مرداد
9
1393

پرهیز از نفرین پدر

امام حسین علیه السلام مى فرماید:
من با پدرم در شب تاریکى خانه خدا را طواف مى کردیم . کنار خانه خدا خلوت شده بود و زوار به خواب رفته بودند که ناگهان ناله جانسوزى به گوشمان رسید. شخصى رو به درگاه خدا آورده و با سوز و گداز خاصى ناله و گریه مى کرد.
پدرم به من فرمود: اى حسین! آیا مى شنوى ناله گنهکارى که به درگاه خداوند پناه آورده و با دل شکسته اشک پشیمانى فرو مى ریزد. برو او را پیدا کن و نزد من بیاور.
امام حسین علیه السلام مى فرماید: در آن شب تاریک دور خانه خدا گشتم . او را در میان رکن و مقام در حال نماز یافتم .
سلام کردم و گفتم : اى بنده پشیمان گشته! پدرم امیرالمؤمنین تو را مى خواهد. با شتاب نمازش را تمام کرد. او را محضر پدرم آوردم حضرت دید جوانى است زیبا و لباسهاى تمیز به تن دارد. فرمود:
– تو کیستى ؟
عرض کرد: من یک عربم .
پرسید: حالت چطور است ؟ چرا با آهى دردمند و ناله اى جانگداز گریه مى کردى ؟
عرض کرد: یا امیرالمؤ منین ! گرفتار کیفر نافرمانى پدرم گشته ام و نفرین او ارکان زندگیم را ویران ساخته و سلامتى و تندرستى را از من گرفته است . پدرم فرمود: قضیه تو چیست ؟
گفت : من جوانى بى بند و بار بودم . پیوسته آلوده معصیت و گناه بودم و از خدا ترس و واهمه نداشتم . پدر پیرى داشتم که نسبت به من خیلى مهربان بود. هر چه مرا نصیحت مى کرد به حرفهایش گوش نمى دادم .
هر وقت مرا نصیحت و موعظه مى کرد، آزرده خاطرش نموده و دشنام مى دادم و گاهى کتک مى زدم . یک روز مقدارى پول در محلى بود، به سویش رفتم تا آن پول را بردارم و خرج کنم . پدرم مانع شد و نگذاشت . من هم از دستش گرفته او را محکم به زمین زدم . دستهایش را روى زانو گذاشت . خواست برخیزد، اما از شدت درد و کوفتگى نتوانست از زمین بلند شود. پولها را برداشتم و به دنبال کارهاى خود رفتم و در آن لحظه شنیدم که همه آمال و آرزوهایش نسبت به من بر باد رفته و در آخر به خدا سوگند خورد که به خانه خدا رفته و درباره من نفرین مى کند.
چند روز روزه گرفت و نمازها خواند. سپس وسایل مسافرت را تهیه کرد و به سوى خانه خدا حرکت نمود و خود را به اینجا رسانید. من شاهد رفتارش ‍ بودم . پس از طواف دست بر پرده کعبه انداخت و با دلى شکسته و آهى سوزان نفرینم کرد.
به خدا قسم ! هنوز نفرینش به پایان نرسیده بود که این بدبختى به سراغم آمد و تندرستى از من گرفته شد.
در این هنگام پیراهنش را بالا زد و یک طرف بدنش را فلج دیدیم .
جوان سخنانش را ادامه داد و گفت : پس از این قضیه از رفتار خود سخت پشیمان شدم . پیش پدرم رفته ، معذرت خواستم ، ولى او نپذیرفت و به سوى خانه خود حرکت کرد. سه سال با این وضع زندگى کردم تا اینکه سال سوم موسم حج درخواست کردم به خانه خدا مشرف شده ، در آن مکان که مرا نفرین کرده ، براى من دعاى خیر نماید. پدرم محبت کرد و پذیرفت . به سوى مکه حرکت کردیم تا به بیابان سیاک رسیدیم . شب تاریک بود. ناگهان پرنده اى از کنار جاده پرواز کرد. بر اثر سر و صداى بال و پر او شتر پدرم رمید و او را به زمین انداخت . پدرم روى سنگها افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. بدن او را در همان مکان دفن کردم و آمدم . مى دانم این بدبختى و بیچارگى من به خاطر نفرین و نارضایتى پدرم است . امیرالمؤ منین پس از شنیدن قصه دردناک جوان فرمود:
– اکنون فریادرس تو فرا رسید. دعایى که رسول خدا صلى الله علیه و آله به من آموخت به تو مى آموزم و هر کس آن دعا که ((اسم اعظم )) الهى در آن است بخواند خداوند دعاهایش را مستجاب مى کند و بیچارگى ، غم ، درد، مرض ، فقر و تنگدستى از زندگى او برطرف مى گردد و گناهانش آمرزیده مى شود….
سپس فرمود: در شب دهم ذى حجه دعا را بخوان . سحرگاه نزد من آى تا تو را ببینم .
امام حسین علیه السلام مى فرماید: جوان نسخه را گرفت و رفت . صبح دهم ماه ، با خوشحالى پیش ما آمد. دیدیم سلامتى اش را باز یافته است .
جوان گفت : به خدا اسم اعظم الهى در این دعا است . سوگند به پروردگار! دعایم مستجاب شد و حاجتم برآورده گردید.
حضرت امیر علیه السلام او خواست که چگونگى شفا یافتنش را توضیح دهد.
جوان گفت : در شب دهم که همه در خواب رفتند و پرده سیاه شب همه جا را فرا گرفت ، دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا نالیدم و اشک ریختم . همین که براى بار دوم چشمانم را خواب گرفت ، آوازى به گوشم رسید که اى جوان! کافى است . خدا را به اسم اعظم قسم دادى و دعایت مستجاب شد. لحظه اى بعد به خواب رفتم . در خواب رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیدم که دست مبارکش را بر اندامم گذاشت و فرمود:
– به خاطر اسم اعظم الهى سلامت باش و زندگى خوشى را داشته باشد. من از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم

مرداد
8
1393

دعای آمرزش گناهان

نوزدهم:شیخ مفید در کتاب«مجالس»،از محمّد بن‏ حنفیّه روایت کرده:روزى پدرم حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام کعبه را طواف مى‏کرد،ناگاه مردى را دید،که به پرده‏هاى کعبه‏ چنگ زده،و این دعا را مى‏خواند،به او فرمود:این است دعاى تو؟گفت:آرى مگر شنیدى؟حضرت فرمود:آرى‏ شنیدم،فرمود:پس این دعا را پس از هر نماز بخوان،به خدا سوگند هر مؤمنى این دعا را پس از هر نماز بخواند،بى‏تردید حق تعالى گناهان او را مى‏آمرزد،هرچند به اندازه ستارگان آسمان،و قطره‏هاى باران،و ریگ‏هاى زمین،و ذرّه‏هاى‏ خاک باشد،بعد حضرت امیر علیه السّلام گفت:من این دعا را مى‏دانم،و حقتعالى واسع العطایا(داراى بخشش گسترده)و کریم است،آن مرد گفت: یا امیر المؤمنین راست گفتى،و بالاتر از هر دانایى داناترى است،و آن مرد حضرت خضر علیه السّلام بود.و کفعمى نیز این دعا را در کتاب«بلد الأمین»روایت کرده،و دعاى این است:
یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ یا مَنْ لا یُغَلِّطُهُ السّآئِلُونَ وَیا مَنْ لا یُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحّینَ اَذِقْنى بَرْدَ عَفْوِکَ وَمَغْفِرَتِکَ وَحَلاوَهَ رَحْمَتِکَ
اى آن‏که او را شنیدنى از شنیدن دیگر منصرف نمى‏کند،اى آن‏که خواهندگان او را به اشتباه نمى‏اندازند،اى آن‏که اصرار اصرارکنندگان او را خسته نمى‏کند،خنکى گذشت،و آمرزشت و شیرینى رحمتت را به من بچشان.
بیستم:دیلمى در کتاب اعلام الدّین از ابن عبّاس روایت کرده:حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله فرمود:هرکه سه مرتبه این آیات را پس از نماز مغرب بخواند،آنچه را از ثواب در روز گذشته از او فوت شده دریابد و نمازش پذیرفته شود،و اگر بعد از هر نماز واجب و مستحبّ بخواند به عدد ستارگان آسمان و قطرات باران،و برگ درختان،و ذرّات خاک زمین برایش حسنات‏ نوشته مى‏شود،و چون بمیرد،در ازاى هر حسنه ده حسنه،در قبر به او داده مى‏شود.این است آیات:
فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَحینَ تُصْبِحُونَ وَلَهُ الْحَمْدُ فِى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَعَشِیّا وَحینَ تُظْهِرُونَ یُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَیُحْیِى الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَکَذلِکَ تُخْرَجُونَ سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمّا یَصِفُونَ وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلینَ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
منزّه است خدا آنگاه که شام کنید،و به صبح درآیید،و ستایش از آن اوست در آسمانها و زمین،و به‏ هنگام شامگاه و زمانى که به ظهر درآیید،زنده را از مرده بیرون مى‏آورد،و مرده را از زنده خارج مى‏کند،و زمین را پس از مرگ‏ آن زنده مى‏سازد،و این چنین از قبرها زنده بیرون آورده مى‏شوید،منزّه است پروردگارت،پروردگار عزّت،از آنچه وصف مى‏کنند،و سلام‏ بر رسولان،و ستایش خداى را،پروردگار جهانیان.

