12
1394
خواص مسبحات
و آن مشتمل بر چهل امر است.
اوّل: شیخ کلینى در کتاب «کافى» ، از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده: هرکه پیش از خواب «مستحبّات» را بخواند، (یعنى سوره هاى حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلى) نمیرد تا حضرت قائم را درک کند، و اگر بمیرد در جوار رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم خواهد بود.
12
1394
دعا برای رفع غصه و دلتنگی
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت است که فرمودند:«هرکس این دعا را بخواند خدا غصهاش را ببرد و به جای دلتنگی او را خوشحالی دهد.»
«اللهمّ إنّی عَبْدُکَ وَابْنُ عَبدِک، وَابْنُ أمَتِک، ناصِیَتی بِیَدِک، ماضٍ فِیَّ حُکمُک، عَدْلٌ فِیَّ قَضاؤُکَ، أسألُکَ بِکُلِّ إسْمٍ هُوَ لَک، سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَک، أؤ أنْزَلْته فی کِتابک، أو عَلَّمتَه أحداً مِنْ خَلقِک، أوِاسْتأثَرْتَ بِه فی عِلْمِ الْغَیب عِندَک، أنْ تَجْعَلَ القُرآنَ رَبیعَ قَلبی، و نُورَ صَدری، وَ جلاءَ حُزنی و ذَهابَ هَمّی»
مکارم الاخلاق ص۳۵۱
12
1394
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۱۰
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُم وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِساب (۱۹) فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُم فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِباد (۲۰) إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیم (۲۱) أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِین (۲۲)
فضیلتهای فراموششده
وقار و مدیریت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کلامی به امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: «یا علی بر تو باید که در هنگام آشوبها و فتنهها وقار خود را حفظ کنی.» [دلائل الخیرات فی کلام سید السادات صلى الله علیه و آله و سلم: ۶۰] همچنین اصحاب را میفرمودند: «یا أیّها النّاس علیکم بالسّکینه و الوقار.» [سیرۀ نبوی: ۳/۱۹۷] اى مردم بر شما باد به داشتن آرامش و وقار.» اگر وقار نباشد، عنان زندگی از دست آدمی خارج میشود و اضطراب جای آن را میگیرد. در سختیهاست که وقار آدمی مشخص میشود، آنجا که پریشانی و هرجومرج در زندگی رخ مینماید. در اینجاست که وزانت و وقار به کمک آدمی میآید و آراستگی ظاهری و معنوی او حفظ میشود. تأکید میشود که وقار را نباید با چهرۀ عبوس و گرفته و ظاهری خشن و ناهنجار اشتباه گرفت. وقار شکوه است که دیگران از محضر او لذت میبرند. و این امور همگی در رفتار و گفتار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشهود است.
ایشان هرگز وقار و آرامش خود را از دست ندادند، در بدترین و سختترین شرایط، در خانه یا اجتماع، در برابر کفار و منافقان و مومنان. [سیره نبوی: ۳/۱۷۰] این معنای روایاتی است که میگوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باوقارترین مردم بود و در هر جایگاهی که بود، باوقارترین مردم جلوه میکرد. این وقار در مدیریت ایشان هم حاکم بود، به این دلیل اصحاب هم از ایشان یاد میگرفتند. این وزانت را امیرالمومنین علیه السلام اینگونه توضیح میدهند: «مجلس پیامبر مجلس بردبارى و حیا و صداقت و امانت بود و در آن آوازها بلند نمىشد و در آن حرمت مردم هتک نمىشد. و اگر از کسى لغزشى سر مىزد، جاى دیگر گفته نمىشد. اهل مجلس همه با هم عادلانه رفتار مىکردند و رفتارشان با یکدیگر، پیوندى بر تقوا بود و نسبت به یکدیگر فروتنانه برخورد مىکردند.» و پیامبر خدا «بزرگسالان را احترام مىکردند و با کوچکتران مهربان بودند. [سیرۀ نبوی: ۳/۱۹۶]
آیۀ ۱۹
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُم وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِساب
مفردات
الدین
