اسفند
8
1393

آتش زدن درِ خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام

پس از آن که کار بیعت گرفتن از مردم تمام شد و على(علیه السلام) و عده ‏اى بیعت نکردند، به خانه آن حضرت حمله کردند. در را سوزاندند، على (علیه السلام) را به زور بیرون آورند، حضرت فاطمه علیهاالسلام را تحت فشار در قرار دادند و کار به جایى رسید که محسن او سقط شد. على (علیه السلام) را به مسجد بردندولى بیعت نکرد و آنان گفتند: بیعت نکنى تو را به قتل مى‏رسانیم. روزها و ماهها گذشت. آنان تصمیم به قتل على(علیه السلام) گرفتند و قرار گذاشتند که خالد قتل آن حضرت را به عهده بگیرد. اسماء بنت عمیس از این توطئه آگاه شد و کنیز خود را فرستاد تا آن حضرت را از توطئه آگاه سازد.اصل توطئه چنین بود که وقتى ابوبکر نماز را تمام کرد و سلام گفت، خالد با شمشیر على(علیه السلام) را بکشد ولى وقتى نماز ابوبکر تمام شد گفت: اى خالد آنچه را دستور دادم نکن.(۱)

بلاذرى مى‏گوید: ابوبکر کسى را دنبال على (علیه السلام)فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولى حضرت على(علیه السلام) نیامد. پس از آن عمر بن خطاب در حالى که آتش به همراه داشت، به سوى خانه على(علیه السلام) رفت. فاطمه علیهاالسلام عمر را در در خانه ملاقات کرد و گفت: اى پسر خطاب! آیا مى‏خواهى خانه ما راآتش بزنى؟! عمر بن خطاب گفت: بله. (۲)

ابن عبد ربّه مى‏گوید: آنان که از بیعت سرباز زدند عبارتند از: على(علیه السلام)، عباس، زبیر و سعد بن عباده. على(علیه السلام)، عباس و زبیر در خانه فاطمه علیهاالسلام نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه علیهاالسلام بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت: اگر سرباز زدند با آنان بجنگ. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه علیهاالسلام آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه علیهاالسلام او را دید و گفت: اى پسر خطاب! آیا آمده‏اى خانه ما را آتش بزنى؟! عمر گفت: بله، مگر این که بیعت کنید.(۳)

ابن قتیبه دینورى آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على (علیه السلام) تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على (علیه السلام) آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید و یا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى‏زنم.

به او گفتند: فاطمه علیهاالسلام در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه علیهاالسلام در آن باشد. همه بیرون آمدند ولى على (علیه السلام) بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر رفت و گفت: آیا نمى‏خواهى از على (علیه السلام) که از بیعت سرباز زده بیعت بگیرى؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو على (علیه السلام) رابیاور. قنفذ آمد و على (علیه السلام) به او گفت: چه کار دارى؟ قنفذ گفت: خلیفه رسول خدا تو را مى‏خواهد. على (علیه السلام) به او گفت: زود بر پیامبر دروغ بستید.

قنفذ پیام على (علیه السلام) را به ابوبکر رساند. ابوبکر گریه طولانى کرد. عمر گفت: على (علیه السلام) را رها نکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد على (علیه السلام) برو و بگو: با خلیفه رسول خدا بیعت کن. على(علیه السلام) گفت: سبحان الله، آنچه را که از آن او نیست براى خودش ادعا کرده است. قنفذ پیام على(علیه السلام) را به ابوبکر رساند. ابوبکر بازهم بسیار گریه کرد.

