فروردین
7
1403

غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان

استاد محمدحسین رجبی دوانی
پاسخ به سوالات
غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان

امام مجتبی علیه السلام میدانستند که لشگرشان ناهمگون است. همین لشگر در صفین که تقریبا یک دست بودند با یک حیله و فریبی که معاویه به کار برد بهم ریختند.
لذا امام مجتبی علیه السلام خواستند اینها در کوفه را تصفیه کنند. لذا حضرت سخنانی را ایراد کردند و فرمودند آنهایی که انگیزه های مادی و غیر الهی دارند کنار بروند و فقط عده‌ای که واقعا پای کار هستند بمانند.
در این سخنان حضرت فرمودند من تا حالا کینه کسی را به دل نگرفتم و میدانم که آرامش بهتر از ناآرامی است. اینجا بعضی ها سخنان حضرت را بر این حمل کردند که حضرت قصد بر این دارد که با معاویه کنار بیاید، در حالی که قضیه این نبود.
لذا نگذاشتند اصلا صحبت امام تمام بشود و یک نفر که از ظاهر سخنش برمیاید که از خوارج باشد، داد زد -نعوذبالله- حسن کافر شده همانگونه که پیش از این پدرش کافر شده بود. با حرف این فرد لشگر بهم ریخت و امام نتوانست ادامه بدهد. حضرت از منبر پایین آمدند و داخل خیمه رفتند.
اما بعضی از لشگریان داخل خیمه حضرت ریختند و هرآنچه داخل خیمه بود غارت کردند، عبا را از دوش و سجاده را از زیر پای امام کشیدند. حضرت سوار اسب شدند که حرکت کنند و وارد مدائن شوند که یک ملعونی حمله کرد و روی اسب با خنجر چنان به ران امام زد که به استخوان رسید.
چند نفر به یاری امام آمدند و آن ملعون را کشتند. حضرت به شدت مجروح شدند. امام را به خانه سعد بن مسعود ثقفی عموی مختار که حاکم مدائن بود بردند و آنجا بستری کردند.
جاسوسان معاویه خبر دادند که لشگر امام از هم پاشیده است، معاویه نامه ای برای امام فرستاد. حتی منابع تاریخی نوشته‌اند که معاویه نامه‌های برخی از فرماندهان لشگر امام را که خطاب به او نوشته بودند که اگر تو بخواهی حسن را زنده یا مرده تحویل تو می‌دهیم را به نامه حضرت ضمیمه کرد و عنوان کرده بود با این وضع فرماندهان لشگرت میخواهی با من بجنگی؟ صلاح تو اینست که کناره گیری کنی و با من صلح کنی و من هرشرطی که تو بگذاری میپذیرم.
معاویه این نامه را برای امام فرستاد. در اینجا امام حسن علیه السلام بسیار هوشمندانه عمل کردند. چون معاویه هرگز فکر نمیکرد که امام حسن علیه السلام پیشنهاد او را بپذیرد و تصور معاویه این بود که امام رد میکند و حضرت حاضر نیست حکومت را به او واگذار کند و در نتیجه قبل از اینکه معاویه بخواهد او را بکشد همین خائنینی که در لشگر حضرت هستند امام را از بین خواهند برند و به قول معروف توپ هم در زمین امام حسن علیه السلام است. حتی اگر جنگی هم در میگرفت چون امام حسین علیه السلام پا به پای برادر است هر دو برای این میروند و امامت همانجا نابود میشود.
اما امام مجتبی علیه السلام وقتی این نامه را دریافت کردند این نبود که فوری صلح را بپذیرند. حضرت آمدند در بین لشگری که از هم متلاشی شده و با همان حالت جراحت فرمودند مردم من بلدم خودم به تنهایی خدا را چگونه عبادت کنم که از من راضی باشد. اگر ایستاده‌ام به خاطر شماست. معاویه دارد به چیزی دعوت میکند که نه خیر دنیا در آن هست و نه آخرت. اگر پیشنهاد او را بپذیریم میبینم آب و نانی که خدا برای شما مقدر کرده، بچه‌هایتان میروند درب خانه اینها درخواست می‌کنند و آنها دریغ میکنند.
اگر رضای خدا و مرگ با عزت را ترجیح میدهید پیشنهاد او را نادیده بگیرید و به جنگ او بروید که جز شمشیر بین ما و او نباید باشد. اما اگر دنیا و باقی ماندن در دنیا را ترجیح میدید پیشنهاد او را بپذیریم.
اینجا بود که از جای جای لشگر به صراحت فریاد بلند شد: دنیا و باقی ماندن در دنیا… یعنی ما تو را نیمخواهیم معاویه را میخواهیم. اینجاست که امام صلح را میپذیرند .

