مرداد
11
1393

مشتى از خاک کربلا

حرثمه مى گوید:
چون از جنگ صفین همراه على علیه السلام برگشتیم ، آن حضرت وارد کربلا شد. در آن سرزمین نماز خواند. و آن گاه مشتى از خاک کربلا برداشت و آن را بویید و سپس فرمود:
– آه ! اى خاک ! حقا که از تو مردمانى برانگیخته شوند که بدون حساب داخل بهشت گردند.
وقتى حرثمه به نزد همسرش که از شیعیان على علیه السلام بود بازگشت ماجرایى که در کربلا پیش آمده بود براى وى نقل کرد و با تعجب پرسید: این قضیه را على علیه السلام از کجا و چگونه مى داند؟
حرثمه مى گوید: مدتى از ماجرا گذشت . آن روز که عبیدالله بن زیاد لشکر به جنگ امام حسین علیه السلام فرستاد، من هم در آن لشکر بودم .
هنگامى که به سرزمین کربلا رسیدم ، ناگهان همان مکانى را که على علیه السلام در آنجا نماز خواند و از خاک آن برداشت و بویید دیده و شناختم و سخنان على علیه السلام به یادم افتاد. لذا از آمدنم پشیمان شده ، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسین علیه السلام رسیدم و بر آن حضرت سلام کردم و آنچه را که در آن محل از پدرش على علیه السلام شنیده بودم ، برایش نقل کردم .
امام حسین علیه السلام فرمود:
– آیا به کمک ما آمده اى یا به جنگ ما؟
گفتم : اى فرزند رسول خدا! من به یارى شما آمده ام نه به جنگ شما. اما زن و بچه ام را گذارده ام و از جانب ابن زیاد برایشان بیمناکم . حسین علیه السلام این سخن را که شنید فرمود:
– حال که چنین است از این سرزمین بگریز که قتلگاه ما را نبینى و صداى ما را نشنوى . به خدا سوگند! هر کس امروز صداى مظلومیت ما را بشنود و به یارى ما نشتابد، داخل آتش جهنم خواهد شد.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

مرداد ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« تیر   شهریور »
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031