دین به کسر دال به معنای پاداش، فرمانبرداری و عادت آمده است و جمع آن ادیان است. [کتاب العین: ۸/۷۳] گفتهاند که الدین جنسی از انقیاد و ذلت است. و به این اعتبار به معنای فرمانبرداری آمده است، زیرا در آن انقیاد و فروتنی خوابیده است. مدینه به معنای شهر هم از همین ریشه است، زیرا قوام آن به فرمانبرداری از قوانین شهر و حاکمان آن است. دَین به معنای قرض هم از همین ریشه است که در آن نوعی ذلت قرار دارد. [مقاییس اللغۀ: ۲/۳۱۹] به شریعت هم دین گفته میشود، زیرا در آن فرمانبرداری و انقیاد خوابیده است. [مفردات: ۳۲۳] میتوان گفت که با توجه به ریشۀ این واژه که بیان نوعی انقیاد و خضوع است، حقیقت دین یا عادت است که آدمی از روی عادت به امری سرسپرده و وابسته میشود، چنانچه خطاب به کافران فرمود: «لَکُمْ دِینُکُمْ» یا سرسپردن به برنامه و مقررات خاص است، توحیدی باشد یا غیرتوحیدی. و مفاهیمی چون فرمانبرداری، و پاداش هم از لوازم آن است. [التحقیق: ۳/۲۸۹]
الاسلام
اسلام تسلیم و فرمانبردار امر خداشدن است، یعنی سرسپردگی و فرنبرداری و پذیرش دستورات او [کتاب العین: ۷/۲۶۶]
ترجمه
در حقیقت، دین پیشگاه خدا همان اسلام است. و کسانى که کتابِ آسمانى به آنان داده شده، اختلاف نکردند، مگر پس از آنکه علم براى آنان حاصل آمد، اختلافشان به سبب ستم در میانشان بود. و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، پس خدا به سرعت اعمال را حسابرسی کند.
تفسیر
از این آیه وارد محاجه با اهل کتاب میشود. دین برنامۀ الهی و نقشۀ الهی روی زمین است که باید بشر آن را تحقق بخشد: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّین» [شوری: ۱۳] و همۀ ادیان الهی اسلام هستند، و در این جهت فرقی بین دین موسی و عیسی و دین خاتم نیست. و اهل کتاب به این حقیقت علم دارند، اما ستمکاری به آنان اجازه نمیدهد که بر دین الهی پابرجا باشند و به این دلیل در دین خدا یعنی اسلام اختلاف میکنند. خداوند سبحان اهل کتاب را که حق را پوشانند، و آیات خدا را کافر شدند، تهدید میفرماید که خدا سریع الحساب است و بیدرنگ به حساب اختلاف آنان رسیدگی میکند.
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام
بیان اصلی کلی است، دین که سرسپردگی به برنامه و مقررات خاص است، نزد خدا تنها اسلام است. این برنامه هم در زندگی فردی انسانها جاری است و هم در حرکت جمعی آنان. اما برنامهها و قوانین بشرساخته چون دین فرعون، یا مشرکان یا ادیان ساختگی یهود و مسیحیت و مکاتب و ادیان هندی و آسیایی و ایدئوژیهای معاصر و آنچه امروزه تحت عنوان سکولاریزم مطرح است، چون از جانب خدا نیستند، باطل هستند و مورد قبول خدای سبحان نیستند: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِین» [آلعمران: ۸۵] «و هر که جز اسلام، دینى [دیگر] جوید، هرگز از وى پذیرفته نشود، و وى در آخرت از زیانکاران است.»
بنابراین تنها یک دین حق وجود دارد و آن دینی است که نزد خداست: «انّ الدین عندالله الاسلام» این دین تا ابد باقی است: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» [نحل: ۹۶] و آن دینی است که خداوند متعال بر همۀ پیامبران الهی نازل کرده است: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیه» [شوری: ۱۳] و همگان موظف هستند که سرسپردۀ آن باشند: َّ«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون» [بقره: ۱۳۲] و اسلام به این معنای که گفتیم، هماکنون دین حقی است که خداوند متعال بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده است و آن را بر هر دینی پیروز میفرماید: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه» [توبه: ۳۳؛ فتح: ۲۸؛ صف: ۹] و این همان دینی است که اهل کتاب بر آن تن نمیدهند:ُ «وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتاب» [توبه: ۲۹] «و به دین حق متدین نیستند، از کسانی که به آنان کتاب داده شده است.»
وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُم
اما اهل کتاب در دین حق اختلاف میکنند و این اختلاف از روی علم و به دلیل تجاوزگری آنان است.
وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِساب
و اختلاف در دین کفر به آیات خداست، زیرا افتری بر خداست: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى إِلَى الْإِسْلام» [صف: ۷] «و چه کسى ستمگرتر از آن کس است که با وجود آنکه به سوى اسلام فراخوانده مى شود، بر خدا دروغ مىبندد؟» و خداوند سریع الحساب است. و این تهدیدی جدی است، برای آنان که بساط ستم و کفر آنان برچیده خواهد شد و در آنان مهلت نخواهند یافت. پس آنان نه در دنیا طرفی میبندند: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه» [توبه: ۳۳] «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون» [صف: ۸] و نه در آخرت راه به جایی خواهند برد:«وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُون ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِین» [انعام: ۶۱ ـ ۶۲]
دین امری واحد
چنانچه ملاحظه شد، قرآن همواره «دین» را به صورت مفرد میآورد. این نشان میدهد که همۀ پیامبران الهی به منزلۀ یک فرد میباشند و یک دین واحد را ارائه میدهند. و هیچگاه یکدیگر را نفی نمیکنند: «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه» [بقره: ۲۸۵] بنابراین دین از آدم تا خاتم یک نقشۀ الهی بر روی زمین است که باید بشر آن را به سرپرستی انبیاء و اولیاء الهی تحقق بخشد، حرکت و اطاعت جمعی در مسیر الهی برای تحقق اهدف الهی روی زمین و رسیدن به مقام قرب الهی است. نام این دین اسلام است و این حقیقتی است که این آیه به آن توجه میدهد. بنابراین در منطق قرآن، ادیانی چون یهودی و مسیحی انحراف از دین حق یعنی اسلام است و نوعی از شرک محسوب میشود: «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِین» [آلعمران: ۶۷] پس دین حق و اسلام در سیر تاریخی خود از آدم علیه السلام شروع میشود تا بشر استعداد پیدا میکند تا صورت کامل آن را در دین خاتم دریافت کند و آن همان شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است که به تصریح قرآن تمیم کلمۀ الهی است: «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ» [انعام: ۱۱۵] «و کلمۀ پروردگارت به راستى و داد، سرانجام گرفت و کامل گشت، و هیچ تغییردهندهاى براى کلمات او نیست» بهرحال چون بشر سیر تکاملی دارد، دین خدا هم تکامل یافته تا به دین خاتم رسیده است. و در هر سیر خطوط کلی معارف آن پابرجا بوده و معارف توحیدی آن رشد یافته و شریعت و برنامههای اجرایی و اخلاقی آن تکامل یافته است. و قرآن که بیان دین خاتم است، تصدیقکننده و مهیمن بر همۀ کتابهای پیشین است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْه» [مائده: ۴۸] «و ما این کتاب [قرآن] را به حقّ به سوى تو فرو فرستادیم، در حالى که تصدیقکننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست»
روایت
از امیرالمومنین علیه السلام پرسیده میشود: «مَا الْإِیمَانُ وَ مَا الْإِسْلَامُ؟» حضرت میفرمایند: «أَمَّا الْإِیمَانُ فَالْإِقْرَارُ بِالْمَعْرِفَهِ وَ الْإِسْلَامُ فَمَا أَقْرَرْتَ بِهِ وَ التَّسْلِیمُ وَ الطَّاعَهُ لَهُم» [کتاب سلیم بن قیس: ۲/۶۱۰] «ایمان اقرار و باور همراه با معرفت و شناخت است. و اسلام پس به آنچه اقرار و باور دارید، تسلیم شوید و از آنان فرمانبرداری کنید.»
