شهریور
31
1396

بدترین معامله

رد پای دنیا دوستی در همه شرارتهای حادثه کربلا نمایان است. کربلا نشان داد که چگونه هرگاه پای دنیا در میان باشد قدمها در دشمنی با امام قدرت می گیرد. یکی از جلوه های دنیا دوستی حُبّ ریاست است. امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ طَلَبَ الرِّئاسَهَ هَلَک؛ کسی که دلباخته ریاست باشد هلاک می شود»
عمر سعد یکی از قربانیان این خواسته مهلک بود.

بد ترین تجارت تاریخ
عمر سعد به حکمرانی ری منسوب شده بود. آماده حرکت به ری بود که خبر حرکت امام حسین (ع) به ابن زیاد رسید. عبیدالله بن زیاد او را واداشت تا قبل از رفتن به ری با امام حسین (ع) بجنگد. عمر راضی به این کار نبود اما عبیدالله بن زیاد او را تهدید کرد که اگر با امام حسین (ع) نجنگد باید فرمان حکومت ری را پس بدهد.
عمر از ابن زیاد شبی را فرصت خواست تا اندیشه کند. آن شب، نزدیکان خود را جمع کرد و با آنها مشورت نمود. همه او را از این کار بازداشتند با این حال تا صبح فکر کرد و در نهایت تصمیم گرفت به جنگ با امام حسین (ع) برود. صبح هنگام به قصر ابن زیاد رفت در حالیکه اشعاری را زمزمه می کرد:

آیا حکومت ری را واگذارم که نهایت آرزوی من است،
یا بازگردم گناهکار با کشتن حسین
در کشتن حسین دوزخی است که مانعی از آن نیست
ولی حکومت ری هم نور چشم من است

او با امام حسین (ع) بیگانه نبود. او خوب می دانست با چه شخصیتی می جنگد اما آنچنان شیفته ریاست بود که برای به آغوش کشیدنش بار سنگین ترین گناه تاریخ را به جان پذیرفت. هر چند عمر در آغاز راه دچار تردید شده بود اما در صحنه زشتکاری در صف اول جنایتکاران ظاهر شد و زشت ترین نمایش ممکن را ارائه نمود.
او دستور داد آب را به روی اهلبیت رسول خدا (ص) بستند
همچنین به دستور عمر سعد بود که پس از شهادت حضرت سیدالشهداء (ع)، بر بدن مطهرش اسب تاختند
پس از آنهمه جنایت که در حق خاندان رسول خدا (ص) انجام داد در نهایت دستش از حکومت ری نیز کوتاه شد. بی تردید عمر سعد بدترین معامله ی تاریخ را رقم زد تا بهترین مصداق «خَسِرَ الدُّنْیا وَالاْآخِرَهَ» باشد. 

سید مهدی خدایی

شهریور
31
1396

اعتقادات ۵۵

مبحث مرجعیت:

 

مرجعیت و اعتقاد به اون، از مباحث مهم در تمام شئونات زندگی انسانهاست.

مرجع یعنی محل رجوع. یعنی محل مراجعه و بازگشت. یعنی چیزی یا کسی که میزان و ملاک بوده و برای سنجش یا تنظیم درستی افکار و دانسته ها و اعمال خودمون، باید به سمت اون بازگشت کرده و صحت مطلب رو با اون سنجید یا از اون استخراج کرد.

به عنوان مثال، در موضوعات مختلف، کتابهای مرجعی وجود دارد که معتبر ترین اطلاعاتی که تا حالا در اون موضوع خاص بدست اومده، در این کتاب مرجع ثبت شده و افراد میتونند با مراجعه به این کتاب، معتبرتربن و جدیدترین اطلاعات رو استخراج کنند (مثل کتاب مرجع داروهای پزشکی). یا مثلا در احکام دینی افرادی هستند که به عنوان مرجع تقلید معرفی شدند و عوامِ مردم میتونند با مراجعه به اینها، صحیح ترین و به روزترین احکام دینی رو کسب کنند.

البته مسلمه که هر مرجعی (کتاب یا شخص یا هر چیز مرجع دیگه ای)، باید شرایط و ویژگیهای خاصی داشته باشه تا مرجع معتبری محسوب بشه.

