آبان
12
1393

خطبه حضرت ابالفضل العبّاس در شهر مکّه مکرّمه در سال۶۰ هجری. پیش از هجرت کاروان از مکّه به کوفه

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی شَرَّفَ هذا (اشاره به بیت الله‌الحَرام) بِقُدُومِ اَبیهِ، مَن کانَ بِالاَمسِ بیتاً اَصبَح قِبلَهً. أَیُّهَا الکَفَرهُ الفَجَره اَتَصُدُّونَ طَریقَ البَیتِ لِاِمامِ البَرَرَه؟ مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَریَّه؟ وَ مَن هُوَ اَدنی بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَلیَّه وَ اَسرارُهُ العِلّیَّه وَاختِبارُهُ البَریَّه لِطارِ البَیتِ اِلیه قَبلَ اَن یَمشیَ لَدَیه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر وَ الحَجَرُ یَستَلِمُ یَدَیه وَ لَو لَم تَکُن مَشیَّهُ مَولایَ مَجبُولَهً مِن مَشیَّهِ الرَّحمن، لَوَقَعتُ عَلَیکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلی عَصافِیرِ الطَّیَران.

اَتُخَوِِّنَ قَوماً یَلعَبُ بِالمَوتِ فِی الطُّفُولیَّه فَکَیفَ کانَ فِی الرُّجُولیَّهِ؟ وَلَفَدَیتُ بِالحامّاتِ لِسَیِّد البَریّاتِ دونَ الحَیَوانات.

هَیهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر وَ مِمَّن فی بَیتِهِ الوَحیُ وَ القُرآن وَ مِمَّن فی بَیتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ وَ مِمَّن فی بَیتِهِ التَّطهیرُ وَ الآیات.
وَ أَنتُم وَقَعتُم فِی الغَلطَهِ الَّتی قَد وَقَعَت فیهَا القُرَیشُ لِأنَّهُمُ اردُوا قَتلَ رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُریدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبیّکُم وَ لا یُمکِن لَهُم مادامَ اَمیرُالمُؤمِنینَ (ع) حَیّاً وَ کَیفَ یُمکِنُ لَکُم قَتلَ اَبی عَبدِاللِه الحُسَین (ع) مادُمتُ حَیّاً سَلیلاً؟

تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبیلِه بادِروُا قَتلی وَاضرِبُوا عُنُقی لِیَحصُلَ مُرادُکُم لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَیکُم وَ عَلی اَجدادکُم.

سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش[منظور امام حسین (ع) است] مشرّف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود،[امروز] قبله گردید.

ای ناسپاسان گناهکار آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران می بندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه کسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان[حسین (ع)] پرواز می کرد؛ قبل از اینکه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش[حسین (ع)] را استلام می کند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که بر گنجشکان فرود می آید نازل می شدم.

آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالیکه الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات که برتر از حیوانات[هستند].

هیهات بنگرید به کسی که شراب می نوشد[مراد یزید ملعون است] و به کسی که صاحب حوض و کوثر است؛ و به کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسین(ع)است] و به کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است[مراد یزید ملعون است]؛ و به کسی که در خانه اش نزول آیات[نشانه ها] و[آیه] تطهیر است.

شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر(ص) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و[این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین(ع) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است کشتن ابا عبدالله الحسین(ع) تا وقتی که من زنده ام.

بیایید تا به راهش[راه کشتن امام حسین(ع)] آگاهتان کنم؛پس مبادرت به کشتن من کنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان[که قصد کشتن پیامبر(ص)را داشتند] باد.

آبان
12
1393

روز نهم : تاسوعا

روز نهم : تاسوعا

 قمر بنی هاشم به رود فُرات که می زد، آب در پوست خود نمی گنجید!
در خیال خود گمان می برد که از دست های تشنه عبّاس، لبریز خواهد شد.
امّا، وقتی که آب را، تشنه، رها ساخت؛ در همهء پیچ و تابِ خیالِ فُرات، تنها یک سؤال بود که موج می زد:
آخر، چرا؟!

خاندان حضرت عباس

در سال ۲۶ هجری قمری، حضرت عباس (ع) پا به عرصه گیتی نهاد. مادر گرامیش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر کلبی و کنیه اش (ام البنین) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، که امیرالمومنین از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.

امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
عباس (ع) ازبرادران دیگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خویش، حسین (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار کردند.
ارادت قلبی ام البنین (س) به خاندان پیامبر (ص) آنقدر بود که امام حسین (ع) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (ع) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (ع) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (ع).

دوران کودکی حضرت ابوالفضل العباس

در روزهاى کودکى عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثیر مى‏نهاد. او از دانش و بینش على(ع) بهره مى‏برد. حضرت در باره تکامل و پویایى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مى‏گیرد، از من معارف فرا گرفت.

در آغازین روزهایى که الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یک. عباس گفت: یک حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت: شرم مى‏کنم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ‏ام، دو بگویم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاک و مبارک براى ایام نوجوانى و جوانى عباس فراهم کرد تا در آینده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه که على(ع) با نگاه بصیرت‏ آمیز خود آینده عباس را نظاره مى‏کرد، با لبختدى رضایت ‏آمیز، سرشک غم از دیدگان جارى مى‏کرد و چون همسر مهربانش از علت گریه مى‏پرسید، مى‏فرمود: دستان عباس در راه یارى حسین(ع) قطع خواهد شد.

آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنین خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز کند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پیکرش را ببوسد ، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اینرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاکدل على(ع) در مدت ۱۴ سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت.
در ایام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه که در سال‏۳۷ هجرى قمرى جنگ صفین پیش آمد، با آن که حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاوید آفرید.

مقام علمی حضرت عباس

حضرت عباس (ع) در خانه ای زاده شد که جایگاه دانش و حکمت بود. آن جناب از محضر امیرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) کسب فیض کردند و از مقام والای علمی برخوردار شدند.

لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است که فرموده اند: زق العلم زقا، یعنی همان طور که پرنده به جوجه خود مستقیماً غذا می دهد، اهل بیت (ع) نیز مستقیماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.
علامه محقق، شیخ عبدالله ممقانی، در کتاب نفیس تنقیح المقال، در مورد مقام علمی و معنوی ایشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقیه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصیتی عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود.

مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه

اگر بخواهیم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از دیدگاه امامان معصوم (ع) دریابیم، کافی است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه کنیم.
در شب عاشورا، وقتی دشمن در مقابل کاروان امام حسین (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فریاد کرد، امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدایت، سوار مرکب شو و نزد این قوم برو و از ایشان سوال کن که به چه منظور آمده اند و چه می خواهند.

در این ماجرا دو نکته مهم وجود دارد یکی آنکه امام به حضرت عباس می فرماید: من فدایت شوم. این عبارت دلالت بر عظمت شخصیت عباس (ع) دارد، زیرا امام معصوم العیاذ بالله سخنی بی مورد و گزاف نمی گوید و نکته دوم آنکه، حضرت به عنوان نماینده خود عباس (ع) را به اردوی دشمن می فرستد.

روز عاشورا هنگامی که حضرت عباس (ع) از ا سب بر روی زمین افتاد، امام حسین (ع) فرمودند:

(الان انکسر ظهری و قلت حیاتی) یعنی (اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد). این جمله بیانگر اهمیت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتیبانی از امام حسین (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتی از زیارتنامه ای که برای شهدای کربلا ایراد کردند، حضرت عباس (ع) را چنین مورد خطاب قرار می دهند: السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادی له،‌الوافی الساعی الیه بمائه، المقطوعه یداه لعن الله قاتله یزید بن الرقاد الجهنی و حکیم بن طفیل الطائی.

امام زین العابدین (ع) به عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب (ع) نظر افکند و اشکش جاری شد. سپس فرمود:‌هیچ روزی بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زیرا در آن روز عموی پیامبر، شیر خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب کشته شد و بعد از آن روز بر پیامبر هیچ روزی سخت از روز جنگ موته نبود، زیرا در آن روز پسر عموی پیامبر جعفر بن ابی طالب کشته شد سپس امام زین العابدین (ع) فرمود: هیچ روزی همچون روز مصیبت حضرت امام حسین (ع) نیست که سی هزار تن در مقابل امام حسین (ع) ایستادند و می پنداشتند، که از امت اسلام هستند و کار را تا آنجا کشاندند که آن حضرت را از روی ظلم وجور و دشمنی به شهادت رساندند.

آنگاه امام زین العابدین (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت کند که به حق ایثار کرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنکه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا کرد تا همراه ملائکه در بهشت پرواز کند، همان طور که به جعفر بن ابی طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقیق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.