از امام صادق علیه السلام میپرسند: «مَا الْإِسْلَامُ؟» حضرت میفرمایند: «دِینُ اللَّهِ اسْمُهُ الْإِسْلَامُ وَ هُوَ دِینُ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَکُونُوا حَیْثُ کُنْتُمْ وَ بَعْدَ أَنْ تَکُونُوا. فَمَنْ أَقَرَّ بِدِینِ اللَّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ وَ مَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ.» [الکافی: ۲/۳۸] اسلام دین خداست که نام آن اسلام است. و آن دین خدا پیش از شما و پس از شماست. پس کسی که به دین خدا اقرار کند، مسلمان است و آنکه به آنچه خداوند امر فرموده است، عمل کند، مومن است.
در روایت دیگری از امام باقر در تفسیر آیۀ «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» امام علیه السلام فرمودند: «یعنی الدین فیه الإیمان» [تفسیر العیاشی: ۱/۱۶۶] و این نشان میدهد که منظور از اسلام در این آیه دین حق است که همراه با باور قلبی است، نه صرف اقرار زبانی.
آیۀ ۲۰
فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُم فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِباد
مفردات
حاجوک
محاجّه به معنای آن است که بین دو یا چند نفر دشمنی باشد و هرکس بخواهد برای غلبه بر دیگران حجتی اقامه کند. [مفردات: ۲۱۹؛ لسان العرب: ۲/۲۲۸] آیه میفرماید: اگر اهل کتاب محاجه کردند و خواستند بر تو با جدال غلبه یابند. و بگویند که اختلاف ما به دلیل برداشتها و فهمهای مختلف است.
البلاغ
بلاغ مصدر و به معنای تبلیغ است. همچنین به معنای کافیبودن هم آمده است. [الصحاح: ۴/۱۳۱۶؛ مفردات: ۱۴۴]
ترجمه
پس اگر با تو محاجه کردند، بگو من با همۀ وجود تسلیم خدا هستم، پیراونم نیز اینگونه هستند. و به اهل کتاب و مشرکان که از کتاب الهی بهرهای ندارند، بگو آیا شما تسلیم خداوند شدهاید؟ اگر تسلیم شوند، هدایت یافتهاند. و اگر روی برتابند، بر تو فقط تبلیغ پیام الهی است. و خدا بر بندگان خود بیناست.
تفسیر
وقتی روشن شد که دین نزد خدا اسلام است، جایی برای محاجه و ستیز نیست. زیرا اهل کتاب در عین حالی که میدانند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دین خدا را تبلیغ میکند، با او ستیزه میکنند و محاجه مینمایند. و تلاش میکنند که اختلاف خود در دین خدا را رنگ و لعابی درست بزنند و آن را به اختلاف فهم و درک مستند کنند. به این دلیل خداوند متعال دستور میدهد، به اهل کتاب بگو من و پیراونم تسلیم دین خدا هستیم، اگر شما هم تسلیم هستید، که هدایت یافتید، و گفتگو با شما راه دارد و شایسته است وگرنه وظیفۀ من تبلیغ دین خداست و با شما سخنی ندارم. و خداوند بر بندگان خود و نیتها و کردار و گفتار آنان بیناست.
فَإِنْ حَاجُّوکَ
محاجۀ اهل کتاب با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از آگاهی و اختلاف تجاوزکارانۀ آنان است و محاجه و گفتگوی علمی و برای فهم و درک نیست. بنابراین هدف آنان مجادله در حق است: «یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ» [انعام: ۶] آنهم پس از اینکه حق برای آنان تبین شده است. در این صورت است که میفرماید: ُ «اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیر» [شوری: ۱۵] و جایی برای بحث و جدل نیست، زیرا آنان بنا ندارند که حق را دریابند.
فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ
پیامبر ما به آنان بگو: من چهره و روی خود را به سوی خدا گرفتهام و همۀ وجود من تسلیم خداست. پیراوان من هم چنین هستند. آنان نیز به تبعیت و پیروی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تسلیم محض خداوند هستند. منظور از تسلیم وجه برای خدا همان است که حضرت ابراهیم فرمود که ستاره و ماه و خورشید و همۀ موجودات عالم افول دارند و توجهای به آنان ندارم و سرسپردۀ آنان نیستم و من تنها روی به خدا دارم و او را میپرستم و تسلیم او هستم: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» [انعام: ۷۹] و این توجه به توحید ناب است: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِین» [یوسف: ۱۰۸] این توحید ناب در فطرت بشر پا گرفته است و همان دین پابرجا و مستحکم است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم» [روم: ۳۰]
وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ
قل را تکرار فرمود. در «قل» پیشین وضعیت خود یعنی حقباوران را مشخص فرمود که من و پیراوانمان تسلیم وجه خدا هستیم. و در «قل» دوم پرسشی را از اهل کتاب و مشرکان مطرح میکند.
