندگی خود را پایۀ آن استوار کنید.» و هم کتاب آورند که در برخی اموری که ـ به دلیل تحریفات گذشتۀ بنیاسرائیل ـ موجب اختلاف آنها شده بود، برای آنها روشن کند و آنها را براندازد. بعد فرمودند: «اگر شما تقوا داشته باشید و از من فرمان برید، حتماً به سرمنزل مقصود میرسید.» پس کتاب عنوانی عام است که شامل معارف و احکام الهی است که خداوند سبحان بر پیامبران خود نازل میکند و هرآنچه برای ایمان و عمل صالح لازم است، دربردارد. و حکمت بخشی از کتاب است که معارف بلند و حقایق متعالی را در مقام نظر و عمل تبین میکند.
وَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ
بعد دو فرد مشخص کتاب و حکمت را بیان فرمود: تورات و انجیل. تورات کتاب آسمانی است که بر موسی علیه السلام نازل شده بود. و انجیل هم کتاب آسمانی است که بر عیسی علیه السلام نازل شده است: «وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ» [آلعمران: ۳ ـ ۴] بنابراین انجیل همانند تورات کتاب آسمانی است و شامل معارف یعنی حکمت و احکام دین است. و اناجیل چهارگانه که امروزه در اختیار ماست، ربطی به آن کتاب آسمانی ندارد. قرآن تاکید دارد که خداوند انجیل را به عیسی داده است: «وَ قَفَّیْنا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ» [حدید: ۲۷] «عیسی را از پی آنان فرستادیم و به او انجیل عنایت کردیم» «وَ قَفَّیْنا عَلى آثارِهِمْ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ» [مائده: ۴۶] و این کتاب هم مصدق تورات است و هم خودش کتاب هدایت و نور و موعظه است.
آیۀ ۴۹
وَ رَسُولًا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّه وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّه وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
مفردات
فأنفخ
النَّفْخُ: دمیدن باد یا نظیری آن در چیزی است، مادی باشد یا معنوی؛ با دهان باشد یا غیر آن. [التحقیق: ۱۲/۱۸۷؛ و نگا: مفردات: ۸۱۶] عرب دمدمۀ آهنگری را که با آن در آتش میدمند، «مِنافَخ» گویند. [کتاب العین: ۴/۲۷۷] و به همین مناسبت، وسوسههای شیطان را «منافخ الشیطان» نامند، مانند اینکه در وجود و روان ما میدمد.
الاکمه
کور مادرزاد را گویند. [کتاب العین: ۳/۳۸۳] همچنین گاهی برکسی که به دلیل عارضهای چشمش را ازدست داده است، هم اطلاق میشود. [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۳۶]
الابرص
ابرص که جمع آن بُرصٌ است، به انسانی گفته میشود که پوستش سفیدی درخشندهای پیدا میکند [لسان العرب: ۷/۵] اصل «بَرَص» است که ما در فارسی به آن پیسی میگوییم که نوعی بیماری پوستی است.
تدخرون
«ذخر» دلالت دارد بر اینکه چیزی را پنهان کنند تا محفوظ بماند. [مقاییس اللغۀ: ۲/۳۷۰] و عمل ذخیرهکردن را هم گویند. [لسان العرب: ۴/۳۰۲]
ترجمه
و پیامبرى است که به سوى بنى اسرائیل فرستاده خواهد شد، که به آنان میگوید: من برای شما نشانهای از جانب پروردگارتان آوردهام، از گِل همانند شکل پرندهای گردآوری میکنم، پس در آن بدمم، آنگاه به اذن خدا، پرندهای شود. و کور مادرزاد و کسی که به پیسی مبتلاست، [به اذن خدا] بهبود میبخشم، مردگان را به اذن خدا زنده میکنم و از آنچه در خانههایتان میخورید و ذخیره میکنید، خبر میدهدم. یقینا در این امور برای شما ـ اگر مومن باشید ـ نشانهای است.