https://t.me/ebrahim 1364

https://ble.ir/ebrahim 1364

فروردین
18
1402

امام حسن مجتبی علیه السلام

مشخصات امام حسن مجتبی علیه السلام

مقام: امام دوم شیعیان

نام: حسن علیه السلام

لقب معروف: مجتبی

کنیه: ابومحمد

نام پدر: علی علیه السلام

نام مادر: فاطمه زهرا سلام الله علیها

روز و ماه ولادت: ۱۵ رمضان ۱

سال ولادت: ۳ هجری ۲

مدت امامت: ۱۰ سال ۳

مدت عمر: ۴۷ سال ۴

روز و ماه شهادت: ۲۸ صفر ۵

سال شهادت: ۵۰ هجری ۶

قاتل: جعده ۷

محل دفن: مدینه 

تعداد فرزندان: ۸ پسر و ۷ دختر ۸

(بیشتر…)

اسفند
18
1396

فرزندان حضرت فاطمه زهرا علیهم‌السلام

«ذریه بعضها من بعض » ]آل عمران:۳۴[

چنانکه می دانیم و هر آشنا بتاریخ اسلام می داند،دختر پیغمبر را از علی علیه السلام فرزندانی است.دو پسر بنامهای حسن و حسین علیهما السلام.و دو دختر بنام زینب و ام کلثوم.

هیچیک از نویسندگان سیره و مؤلفان تاریخ در وجود این چهار فرزند تردیدی ندارد.حسنعلیه‌السلام در نیمه ماه رمضان سال سوم هجری و حسینعلیه‌السلام در شعبان سال چهارم متولد شده است.

تذکره نویسان شیعه و گروهی از علمای سنت و جماعت فرزند نرینه دیگری را برای دختر پیغمبر بنام محسن نوشته اند.مصعب زبیری نویسنده کتاب نسب قریش که در دویست و سی و شش هجری مرده از محسن نامی نبرده است.اما بلاذری متوفای سال دویست و هفتاد و نه نویسد:فاطمه برای علیعلیه‌السلام حسن و حسین و محسن را زاد.محسن در خردی در گذشت[۱] و نیز نویسد چون محسن متولد شد پیغمبر از فاطمه پرسید او را چه نامیده اید گفت حرب فرمود نام او محسن است.[۲] علی بن احمد بن سعید اندلسی (۳۸۴-۴۵۶) مؤلف کتاب جمهره انساب العرب نیز نویسد:محسن در خردسالی مرد[۳].

شیخ مفید فرزندان علی علیه السلام را از فاطمه چنین می شمارد:حسن و حسین و زینب کبری و زینب صغری که کنیه او ام کلثوم است[۴] و در پایان این باب می افزاید:و از شیعیان گفته اند که فاطمه پس از پیغمبر پسری را سقط کرد،هنگامی که او را در شکم داشت محسن نامید[۵]. طبری نوشته است «گویند فاطمه را از علی پسری دیگر بنام محسن بود که در خردی در گذشت.»در روایات شیعی و نیز بعض کتب اهل سنت و جماعت آمده است که این فرزند بر اثر آسیبی که در روزهای پر گیر و دار پس از رحلت پیغمبرصلوات الله و سلامه علیه و آله بر دختر او وارد آمد سقط گردید[۶].

درباره زندگانی هر یک از آن چهار فرزند کتابها و مقاله ها بزبانهای گوناگون نوشته شده است. خوانندگان محترم این سلسله کتاب،شرح حال مبسوط و مفصل دو فرزند بزرگوار او امام حسن و حسین بن علیعلیهم السلام را خواهند خواند.

 



[۱] انساب الاشراف ص ۴۰۲٫

[۲] همان کتاب ص ۴۰۴٫

[۳] ص ۱۶٫

[۴] ارشاد ج ۱ ص ۳۵۵٫

[۵] همان کتاب ص ۳۵۶ و رجوع شود به کشف الغمه ص ۴۴۰-۴۴۱ ج ۱٫

[۶] رجوع شود به الملل و النحل ج ۱ ص ۷۷٫

دی
10
1392

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیهم السلام

images

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

انه لا فقر اشد من الجهل و لا مال اعود من العقل و لا وحده اوحش من العجب و لا مظاهره احسن من المشاوره و لا عقل کالتدبیر و لا حسب کحسن الخلق و لا عباده کالتفکر

هیچ فقری از نادانی بدتر نیست و هیچ مالی از عقل سودمندتر نیست و هیچ تنهائی از خودپسندی وحشتناک تر نیست و هیچ مددکاری از مشورت بهتر نیست و هیچ عقلی چون عاقبت اندیشی نیست و هیچ حسب و نسبی چون خوشخوئی نیست و هیچ عبادتی همانند فکر کردن نیست.

Banner 28  Safar

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) :

وَ اعْمَلْ لِدُنْیاکَ کَأَنـَّکَ تَعیشُ أَبَدًا، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِکَ کَأَنـَّکَ تَمُوتُ غَدًا، وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشیرَه، وَ هَیْبَهً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَهِ اللّهِ إِلى عِزِّ طاعَهِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ.