قران بین اهل کتاب و مشرکان از دو واژۀ «اوتوا الکتاب» «کسانی که به آنان کتاب داده شده است» و «امیین» «درس نخواندهها و معلم ندیدهها» استفاده کرده است، تا نشان دهد که بین این دو فرق است که اگرچه هر دو کافر هستند، اما کفر اولی پس از آن است که کتاب الهی در اختیارشان بوده و از جریان دین و نبوت با خبر هستند، اما گروه دوم، بهرهای از کتاب خدا نداشتهاند.
أَ أَسْلَمْتُم فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا
پرسشی از آنان است: آیا اسلام آوردید؟ گفتهاند که این استفهام؛ فرمان و امر در خود دارد. به آنان بگو اسلام آوردید؟ باید اسلام بیاورید. [تسنیم: ۱۳/۴۷۹ ـ ۴۸۰] این پرسشِ امری که در حقیقت بنا دارد، مسیر بحث و گفتگو را روشن فرماید، دو وجه دارد: یا آنان پاسخ مثبت میدهند که در این صورت مسیر گفتگو باز میشود، یا پاسخ منفی میدهند که گفتگو بیفایده است. بنابراین در وجه اول میفرماید: «فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا» اگر تسلیم دین خدا شوند که دین حق است، هدایت شدهاند و راه تفاهم و گفتگو هم باز است.
توجه شود که آیه خطاب به اهل کتاب و مشرکان بود: «أ أسلمتم» اما منتظر پاسخ آنان نماند، بلکه خداوند متعال دو وجه را بیان فرمود که حال آنان از این دو جه بیرون نیست. اما منظور از «أسلموا» ایمان است: «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا» [بقره: ۱۳۷]
وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغ
اما اگر روی برگردانند و سرپیچی کنند، تنها وظیفۀ تو تبلیغ دین خداست. بنابراین نیازی به گفتگو و محاجه با آنان نیست. زیرا هدف آنان ستیزه و جداییافکنی است: «وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاق» [بقره: ۱۳۷]
تبلیغ دین خدا و بیاعتنایی به محاجه و جدال کافران، برنامۀ اصلی در مواجه با معاندان است. کسی که به تبلیغ دین خدا میپردازد، در دایرۀ حسابرسی خداست: الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً» [احزاب: ۳۹] بنابراین در کار خود نگرانی و پشیمانی ندارد، بیچاره کسی است که از تبلیغ دین خدا سرباز میزند یا با شقاوت درونی، سخن حق را نمیشنود.
وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِباد
و خداوند به بندگان خود بیناست که چه کسانی راه هدایت و رشد را میپیمایند و چه کسانی عناد میورزند و از حق سرپیچی میکنند. این وعده به مومنان است که شما وظیفۀ خود را انجام دهید و بیش از تکلیف خود کاری نکنید و تهدید اهل کتاب و مشرکان است که درصورت سرپیچی با خدای بینا طرف هستید.
درس قرآن
در جایی که بنا نیست حق روشن شود، و فقط مجادله و ستیزهجویی است، ما نباید وارد بحثهای بیهوده شویم و باید از بحث و جدل خودداری کنیم. و با کلامی لین و آرام و بدون دعوا و درگیری، بحث را خاتمه دهیم. بنابراین گفتگو تنها در جایی است که مجالی برای پذیرش حق باشد، اما اگر چنین نبود، حوزۀ فعالیت ما تبلیغ درست و دقیق دین و حق است و نیازی نیست که با معاندان گفتگو شود، زیرا حقیقت آن گفتگو نیست، بلکه مجادلۀ بیهوده و محاجه است که نتیجهای ندارد. در اینجا حکم کلی «لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِین» [کافرون: ۶] است.