پس از آن عمر برخاست و گروهى با او همراه شدند و به در خانه فاطمه علیهاالسلام آمدند. در زدند. وقتى فاطمه علیهاالسلام صداى آنها راشنید، با صداى بلند فریاد کرد: «یا ابتاه» یا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه‏ ها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه علیهاالسلام را شنیدند. در حالى که گریه مى‏ کردند برگشتند و دلشان به حضرت فاطمه علیهاالسلام سوخت ولى عمر و عده‏ اى ماندند. على(علیه السلام) را بیرون آوردند وگفتند بیعت کن. على (علیه السلام)گفت: اگر بیعت نکنم چه مى‏ کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى‏زنیم.(۴)

منابع:

۱- بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۳۰۸

۲- انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۲، تحقیق محمود الفردوس العظم، دار الیقظه العربیه

۳- العقد الفرید، ج ۵، ص ۱۲، چاپ مصر، چاپ دوّم، تحقیق محمدسعید العربان، ۱۹۵۳ و ۱۳۷۲

۴- الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۳۰، تحقیق على شیرى، منشورات رضى

اسفند
8
1393

حق برادر

و أما حق أخیک فتعلم أنه یدک التی تبسطها و ظهرک الذی تلتجئ إلیه و عزک الذی تعتمد علیه و قوتک التی تصول بها فلا تتخذه سلاحا على معصیه الله و لا عده للظلم بحق الله‏ و لا تدع نصرته على نفسه و معونته على عدوه و الحول بینه و بین شیاطینه و تأدیه النصیحه إلیه و الإقبال علیه فی الله فإن انقاد لربه و أحسن الإجابه له و إلا فلیکن الله آثر عندک و أکرم علیک منه

اما حق برادرت آنست که دست و بازوی قدرت تو و پشت و پناه تو میباشد و باعث توست که متکی به او هستی و نیرو و توان تو میباشد که بدان وسیله به دشمن حمله میبری پس مبادا از او در راه معصیت خدا بعنوان اسلحه استفاده کنی و همچنین ابزاری در راه ظلم و پایمال کردن حق خدا قرار دهی کمک و یاری او در مقابل هوای نفس و پشتیبانی از وی در مقابل دشمن را ترک مکن با این همه اگر او مطیع امر پروردگارش بود و دستور را بخوبی پذیرا بود چه بهتر و اگرنه باید خداون نزد تو مقدم بر او و عزیزتر از او باشد…

اسفند
8
1393

اذکار حدیث نفس و دفع وسوسه

و نیز از حضرت صادق علیه السّلام‏ براى دفع وسوسه شیطان روایت شده:

بر سینه خود دست بکش و بگو:
بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَلاحَوْلَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ اَللّهُمَّ امْسَحْ عَنّى ما اَحْذَرُ
بنام خدا،و به خدا، محمّد(ص)رسول خداست،و جنبش و نیرویى نیست جز به خداى والاى بزرگ،خدایا آنچه را از آن میترسم از من پاک گردان

پس بر شکم خود دست مى‏کشى،و سه مرتبه مى‏گویى،که ان شاء اللّه برطرف خواهد شد.و همچنین براى دفع وسوسه‏ این امور سودمند است:شستن سر با سدر،و مسواک کردن،و انار خوردن،و آب نیسان آشامیدن،

و پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه میان هر ماه روزه گرفتن،و نیز گفتن:
اَعُوذُ بِاللَّهِ الْقَوِىِّ مِنَ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ وَ اَعُوذُ بِمُحَمَّدٍ الرَّضِىِ مِنْ شَرِّ ما قُدِّرَ وَ قُضِىَ وَ اَعُوذُ بِاِلهِ النّاسِ مِنْ شَرِّ الْجِنَّهِ وَ النّاسِ اَجْمَعینَ
پناه مى‏برم به خداى نیرومند،از شیطان گمراه، و پناه مى‏بروم به محمّد پسندیده از شرّ آنچه مقدّر شده،و قضا بر آن رفته،و پناه مى‏برم به معبود آدمیان از شرّ همه‏ جن و انس.