مرداد
7
1393

عید فطر

عید فطر، روز چیدن میوه های شاداب استجابت مبارک باد

 

مرداد
6
1393

وداع با ماه مبارک رمضان

شیخ صدوق رحمه الله علیه برای وداع ماه مبارک رمضان دعائی ذکر کرده که می‏گوید: ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که حضرت فرمود: «تقول فی وداع شهر رمضان

«اللهم انک قلت فی کتابک المنزل علی نبیک المرسل و قولک الحق شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان، و هذا شهر رمضان قد انصرم فاسالک بوجهک الکریم، و کلماتک التامات ان کان بقی علی ذنب لم تغفره و ترید ان تحاسبنی به او تعذبنی علیه او تقایسنی به ان یطلع فجر هذه اللیله، او ینصرم هذا الشهر الا و قد غفرته لی یا ارحم الراحمین‏» 

 

در وداع ماه مبارک بگوئید:

بار پروردگارا تو خود گفتی در کتاب مقدس که بر نبی مرسلت نازل فرموده‏ای و قول تو حق است که ماه رمضان که در او قرآن نازل شده و مایه هدایت و رستگاری مردم و دلائل آشکار از هدایت و وسیله تشخیص حق از باطل می‏باشد، اینک ماه رمضان به پایان رسید «و فیوضاتش تا سال آینده از ما قطع شد» پس تقاضا می‏نمایم از تو به آبروی گرامیت، و کلمات تام و تمامت، اینکه اگر بر من گناهی باقی مانده ( و پاک نشدم) که هنوز آن گناهم را نیامرزیدی، و اراده حسابرسی او را داری، یا می‏خواهی به آن گناه باقیمانده عذابم کنی، و یا به اندازه گناهم عقوبت نمائی، تا اینکه طلوع کند فجر این شب، یا پایان پذیرد این ماه مبارک، مگر آنکه آن گناهانم را بیامرزی و از تقصیرم در گذری، ای مهربانترین مهربانان.

مرداد
5
1393

پاداش علم و آگاهى

مرد عربى نزد امام حسین علیه السلام آمد و عرض کرد:

– اى فرزند پیغمبر! من خونبهایى را ضامن شده ام و از پرداخت آن ناتوانم . با خود گفتم خوب است آن را از شریفترین مردم درخواست کنم و شریفتر از خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله به نظرم نرسید.

حضرت فرمود: اى برادر عرب من سه مساله از تو مى پرسم ، اگر یکى را پاسخ دادى یک سوم بدهى تو را مى دهم و اگر دو سؤ ال را پاسخ دادى دو سوم آن را مى دهم و چنانچه همه را پاسخ دادى ، همه بدهى تو را پرداخت مى کنم .

مرد عرب گفت : ((امثلک یسئل عن مثلى )).

پسر پیغمبر آیا شخصى مانند شما که اهل علم و شرفى از همچو منى که عرب بیابانى هستم ، مساله مى پرسد؟

امام علیه السلام فرمود: بلى ! چون از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود:

– ((المعروف بقدر المعرفه )). خوبى و احسان را به اندازه شناخت و آگاهى باید انجام داد.

مرد عرب گفت : اگر چنین است ، هر چه مى خواهى سؤ ال کن . اگر دانستم جواب مى دهم و گرنه از شما یاد مى ‌گیرم . ((و لاقوه الا بالله )).

حضرت فرمود: کدام عمل از تمامى اعمال برتر و بالاتر است ؟

عرب عرض کرد: ایمان به خدا.

فرمود: چه چیز انسان را از هلاکت نجات مى دهد؟

عرض کرد: توکل و اعتماد به خدا.

فرمود: آنچه آدمى را زینت دهد چیست ؟

عرب عرض کرد: علم و دانش که با آن عمل باشد.

امام علیه السلام فرمود: این را ندانسته باشد؟

عرب گفت : ثروتى که جوانمردى و مروت همراه آن باشد.

امام علیه السلام فرمود: اگر آن نبود؟

عرض کرد: فقرى که با آن صبر و شکیبایى باشد.

فرمود: اگر آن را نداشته باشد؟

عرض کرد: در این صورت آتش از آسمان فرود آید و چنین آدمى بسوزاند که او شایسته این گونه عذاب است .

آن گاه امام علیه السلام خندید و کیسه اى را که هزار دینار طلا در آن بود به او مرحمت کرد و انگشتر خود را نیز که نگینش دویست ارزش داشت به او داد و فرمود: این دینارهاى طلا را به طلبکارانت بده و این انگشتر را نیز به مصرف خرج زندگى خود برسان .

مرد عرب آنها را گرفت و این آیه شریفه را خواند:

– ((الله یعلم حیث یجعل رسالته )) . یعنى خداوند مى داند رسالتش را در کجا قرار دهد

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

تیر ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« خرداد   مرداد »
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
28293031