آذر
10
1391

اللهم العنهم جمیعا

بنام خدا

اللهم العنهم جمیعا

با سلام برآقای عزیزی که داغ غم جد بزرگوارش , حسین علیه‌السلام را از کلمه کلمه زیارت ناحیه مقدسه می توان چشید و اشکهای ریخته اش را در هر سطر این زیارتنامه می توان دید. آقا جان می شناسیمان که, از کودکی هر صبح جمعه میهمان ندبه ات بودیم و با هم نغمه أین الطالب بدم المقتول بکربلا سر داده ایم . ای منتقم اگر چند سطری از جد مظلومتان حسین علیه‌السلام می نویسم با امید روزی است که اگر شما بیایی و انتقام خون عزیز زهرا را بگیری ما را در کنار خود ببینی و نه در مقابل خود(ان شاء الله).

کوچکتر که بودم همیشه در مراسم امام حسین علیه‌السلام از خودم می پرسیدم مگر دشمنان امام با آنها چه کرده اند که همه آنها را در لعن شریک می کنند . با مرور زمان و مطالعه مصائب وارده بر ائمه اطهار از طرف دشمنان و معاندان دین به ارزش بالای لعن پی بردم و دانستم ارزش نفرین کردن دشمنان ائمه اطهار کمتر از مقام سلام بر امامان معصوم نیست و به همین علت تولی و تبری را همپایه هم قرار داده اند. یعنی نمی شود کسی حب امامی را به دل داشته باشد اما بغضی از دشمنش نداشته باشد .

با مرور روایت عاشورا در کتاب لهوف سید طاووس چند مورد از هزاران ظلمی که در روز عاشورا در حق امام حسین علیه‌السلام شده بود به چشم می خورد که واقعا در طول تاریخ بی نظیر است و با نکاتی اگرچه اندک را با قلم قاصر خود نوشتم تا شاید بتواند قدرت لعن بر ظالمان در حق محمد صلوات الله علیه و آل محمد را اندکی قوت دهد.

***************

روز هفتم ماه محرم ۶۱ هجری است و عمر سعد دستور می دهد آب را بر خیام امام حسینعلیه‌السلام ببندند. و موضوع غربت امام حسین علیه‌السلام از آنجا اوج می گیرد که آب را بر اهل بیت و حتی کودکان ایشان هم می بندند  هیچ کس از سپاه نمی پرسد جرمشان چیست . آیا مگر فقط با یاران امام طرفند ! به راستی نمی دانند امام با زن و فرزندان خود آمده است ! هیچ قلب سلیمی نمی پذیرد که آب بنوشد در حالی که می بیند کودکان بی گناه تشنه ای در این نزدیکی از فرط تشنگی پیراهن های عربی خود را بالا زده اند و شکم به زمین چسبانده اند. این خود می تواند دلیلی برای لرزیدن دل هر شخص نا آگاهی باشد.

بستن آب در زمان جنگهای پیامبر اسلام صلوات الله علیه نیز امری ناپسند بوده و حتی علی علیه‌السلام هم مانند پیامبر در جنگها اجازه چنین کاری را نمی دادند و بارها متذکر می شدند آب را نباید در جنگ بر طرف مقابل ببندید حتی اگر کافر باشند.

چه بر سر قوم ظالم آمده بود که آن روز به چنین جنایتی دست زدند . در کدامین جنگ دیگر مشاهده شده که آب را بر طرف مقابل ببندند , در صورتی که تمام لشکر عمر سعد شاهد بودند امام حسین علیه‌السلام همراه زن و فرزندانش آمده است .

حرمت ذریه پیامبر راکه نگه نداشتند حتی در حق کودکان و زنان بی گناه هم ظلم می کنند و آب  را از آنها دریغ می کنند.  اما بدتر اینکه هیچ کس اعتراض هم نمی کند. یعنی یک انسان هم در سپاه عمر سعد نیست که بگوید جنگ ما با حسین است نه با این زنها و کودکان ! شرم دارم بگویم حیوانات و پرندگان هم آن روز سیراب بودند اما پسر پیغمبر لب تشنه به جنگ اعدا رفت و حتی تشنگی اهل حرم نیز از دلواپسی هایش بود.