آیۀ ۲۱
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیم
ترجمه
کسانی که به خدا کفر ورزید، و به ناحق پیامبران را کشتند و از مردم، کسانی را که به داد فرمان میدادند، به قتل رسانند، آنان را به عذابی دردناک بیم ده.
تفسیر
پس از آنکه راه گفتگو را باز فرمود، و نشان داد که گفتگو درصورت سرپیچی از حق بیفایده است، در این آیه کافران را به عذابی دردناک تهدید میکند. تا سخن خود را موعظه همراه کرده باشد. به نظر میرسد که منظور آیه یهودیان هستند، زیرا آنان بودند که پیامبران خدا را میکشنند و این بدعت بد کار آنان است. البته با توجه به خطاب آیۀ پیشین میتوان گفت که آیۀ همۀ کافران اعم از اهل کتاب و مشرکان را دربرمیگیرد، زیرا کشتن پیامبران و آمران به دادگری تنها به معنای قتل فیزیکی نیست، بلکه ترور آنان و ترور شخصیت آنان و انکار دین و آئین آنان را هم شامل میشود.
قرآن آنان را تهدید به عذابی دردناک میکند، زیرا آیات و نشانهها و معجزات خدا را انکار میکنند و به ناحق پیامبران خدا را میکشند، و همچنین کسانی را که به دادگری فرمان میدادند، میکشند.
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ
کفر آیات الهی هم نشانههای تکوینی خدا را شامل میشود، که آنان با این همه نشانه به خدا کافر هستند، هم معجزات خدا را که معجزات را میدیدند و میبینند و باز کافر هستند و هم آیات تشریعی یعنی قرآن کریم را. همۀ عالم نشانه و آیۀ خداست. «یکفرون» را مضارع بیان فرمود تا نشان دهد که کفر در آنان استمرار دارد.
وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ
پیامبران خدا را به ناحق میکشند و آمران به دادگری از مردم ـ غیر از پیامبران ـ را هم نیز میکشند. بنای ترور و کشتار حقطلبان را بر روی زمین گذاشتهاند که این بدعت بدی است که در جهان گذاشتهاند و هماکنون هم شاهد آن هستیم که نمونۀ آن در نیجریه رخ داد و در کشورهای دیگر هم میبینیم که کافران؛ حقطلبان را به ناحق میکشند.
اما «بغیر حق» وصف «یقتلون» است. آنان را به ناحق میکشند. این وصف تأکیدی است نه قید توضیحی است. یعنی کشتن پیامبران خدا به ناحق است. و اصطلاحاً میگویند ناحقبودن؛ لازمۀ ذاتی کشتن پیامبران است. [تسنیم: ۱۳/۴۹۲]
ضمن اینکه آیه توجه میدهد که امر به داد و قسط دو نکته را در خود دارد: اول اینکه امر به داد تنها به معنای درس و بحث و مباحثه نیست، بلکه فرمان به دادگری است، که لازمۀ آن اقامۀ قسط و داد است که مقدمۀ آن مبارزه با طاغوت و تشکیل نظام اسلامی و تحقق جامعۀ اسلامی و دینی است: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» [حدید: ۲۵] دوم، برای امر به قسط و اقامۀ آن تا مرز شهادت باید ادامه داشته باشد و نباید به دلیل بیم از جان، آن را ترک کرد.
به این دلیل است که خداوند نام آنان را در کنار پیامبران الهی ذکر کرده است. زیرا آنان راه پیامبران خدا را که دعوت به خدا با بصیرت و مجاهده برای تحقق دین خداست، تا مرز شهادت میپیمایند، و همۀ سختیها و مشکلات را در این راه تحمل میکنند. باید توجه شود که چنانچه حضرت امام فرمودند: «ما مامور به تکلیفیم، نه نتیجه» بنابراین نباید نگاه کنیم که در امر به داد، و برپای قسط سخن ما را میخوانند، یا مورد تحقیر و توهین قرارمان میدهند یا ما را آزار میرساند و میکشند. کسانی که چنین کنند: «فبشرهم بعذاب الیم». اما مومنان را لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَه» [یونس: ۶۴]
فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیم
خداوند آنان را به عذابی دردناک بشارت میدهد. منظور از بشارت در این آیه بیمدادن است که در چهرۀ آنان اثر میگذارد. و این عذاب دردناک هم در دنیاست و هم در آخرت.