تفسیر
آیۀ شریفه بازگشت به آیات پیشین و بیان آن است که حضرت عیسی علیه السلام دارای مقام رسالت و پیامبری است. و برای اثبات رسالت خود، معجزاتی همراه دارد. اول: از خاک به شکل و هیأت پرندهای میسازم و در آن میدمدم و آن به اذن خدا پرندهای زنده میشود. [۲] بیماری کور مادرزاد و پیسی را شفا میدهم و [۳] مردگان را زنده میکنم، [۴] از آنچه در منزل خود ذخیره کردهاید، خبر میدهم. و همۀ اینها معجزات الهی است که اگر مومن باشید، شما را کفایت کند.
وَ رَسُولًا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ
ادامۀ بشارت به مریم است، که پسر او پیامبری به سوی بنیاسرائیل است. یعنی تعلیم کتاب و حکمت و تورات و انجیل به این هدف است که پیامبر خدا باشد. حضرت مسیح پیامبر اولی العزم است، بنابراین پیامبری او جهانی است و فقط مختص بنیاسرائیل نیست. چنانچه در آیات ۱۳ تا ۱۹ سورۀ مبارکۀ یس از دو پیامبری سخن گفته میشود که نفر سوم هم برای تقویت آنان اضافه شد. ظاهراً آنها فرستادههای حضرت عیسی علیه السلام به انطاکیه ـ ترکیۀ فعلی ـ بودهاند. و این نشان میدهد که رسالت عیسی علیه السلام جهانی بوده است. [تفسیر کنزالدقائق: ۱۱/۶۶] بنابراین آیۀ شریفه که میفرماید که ما او را پیامبری به سوی بنیاسرائیل قرار دادیم، توجه را به ابتدای رسالت ایشان برده است که شروع رسالت حضرت عیسی علیه السلام از بنیاسرائیل بوده است، وگرنه رسالت پیامبران اولی العزم جهانی است.
گذشته از آن معنای «الی» تعبیر لطیفی است: «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ» [اعراف: ۱۰۳] حضرت موسی در عین حالی که پیامبر الهی برای همۀ جهان بود، میفرماید: « إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ» فرعون و و بزرگان قوم او مانع تبلیغ دین و رسالت الهی هستند، زیرا طغیانگرند: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» [طه: ۲۴] و مستکبر و سرکش و جاهطلبند: ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالِین» [مومنون: ۴۵ ـ ۴۶] و فاسق: «إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِین» در نتیجه آنان اجازه نمیدهند که دین خدا در جامعه پیاده شود. پس هدف اولیۀ رسالت حضرت موسی آنان هستند تا یا به دین خدا بگروند و دست از طغیان و سرکشی و فسق و استکبار بردارند یا نابود شوند و تا یکی از این دو امر رخ ندهد، دین خدا در جامعه و جهان پیاده نمیشود. اما هدف نهایی رسالت حضرت موسی بنیاسرائیل و نجات آنان است که با آنان امت اسلامی بسازد. همین مطلب دربارۀ رسالت حضرت عیسی هم است، هدف اولیه بنیاسرائیل آن زمان هستند که مستکبر و سرکشی و طاغی و جاهطلب و فاسق هستند و یا باید اصلاح شوند یا کنارزده شوند تا جامعه برای پذیرش دین خدا آماده شود.
عنی باید فرعون از میان
أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ
پسر تو با آنان سخن میگوید (که گفتیم که سخنگفتن او معجزه است) و میگوید که من با معجزاتی از جانب پروردگارتان به سوی شما آمدهام تا شاهد صدق ادعای من باشد. بعد برخی از معجزات را میشمرد.
أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّه
[۱] من از خاک، اجزایی گرد میآورم مانند شکل پرنده. این کار اول که مقدمۀ آفرینش است. بعد در آن میدمم و این کار دوم، آنگاه این شکل گِلی، به اذن خدا پرندهای میشود. پس کار حضرت عیسی زمینهچینی برای آفرینش و خلقت است، نه خود خلقت. یعنی او تنها شکلی از گل درست میکند و در آن میدمد. اما وجودیافتن آن ـ ایجاد و وجود آن ـ منوط به اذن خداست. بنابراین «باذن الله» همان «کن» است که در آیۀ ۴۷ بیان شد. یعنی پرنده با توجه امر «کن» خدا، پرنده و موجود شد. [رحمۀ من الرحمن: ۱/۴۴۱] پس پرنده فعل خداست، نه فعل عیسی.
وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ
[۲] کور مادر زاد و کسی که به پیسی مبتلا شده است، شفا میدهم.
وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّه
[۳] مرده را زنده میکنم، به اذن خدا. روشن است که «باذن الله» قید برای هر سه عمل است. یعنی کار شفا و زندهکردن هم کار خداست و کار عیسی علیه السلام، زمینهچینی است.
بنابراین حضرت عیسی هم مظهر اسم خالق است و هم مصور و هو محیی و هم معید.
وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ
اخبار غیبی به شما میگویم، از جمله از آنچه در خانههای خود میخورید و مخفی و پنهان و ذخیره میکنید. این اخبار هم به علم و اذن خداست.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
این امور همگی معجزۀ الهی است که دلالت بر صدق نبوت حضرت عیسی علیه السلام دارد، اما آنان اگر مومن باشند، این امور برایشان معجزه است. یعنی باید جانشان برای پذیرش آماده باشد. وگرنه انکار میکنند: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفْسِدِین» [نمل: ۱۴] فاسقان که از درون پوسیدهاند و از مغز بیرون آمدهاند، در عین حال که میدانند و یقین دارد که پیامبران خدا در ادعای خود صادق هستند، اما باز انکار میکنند.
اذن خدا و کن
آیۀ شریفه به ما توجه میدهد که همۀ عالم وجود، کلمات وجودی خدا هستند و فعل و اثر خدایند و ما هم اگر توجهمان را به سوی خدا ببریم، میتوانیم، زمینهساز بروز و ظهور تجلی و فعل خدا در جهان آفرینش باشیم. اینکه به ما گفته شده است که همۀ کارهای خود را با «بسمله» شروع کنید و ختم دهید، به این دلیل است که ما در مسیر تجلی خدا قرار گیریم. امیرالمومنین علیه السلام در یکی از خطبههای خود که مردم را برای نبرد با خوارج فرامیخوانند، در انتهای خطبه فرمودند: «سِیرُوا عَلَى اسْمِ اللَّه» نهجالبلاغۀ: ۱۰۵] هر حرکت ما باید بر مبنای اسم خدا باشد تا به اذن خدا، «فیض روح القدس ار باز مدد فرماید، دیگران هم بکنند، آنچه مسیحا میکرد.»
نگویید که ما نمیتوانیم. امام صادق علیه السلام میفرمایند: «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِّیَّه» [وسائل الشیعۀ: ۱/۵۳] «بدن برآنچه نیت برآن قوی است، ضعیف و سست نخواهد بود.»
مرحوم علامه این روایت را جامعترین حدیث در این جهت میدانند که اگر نفس انسان بر کاری متمرکز شود، میتواند طبیعت را بِشکند و از اسباب طبیعی بگذرد، چنانچه مرتاضان چنین کردهاند. بنابراین ما هم میتوانیم به کارهایی دست بزنیم که ظاهر آنها ناشدنی است. بعد میفرمایند که نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیان شد که یاران عیسی علیه السلام بر آب راه میرفتند. حضرت فرمودند: اگر یقین آنان بیش از این بود، روی هوا راه میرفتند.» «أنه ذُکر عند النبی صلی الله علیه و آله و سلم: أن بعض أصحاب عیسى علیه السلام کان یمشی على الماء. فقال صلی الله علیه و آله و سلم: لو کان یقینُه أشدَ من ذلک لمشى على الهواء» بنابراین امر دائرمدار یقین است، یقین به خدای سبحان و محو اسباب دنیویی به عنوان اینکه تأثیر مستقل دارند. بنابراین هرچه انسان به قدرت مطلقۀ خدا تکیه کند، اشیاء به اندازه یقین او، تسلیم او هستند. و این مطلبی است که روایت امام صادق علیه السلام به آن توجه میدهد. و همچنین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث متواتر میفرمایند: «إنما الأعمال بالنیات» «کردار تنها به نیتها هستند.» (یعنی گسترۀ تأثیر رفتار ما بستگی تام به نیتهای ما دارند) [المیزان: ۶/۱۸۸]
حجت الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر فروردین ۱۸, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت فروردین ۱۸, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان فروردین ۱۸, ۱۳۹۵
- سجده شکر فروردین ۱۸, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر فروردین ۱۸, ۱۳۹۵