صحبت از تشنگی سه روزه در صحرای کربلا برای افراد سیراب معنی دقیقی نمی تواند داشته باشد, اما جریان تشنگی و آب در روز عاشورا را نمی توان به هیچ عنوان نادیده گرفت . همانطور که بارها شنیده ایم مردان جنگی هم آن روز از تشنگی روایت کردند و وجود مقدس امام حسین نیز در لحظات آخر از تشنگی خود گفته اند . این حدیث منقول از ایشان در روز عاشورا نیز شاهد این مدعاست ” شیعیان , اگر بعد من آب گوارایی نوشیدید یادی از لبهای تشنه امامتان حسینعلیه‌السلام هم بکنید.

حتی ابوالفضل العباس علیه‌السلام هم به دلیل دیدن عطش کودکان و به قصد آوردن آب راهی علقمه شد. آن هنگام که دشمن دست هایش را از بدن جدا کرد آنقدر برایش مهم نبود و فقط می خواست آب را به بچه ها برساند اما وقتی تیر به مشکش اصابت کرد دیگر امیدش نا امید شد. مگر آب هم می تواند به این درجه از ارزش برسد که علمدار کربلا , یل ام البنین را که امید همه اهل حرم است, نا امید کند. واقعیت این است که مسأله آب مسأله مهمی بوده است اما براستی این صحنه ها تکان دهنده نبوده!؟

علی اکبر نیز یکبار از فرط تشنگی در میدان جنگ به سوی پدر باز می گردد و از ایشان طلب آب می کند. یعنی مردم بعدها بدانند تشنگی آن روز سخت بود و باز بدانند آنها از نیروی غیبی سیراب نشدند و در میدان جنگ هم بودند و چه بسا خون از بدنشان رفته و تحمل تشنگی را سخت تر کرده بود. این در حالیست که سپاه عمر سعد نظاره گر  عطش امام و اهل بیت ایشان بودند و چندین بار امام حسین علیه‌السلام برای اهل حرم تقاضای آب نمودند. اما جواب آنها چیزی جز خنده و طعنه و دست زدن نبود .یعنی جنگیدن با یک انسان تشنه برای آنها درد آور که نیست لذت بخش هم هست. پس مستحق اللهم العنهم جمیعا شدند.

باز امام حسین علیه‌السلام فرمودند طفل ۶ ماهه خود را برای سیراب کردن به شما می دهم تا آبش دهید یعنی اگر می ترسید من آب بخورم و دیگر توان مقابله با من را نداشته باشید این کودک را خودتان سیراب کنید. لحظه ای برای دریافت پاسخ مکث کردند اما  پاسخ طور دیگری داده شد . اوج رذالت و پستی را می توان دید. تصور گلوی نازک کودک ۶ ماهه و تیر سه شعبه عجیب است. اما عجیب تر افراد سپاه عمر سعد بودند که آنجا حضور داشتند و این حرکت را محکوم نکردند و هیچ اعتراضی به زبان نیاوردند . یعنی یاری از مظلوم که نکردند هیچ با دست و زبان ظالم را تأیید کردند. و همین بس که تا آخر دنیا مستحب باشد هر روز در زیارت عشق ۱۰۰ بار بگوییم اللهم العنهم جمیعا.

***************

و اما گریه بر حسین علیه‌السلام از آنجا آغاز می شود که همه افراد لشکر دشمن به اینکه او ذریه پیغمبر است واقفند ومی دانند او کیست. یعنی هیچ کس نمی تواند ادعا کند من نمی دانستم در روز عاشورا به جنگ که رفته ام و این ادعا در هیچ کجای تاریخ نیامده است. البته بودند مردمانی که هنگامی که اهل بیت امام حسین علیه‌السلام را به عنوان اسیر خارجی وارد شهر می کردند, از اینکه آنها فرزندان رسول الله صلوات الله علیه هستند بی خبر بودند.

اما در میدان جنگ چندین بار امام خود را معرفی کردند ویک بار هم با حالت سوالی از کسانی که در سپاه عمر سعد بودند  پرسش کردند که” آیا من پسر پیغمبر نیستم و آیا این عمامه رسول خدا بر سر من نیست؟” و هر بار آنها جواب دادند آری درست است. این دیگر اتمام حجت کامل بود بر اینکه آنها می دانند با چه کسی به میدان جنگ می روند. و باز اگر بگویند امام حسینعلیه‌السلام ما را نصیحت نکرد دروغ است.