آیۀ ۲۲
أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِین
ترجمه
آنان کسانی هستند که کارهایشان در دنیا و آخرت تباه شده و یاورانی نخواهند داشت
تفسیر
این آیه ادامۀ آیۀ پیشین است و نشان میدهد که عذاب دردناکی آنان از آن بیم داده شدهاند، عبارت است از نابودی اعمال آنان در دنیا و آخرت و اینکه در دنیا و آخرت یاوری نخواهند داشت. این آیه شرحی بر سریع الحساببودن خداست که در آیۀ ۱۹ گذشت.
أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ
آنان تلاش میکنند و کارهای ناشایست انجام میدهند و به نشانههای خدا کفر میورزند و پیامبران خدا و آمران به داد را میکشند، اما از این کارها هیچ بهرهای نمیبرند، نه دنیویی و نه اخروی. و اعمال آنان در دنیا و آخرت تباه میشود و از بین میرود.
آنان تلاش زیادی میکنند که تا به اهداف دنیوی خود برسند، اما این تلاش بیهوده است و ثمر دنیایی برای آنان ندارد. اگرچه ظاهر کارشان حکایت از آن دارد که به اهداف خود میرسند، اما چون هدف آنان با مرگشان ابتر و ناقص میماند و از تلاش خود بهرهای نمیبرند، امکان ندارد که از تلاش خود بهرۀ دنیویی ببرند. این افسانه و وهم است که اگر ما برای دنیای خود کاری کردیم و پس از ما نامی ماند، از آن خوشنود باشیم. وفتی ما در دنیا نباشیم، نام حتی نام نیک به چه کار ما میآید، مایی که گرفتار حساب اخروی خود هستیم. دیگران از کار ما بهره میبرند و با هر استفادۀ نابجای آنان بر عذاب و درد ما افزوده میشود.
در آخرت هم کارهای آنان نابودی میشود: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ، عامِلَهٌ ناصِبَهٌ» [غاشیه: ۲ ـ۳] آنان تلاش کردهاند، اما چون بیهوده بوده است، تنها خستگی آن برایشان مانده است. و در قیامت گرفته و ذلیل هستند.
وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِین
آنان یاوری ندارند. زیرا یاور تنها خداست «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیم» [آلعمران: ۱۲۶] و خدا تنها مومنان را یاور است و هم که کافران را یاری نمیکند: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى لَهُم» [محمد: ۱۱] و این اصل کلی است که ستمکاران را یاوری نیست، در دنیا و آخرت: وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ» [بقره: ۲۷۰]
کفر عملی
آیه دربارۀ کافرانی است که دچار کفر اعتقادی هستند. اما کسانی که گرفتار کفر عملی هستند و به این دلیل با دین خدا و نقشۀ الهی سر ستیز دارند و از حرکت الهی جلوگیری میکنند و مومنانی را که بنا دارند اقامۀ قسط کنند، ترور شخصی یا شخصیتی میکنند، از تهدید آیه برکنار نیستند. طبق آیۀ ۳۸ سورۀ مبارکه حج خداوند اولاً مدافع مومنان است: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا» و ثانیاً خداوند خیانتکاران ناسپاس را هم دوست ندارد: «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُور» بنابراین خداوند متعال مکاید و تلاشهای کسانی را که در برابر دین حق و نقشۀ الهی و حرکت جمعی مسلمان تحت رهبری ولی خدا میایستند، و مقاومت میکنند، به ثمر نمیرساند و آنان نیز کارها و تلاششان در دنیا و آخرت تباه میشود و از بین میرود. و این هشدری جدی به کسانی است که به جای اقامۀ دین خدا به دنبال هواهای نفسانی و آرزوهای پست و حقیر دنیویی میروند.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر دی ۱۲, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت دی ۱۲, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان دی ۱۲, ۱۳۹۴
- سجده شکر دی ۱۲, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر دی ۱۲, ۱۳۹۴