براى دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگى میکنى، و براى آخرتت به گونه ای کارکن که گویا فردا خواهى مُرد، و اگر عزّتى بدون بستگان و شکوهى بدون سلطنت خواهى، از معصیت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى.

قالَ الاْمامُ الرِّضا(علیه السلام):

إِنَّ الَّذى یَطْلُبُ مِنْ فَضْل یَکُفُّ بِهِ عِیالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الْمجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ :

به راستى کسى که در پى افزایش رزق و روزى است تا با آن خانواده خود را اداره کند، پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.

g6xe0smiq2hqxw7a77xz

مرداد
26
1392

پاسخ منفى به خواستگارى معاویه

پس از شهادت امیرمؤمنان على علیه السلام، معاویه بر اریکه قدرت تکیه زد و حکمران سراسر سرزمین هاى اسلامى شد.
به مروان که از طرف او فرماندار مدینه گشته بود، در ضمن نامه اى دستور داد دختر عبدالله بن جعفر (برادر زاده على علیه السلام ) را براى پسرش یزید خواستگارى کند و تذکر داده بود که هر اندازه پدرش مهریه خواست ، مى پذیرم و هر قدر قرض داشته باشد مى پردازم ، به اضافه اینکه این وصلت ، سبب صلح بین بنى هاشم و بنى امیه خواهد شد.
مروان پس از دریافت نامه براى خواستگارى نزد عبدالله بن جعفر آمد.
عبدالله گفت :- اختیار زنان ما با حسن بن على علیه السلام است ، دخترم را از او خواستگارى کن !
مروان به حضور امام حسن علیه السلام رسید و دختر عبدالله را خواستگارى کرد.
امام حسن علیه السلام فرمود:- هر کسى را در نظر دارى دعوت کن تا من نظرم را در آن جمع بگویم .
او نیز بزرگان طایفه بنى هاشم و بنى امیه را دعوت کرد و همه حاضر شدند.

مروان در میان جمع برخاست و پس از حمد و ثناى خداوند چنین گفت :- معاویه به من فرمان داده تا زینب دختر عبدالله بن جعفر را براى یزید بن معاویه با این شرایط خواستگارى کنم :
۱- هر اندازه پدرش مهریه تعیین کند، مى پذیریم .
۲- هر قدر پدرش قرض داشته باشد او را ادا مى کنیم .
۳- این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنى امیه و بنى هاشم مى گردد.
۴- یزید بن معاویه فردى است که نظیر ندارد! به جانم سوگند، افتخار شما به یزید بیشتر از افتخار یزید به شماست !
۵- یزید کسى است که به برکت سیماى او از ابر طلب باران مى شود!

آن گاه سکوت نمود و کنار نشست .

امام حسن پس از اینکه حمد و ثناى خداى را بجاى آورد به مروان فرمود:

اما در مورد مهریه ، ما هرگز در تعین مهریه براى دختران و بستگان پیغمبر از سنت آن حضرت تجاوز نمى کنیم .و در مورد اداى قرض هاى پدرش ؛ چه وقت زن هاى ما قرض هاى پدرانشان را داده اند که چنین مطلبى پیشنهاد شود!درباره صلح دو طایفه باید بگویم : ((فانا عادیناکم لله و فى الله فلانصالحکم للدنیا))((دشمنى ما با شما، براى خدا و در راه خدا است ، بنابراین براى دنیا با شما صلح نمى کنیم .))در مورد اینکه افتخار ما به وجود یزید بیشتر از افتخار یزید به ما است ، اگر مقام خلافت بالاتر از مقام نبوت است ، ما باید بر یزید افتخار کنیم و اگر مقام نبوت بالاتر از مقام خلافت است او باید به وجود ما افتخار کند.اما اینکه گفتى به برکت چهره یزید، از ابر طلب باران مى شود، این مقام فقط به محمد و خاندان محمد صلى الله علیه و آله وسلم منحصر است که از برکت چهره نورانى آنان طلب باران مى شود.صلاح ما این است که دختر عبدالله را به ازدواج پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم و من هم اکنون او را به ازدواج قاسم در آوردم ، و مهریه اش را زمین مزروعى که در مدینه دارم قرار دادم … همین زمین مزروعى زندگى آنان را تاءمین مى کند و دیگر نیازى به دیگران نیست .

مروان گفت :- اى بنى هاشم ! آیا این گونه با ما رو به رو مى شوید و به سخنان ما پاسخ مى دهید و صریح کارشکنى مى کنید؟

امام حسن علیه السلام فرمود:- آرى ! هر یک از این پاسخ ‌ها، در برابر هر یک از مواد سخنان شما است .

مروان از گرفتن جواب مثبت ، ماءیوس شد و ماجرا را در ضمن نامه اى براى معاویه ، نوشت .معاویه گفت :- ما از ایشان خواستگارى کردیم ، جواب منفى به ما دادند، ولى اگر آنان از ما خواستگارى کنند، جواب مثبت خواهیم داد!

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031