زیرا امام یکی از یارانش به نام”بریر بن حصین” را برای نصیحت اصحاب عمر سعد به سوی آنها فرستاد اما فایده ای نداشت . در این هنگام خود امام از اسب بر روی شتر که بلند تر بود سوار شد و از دشمن خواست ساکت شود. سپس صحبت های فراوانی در مورد دلیل جنگ و بیعت کوفیان و بیعت شکنی شان فرمودند و در پایان صریحا اعلام کردند که بدانید بعد از این جنگ فرصتی برای ماندن در این دنیا ندارید مگر به اندازه ای که سوارکاری بر پشت اسب می نشیند و ذلت پس از جنگ را برای آنها بازگو کردند.

با این بیانات امام حسینعلیه‌السلام حتی پا را فراتر از نصیحت گذاشتند و از طریق علم امامتشان آینده این جنگ شوم راهم برایشان پیش بینی کردند .

اینجا دیگر می بایست هر فردی در سپاه عمر سعد از خودش سوال کند اگر ذره ای سخنان ذریه پیامبر درست باشد پس در این  جنگ چه چیزی عایدش می شود؟

حال حتی اگر به درستی سخنان امام اطمینان نداشتند, لااقل باید از خود می پرسیدند به چه دلیل به جنگ با پسر پیغمبر آمده اند که البته امام حسین در همان روز عاشورا از طرف مقابلش این سوال را کرد تا شاید فردی در سپاه دشمن دلش بلرزد و بفهمد که دلیل روشنی برای جنگ با وی ندارد.

علت اصلی جنگ یزید با امام حسین علیه‌السلام که بدرستی معلوم بود . زیرا امام با وی برای خلافت بر مسلمین بیعت نکردند. و آیا این خطای بزرگی است و پسر پیغمبر گناهی عظیم مرتکب شده که واجب دانسته اند به جنگ با او بروند.

اکثر آنها چندین سال قبل, پس از رحلت رسول الله صلوات الله علیه شاهد بودند هنگامی که حق مسلم ولایت از علی بن ابیطالبعلیه‌السلام گرفتند  ایشان دست به شمشیر نبردند. در صورتی که آنها حتی به فاطمه زهرا سلام الله علیها نیز جفا کردند.

اما  سخن این است که همه شان می دانند آیاتی در قرآن آمده که پیامبر مزد رسالت خود را فقط محبت اهل بیتشان ذکر کرده اند و آنها چه زیبا این محبت را در حق آل پیامبر تمام کرده اند ! در صورتی که تعدادی از افراد سپاه مقابل امام حسین علیه‌السلام از کسانی بودند که با رسول الله زیسته اند  و شاید این سخنان را بارها از زبان مبارک  پیامبر شنیده باشند.

حال اگر ولی بودن علی علیه‌السلام و ائمه اطهار سلام الله علیها در قرآن ذکر نشده آیا نعوذ بالله به خلافت رسیدن یزید ملعون در قرآن ذکر شده بود که ریختن خون پسر پیامبر مباح باشد؟ یزید اصلا به شخصه دین خدا را اطاعت نمی کرد که بتواند ولی مسلمین هم باشد!

پس جرم غیر قابل بخشش امام حسین علیه‌السلام که همه افراد سپاه عمر سعد در همان روز عاشورا به آن آگاه شدند یا از قبل آگاه بودند فقط و فقط بیعت نکردن ایشان با یزید بود . نه حلالی از دین خدا را حرام کرده بود و نه حرامی از دین خدا را حلال کرده بود.

با این حال که حرمت فرزند رسول خدا را نگه نداشتند حتی می دانستند جنگشان بر حق نیست. و اگرچه در آن روز ملحق شدن به سپاه امام حسینعلیه‌السلام ایمان خاصی می طلبید اما برای همراهی نکردن با سپاه عمر سعد اوج ایمان احتیاج نبود و بینایی و شنوایی خاصی نمی خواست فقط کافی بود چشم و گوشت را نبندی تا واقعیت هرآنچه هست را ببینی تا در جمع اللهم العنهم جمیعا نروی.

به همین دلایل بود که افرادی که در سپاه عمر سعد بودند و در قلبشان هنوز یک نقطه سفید باقی مانده بود در شب عاشورا و حتی بعضا در ظهر عاشورا تاب این رانیاوردند این ظلم بزرگ را مرتکب شوند و هنگامی که امام برحق خود را مظلوم وتنها در مقابل گرگ های کوردل دیدند به سپاه امام حسینعلیه‌السلام ملحق شدند.