 

قدر مسلم، به غیر از چهارده معصوم علیهم السلام که دارای عصمت کاملی از جهل و خطا و فراموشی و … هستند، مابقی انسانها در تمام زمینه ها و شئونات زندگیشون دارای علم و آگاهی و مهارت کاملی نیستند. لذا اینکه انسانهای غیر معصوم بدونند فقط با اتکاء به آگاهیها و امکانات خودشون، نمی تونند در همه زمینه ها موفق باشند و اینکه معتقد باشند باید در مسائلی که صاحب نظر یا صاحب توانائی نیستند، برای خودشون مرجع مناسب و معتبری داشته باشند، از مهمترین مسائل زندگی اونهاست.

اکثر انسانها در جنبه های مادی و غیر مذهبیِ زندگی، دارای مرجع (یا مرجع تقلید) هستند. مثلا هر حرفی پزشک یا مکانیک خودرو یا استاد موسیقی یا مربی ورزشی یا فرمانده نظامی و … به اونها بگه، حرفشو قبول کرده، بهش عمل می کنند یا از اون تقلید می کنند. در واقع خودشونو در اون زمینه ها، در اختیار مرجعشون قرار دادند. ولی وقتی نوبت به مسائل دینی میرسه، متاسفانه اکثرشون، بدون اینکه علم کافی و شرایط مناسبی داشته باشند و بدون اینکه خودشون مرجع مناسبی باشند، خودشونو صاحبِ نظر و توانائی دونسته و اعتقادی ندارند به داشتن مرجع دینی.

 

با این مقدمه، میخایم دربارهٔ موضوع اعتقادی مرجعیت، کمی صحبت کنیم.

شهریور
31
1396

حدیث روز

سنّت سلام کردن به کودکان

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :

 خَمسٌ لا أدَعُهُنَّ حَتَّى المَماتِ : …وَالتَّسلیمُ عَلَى الصِّبیانِ ؛ لِتَکونَ سُنَّهً مِن بَعدِی؛

پنج چیز است که تا هنگام مرگ، آنها را ترک نمى کنم: … و سلام کردن به کودکان، تا پس از من، سنّت شود.

الخصال : ص ۲۷۱ ح ۱۲ / حکمت نامه کودک ص ۲۲۸

 

شهریور
30
1396

اعتقادات ۵۴

برداشت دوم اینکه غیر از علوم سه گانهٔ مورد اشارهٔ امام موسی کاظم علیه السلام، هر دانش و مهارت دیگه ای، فَضْل‏ محسوب میشه و نه علم.

 

فضل به دو معناست.

یکی یعنی زیادی و افزون بر اونچه که هست (در واقع به مفهوم برتری). مثلا طرف دانشمندیه که با دانشش برای مردم رفاه میاره و ضمن اینکه شرایط زندگی مردم رو برتر و بهتر می کنه، باعث برتری و احترامِ به خودش یا برتری در اموال خودش هم میشه.

 

یکی هم به معنای اضافه و فضله و بدرد نخوره. مثل دانشمندی که با دانشش موجب فساد و اشاعه فحشاء یا مثلا ساخت بمب شیمیایی و … میشه که این نوع دانایی نباشه بهتره و باید دور ریخته بشه (در واقع به مفهون زائد و بدرد نخوره).

 

در واقع از دیدگاه دین اسلام، علم به مفهوم اون آگاهی ای هست که وجودش موجب رشد روحی و سعادت انسان در دنیا و آخرته و نبودش موجب شقاوت و خُسران انسان در دنیا و آخرته.

 

برای همین هم امام علیه السلام به این دانشهای مفید دنیایی، لقب فَضْل‏ (زیادت و برتری) داده و اینها رو اساس و پایهٔ آگاهی ها جهت رشد و کمال روحی قرار نداده.

شهریور
30
1396

حدیث روز

عمر گرانمایه بر باد مده!

امام علی علیه السلام:

 اِحذَروُا ضِیاعَ الأعمارِ فِیما لا یَبقى لَکُم فَفائِتُها لا یَعُودُ؛

از تباه کردن عمر در آنچه ماندگار نیست بپرهیزید؛ که عمر رفته بازنمی‌گردد.

غرر الحکم: ح ۲۶۱۸ / گزیده غررالحکم و دررالکلم، ص۳۳

 

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

شهریور ۱۳۹۶
ش ی د س چ پ ج
« مرداد   مهر »
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031