در ظهر عاشورا هنگامی که امام فریاد برآورد ؛ آیا فریادرسی نیست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟ وآیا مدافعی نیست که به خاطر خدا از حریم پیامبر دفاع کند؟ دل حر لحظه ای لرزید و نقل شده که بدنش نیز می لرزیده و با آن حالت خود را سریعا به سپاه یاران امام رساند و به امام حسینعلیه‌السلام گفت : “به خدا سوگند گمان نمی کردم آنچه را اکنون می بینم بر سر شما بیاورند” و از ایشان خواست تا او را ببخشد و به سپاه امام پیوست و دقایقی بعد در دفاع از راه حسین علیه‌السلام شهید شد و در لحظه ای کوتاه از لعن به سلام رسید.

حر اوج پستی و پلیدی و بیعت شکنی کوفیان  در مقابل غربت و مظلومیت بزرگی که با تمام وجودش سعی داشت با نصیحتهایش دل غفلت زده دشمن را بیدار کند دید چون چشم هایش رانبست.

به جرأت می توان گفت هر آنچه حر در آن روز دید و لرزید دیگران هم دیدند اما منقلب نشدند چون نخواستند و مستحق اللهم العنهم جمیعا شدند

***************

در هر حال جنگ شروع شد و تا به اینجا اگر مسلمانی در سپاه عمر سعد بود و دلش با گناه قفل نشده بود طبیعی بود که بر درستی کار خود شک کند. ولی اکنون که جنگ شروع شده و بر فرض که همگی در سپاه دشمن با عناد بر علی علیه‌السلام به جنگ آمده اند. پس جنگ است نه چیز دیگر .یعنی جنگ هم فرامین و قوانینی دارد که  فراتر رفتن از آن در همه جا منع شده زیرا انسان را از حیوان هم پست تر می کند. در هر جنگی طرفین ملزم به رعایت اصول جنگ می باشند؛ یعنی انسانی است نه اسلامی. مثلا وقتی مبنای جنگ تن به تن شد دیگر نباید چند نفر به جنگ با یک نفر بروند. اما این قبیل ناجوانمردی ها در جنگ روز عاشورا به کرات  مشاهده می شود. و بارها دیده شد که وقتی یاران امام حسینعلیه‌السلام با آن ایمان  کاملی که داشتند به میدان نبرد که می آمدند و می جنگیدند و یکی یکی می کشتند و پیش می رفتند و در این حال عمر سعد افراد سپاهش را عاجز و در حال فرار می دید از خشم نعره می زد بریزید بر سرش.

این یعنی زیر پا گذاشتن قول و قرار جنگی و جالب اینکه آنها هم گروهی به یاران امام حمله می کردند و نمی گفتند چرا باید گروهی باید با یک نفر بجنگیم در صورتی که ما وعده جنگ تن به تن گذاشته ایم. یعنی یک مرد هم در سپاه عمر سعد نبود که اعتراضی داشته باشد پس در حق کلشان باید گفت اللهم العنهم جمیعا.

***************

هنگامی که تمام یاران امام به شهادت رسیدند , جوانان اهل حرم و ذریه رسول خدا یکی یکی به میدان جنگ رفتند و جوانمردانه جنگیدند. که باز هم زمانی که لشکر دشمن عجز خود را در جنگ تن به تن دیدند گروهی به جنگ با خاندان پیامبر رفتند و حتی از شباهت زیاد علی اکبر حسین علیه‌السلام به رسول الله و نوجوانی قاسم بن الحسن علیه‌السلام هم شرم نکردند. قباحت را وقتی به آخرین حد رساندند که به بدن بی جان این دو عزیز هم رحم نکردند و آنها را در حالی که افتاده بودند با شمشیر و نیزه می زدند تا آنها را قطعه قطعه کردند , در صورتی که از پیامبر اسلام حضرت محمدصلوات الله علیه بارها شنیده بودند که در جنگ با کافران هم به بزرگان و بزرگ زاده گانشان بی حرمتی نکنید و اجسادشان را سالم به بازماندگانشان برگردانید. مگر علی اکبر فرزند پیامبر و شبه پیامبر خَلقا و خُلقا نبود؟ و آیا بزرگ وبزرگ زاده نبود که حتی بی حرمتی به جسم بی جانش را هم نمی خواستند از دست بدهند.

اگر بر فرض محال افراد سپاه عمر سعد مسلمان هم نبودند و نمی دانستند با پسر پیغمبر به جرم بیعت نکردنش با یک آدم عیاش لامذهب دارند می جنگند با دیدن این همه وقایع باید تکان می خوردند و خودشان را از این معرکه هلاکت نجات می دادند . حتی اگر نمی توانستند به اوج خوشبختی در کنار حسین علیه‌السلام برسند می توانستند خود را از زمره اللهم العنهم جمیعا نجات دهند .

اما حسین علیه‌السلام در روز عاشورا عجب شخصیتی دارد که با تمام این اوصاف عصبانی نمی شود . یعنی هیچ چیز او را به خشم نمی آورد . دیدن تشنگی اهل بیت بزرگوارش و حتی امتناع دشمن از دادن آب به طفل ۶ ماهه , نافهمی سپاه مقابل در برابر آوردن این همه برهان ودلیل بر حق بودنش , نامردی در جنگ تن به لشکر و یا حتی آوردن نعش پاره پاره اکبر که با تمام نامردی او را ……

آخر حسین علیه‌السلام هدفی دارد که تمام اینها را به راحتی می پذیرد. هدف او رضایت الله است و در واقع په زیبا شایسته نام ثارالله است.

اما واقعا چه بر سر دین خدا و آیین رسول الله آمده بود که تمام حرفهایش به فراموشی سپرده شده بود و حتی به کلام قرآن هم عمل نمی شد .در سالهایی که خلفای اموی به ناحق بر سر کار بودند با قرآن و سنت چه کردند؟ فقط می توان گفت آنقدر دین خدا تحریف شده بود که جز با ریختن حسینعلیه‌السلام و اولاد و اصحابش و اسارت زنان و کودکان خاندانش زنده نمی شد.

***************

بعدازظهر عاشوراست و تمام اصحاب و اولاد امام حسین شهید شدند حالا دیگر حسین تنها شده است. یکبار دیگر فریاد بر می آورد : ” آیا کسی نیست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟ آیا کسی نیست که به امید پاداش الهی به فریادمان برسد؟ ” این دیگر چشم کور می خواهد تا نبیند مظلومیت مرد بزرگی را که پس از داغ مرگ پسر و برادر و برادر زاده و یاران باوفایش در پی رساندن این نامردها به پاداش الهی است .

و اما سپاهیان عمر سعد که در مقابل این همه آیه و نشانه کور شده بودند . آنها حتی نیت خیرخواهانه امام در حق قاتلان خاندانش را در لحظات پایان هم ندیده بودند و تازه مانند گرگان درنده دندان تیز کرده بودند و در پستی سنگ تمام گذاشتند و در میدان جنگ هر که با هر چه داشت به جنگ با امام حسینعلیه‌السلام آمده بود . انگار اگر کسی جا می ماند دیگر هیچ وقت نمی توانست جبران کند. پس فقط باید گفت اللهم العنهم جمیعا .

روایت شده که امام حسین علیه‌السلام در جایی شروع به جنگ کرد که نزدیک به خیام باشد و ایشان مشرف به اوضاع حرم باشد . حسینعلیه‌السلام با نیروی ایمان و ذوالفقار علیعلیه‌السلام تمام کسانی را که به مصافش می آمدند را یک به یک می کشت تا اینکه بین امام و خیام فاصله انداختند. امام فریاد بر آورد :”وای بر شما , اگر دین ندارید و از قیامت نمی ترسید لااقل در دنیا آزاده باشید . من با شما می جنگم و شما با من می جنگید . این مسأله به زنها ربطی ندارد. تا من زنده ام به حریم خاندانم تجاوز نکنید. “

امام تشنه لب تنهای ما در حین جنگ همواره نگران شکسته شدن حرمت خاندانش بوده و چه غریب است که حتی نمی تواند لحظه ای هم از فکر ناموس خدا رها شود.

در غروب روز عاشورا خورشید زهرا نیز با تمام دلواپسی هایش غروب کرد. در کتابها ارقام زخمها و نیزه های وارد شده بر جسم امام حسین علیه‌السلام مختلف است اما چیزی که بسیار نقل شده این است که می گویند امام مانند خارپشت شده بودند. لا اله الا الله که کسی را در طول تاریخ بشر بتوانی پیدا کنی که او را اینگونه مثال زده باشند. مگر برای کشتن یک انسان چند تیر نیاز است؟ یعنی تک تکشان با این کار می خواستند از قافله اللهم العنهم جمعا عقب نیفتند که انصافا مستحق آنند.

شاید امام حسین علیه‌السلام را نمی شناختند و اوصافش رانشنیده بودند که جایش بر سر و کول پیامبر بوده و یا بر فرض از زهد و تقوای ایشان در سخنرانی های مکررش در روز عاشورا هم مطلع نشدند !  گویی حتی ذره ای رحم هم در دل آنها نبود که سعی و تلاش داشتند تا وی را سنگباران , تیرباران و هدف نیزه هایشان کنند . شرم دارم بگویم در حالیکه امام هنوز زنده و در حال صحبت با آنها بود, سر ایشان را از بدن جدا کردند . لباس ها را از تن مبارک امام حسینعلیه‌السلام در آوردند , در حالیکه امام لباس های کهنه به تن کرده بود. یعنی در آوردن لباس به خاطر ارزشش نبوده و از پستی و رذالت قوم ظالم خبر می دهد. و امام حسین علیه‌السلام و اصحابش در طول تاریخ تنها کسانی هستند که دشمن به جدایی سر از بدنشان هم رضایت نداد و با نعل اسبانشان بر این بدنها که هنوز جای بوسه پیامبر بر آنها بود تاختند و به نقلی با نعل تازه تاختند تا ثابت کنند پست ترین هستند.

به بدن یک مرده نه امام عزیز شهید هم احترام نمی گذارند. اگر مسلمان بودند , این از فرامین دین است یا وصایای پیامبر!؟ نه حتی یک لحظه هم نمی توان آنها را مسلمان و بر دین محمدصلوات الله علیه فرض کرد.

بعد از اتمام جنگها همه به گروه مقابل اجازه خاکسپاری کشته شدگان را می دهند . اما نمی دانم سپاه عمر سعد در حالیکه کشتگان خود را دفن می کردند به چه دلیل فرصت خاکسپاری به زینب کبریسلام الله علیها و علی بن الحسین علیه‌السلام را ندادند و عزیزان دل پیامبر را روی خاک گرم کربلا رها کردند .

***************

بعد از همه این جنایات و فجایع با اینکه می دانند این زنها و کودکان کوچکترین گناهی ندارند به سمت خیام حسین علیه‌السلام حمله کردند و ابتدا خیمه ها را غارت کردند و بعد به آتش کشیدند در حالیکه زنان و کودکان در خیام بودند . حتی دیده نشده حیوانات هم خانه دشمنانشان را بر سرشان خراب کنند و این کار در میان حیوانات هم نا پسند و مذموم است.

و اما دیگر برای ماندن آن شب در آن صحرا خیمه ای هم ندارند. آخر چه کسی دیده عزاداری را در محل وقوع داغش بخوابانند . و خدا می داند آن شب در کنار کشتگانی که دیشب پاسدار حرم ها بودند وامشب دیگر نه خیمه ای هست و نه پاسداری , چه بر دلشان رسیده و چگونه کودکان خسته و ترسیده را در خیام نیمه سوخته خواباندند. و عجیب اینکه با دیدن این صحنه ها که یادش دل را تکان می دهد ذره ای دل دشمن نلرزید.

رذالت قوم پلید به همین جا خاتمه نیافت. هنگامی که صبح شد زنان و کودکانی را که هنوز کشته شدن عزیزانشان را باور نکرده بودند را به اسیری می برند , آن هم با شتران بدون مهمل. و تازه دارند برای تسلی دلشان آنها را از کنار کشتگان می برند .

عمه سادات با وجود تمام درد و اندوهش به زنان و کودکان در سوار شدن ناقه ها کمک می کند و شاید هم هر کدام را دلداری می دهد .

اما دردناکتر لحظه ایست که زنان و کودکان داغدار سر که بلند می کنند با ناباوری تمام سرهای عزیزانشان را بر بالای نی و جلوتر از خود روانه می بینند .

کار را به جایی رساندند که هر روز مستحب است  اول ۱۰۰ بار بگویی اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاحدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا تا لایق آن شوی که بر مولای خود سلام دهی.

یارب الحسین ؛ بحق الحسین ؛ إشف صدر الحسین , بظهور الحجه

التماس دعا

منبع : کتاب لهوف سید طاووس

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031