اسفند
8
1393

دعای بیست و ششم:درباره همسایگان و دوستان

نیایش، در باره همسایگان و دوستانش هنگامى که از ایشان یاد مى‏کرد

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ لِجِیرَانِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ إِذَا ذَکَرَهُمْ

 

اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَوَلّنِی فِی جِیرَانِی وَ مَوَالِیّ الْعَارِفِینَ بِحَقّنَا، وَ الْمُنَابِذِینَ لِأَعْدَائِنَا بِأَفْضَلِ وَلَایَتِکَ.
وَ وَفّقْهُمْ لِإِقَامَهِ سُنّتِکَ، وَ الْأَخْذِ بِمَحَاسِنِ أَدَبِکَ فِی إِرْفَاقِ ضَعِیفِهِمْ، وَ سَدّ خَلّتِهِمْ، وَ عِیَادَهِ مَرِیضِهِمْ، وَ هِدَایَهِ مُسْتَرْشِدِهِمْ، وَ مُنَاصَحَهِ مُسْتَشِیرِهِمْ، وَ تَعَهّدِ قَادِمِهِمْ، وَ کِتْمَانِ أَسْرَارِهِمْ، وَ سَتْرِ عَوْرَاتِهِمْ، وَ نُصْرَهِ مَظْلُومِهِمْ، وَ حُسْنِ مُوَاسَاتِهِمْ بِالْمَاعُونِ، وَ الْعَوْدِ عَلَیْهِمْ بِالْجِدَهِ وَ الْإِفْضَالِ، وَ إِعْطَاءِ مَا یَجِبُ لَهُمْ قَبْلَ السّؤَالِ‏
وَ اجْعَلْنِی اللّهُمّ أَجْزِی بِالْإِحْسَانِ مُسِیئَهُمْ، وَ أُعْرِضُ بِالتّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ، وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظّنّ فِی کَافّتِهِمْ، وَ أَتَوَلّى بِالْبِرّ عَامّتَهُمْ، وَ أَغُضّ بَصَرِی عَنْهُمْ عِفّهً، وَ أُلِینُ جَانِبِی لَهُمْ تَوَاضُعاً، وَ أَرِقّ عَلَى أَهْلِ الْبَلَاءِ
مِنْهُمْ رَحْمَهً، وَ أُسِرّ لَهُمْ بِالْغَیْبِ مَوَدّهً، وَ أُحِبّ بَقَاءَ النّعْمَهِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً، وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامّتِی، وَ أَرْعَى لَهُمْ مَا أَرْعَى لِخَاصّتِی.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی مِثْلَ ذَلِکَ مِنْهُمْ، وَ اجْعَلْ لِی أَوْفَى الْحُظُوظِ فِیمَا عِنْدَهُمْ، وَ زِدْهُمْ بَصِیرَهً فِی حَقّی، وَ مَعْرِفَهً بِفَضْلِی حَتّى یَسْعَدُوا بِی وَ أَسْعَدَ بِهِمْ، آمِینَ رَبّ الْعَالَمِینَ.

 

ترجمه :
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا به بهترین وجهى در رعایت حق همسایگان و دوستانم که به حق ما عارف و با دشمنان ما مخالفند اعانت کن، و ایشان را در اصلاح خودشان براى برپاداشتن سنت و فرا گرفتن آداب پسندیده خودت در ارفاق به ضعیف، و جبران فقر، و عیادت بیمار، و راهنمائى هدایت جوى، و نصیحت مشورت کننده، و دیدن کردن از تازه وارد، و پنهان داشتن اسرار و پوشاندن عیبها، و یارى مظلوم، و حسن مواسات در مایحتاج و ابزار خانه و نفع رساندن بوسیله عطیه و بخشش فراوان، و بخشیدن ضروریات زندگى به یکدیگر پیش از سؤال، موفق دار. و مرا نیز.
خدایا بر آن دار که بدکردارشان را به نیکى پاداش دهم، و از ستمکارشان به عفو و اغماض در گذرم، و خوش بینى را در باره همه ایشان بکار بندم. و دست مهر و شفقت بالاى سرشان بگشایم و دیده‏ام را به آئین عفت از ایشان فرو پوشم، و از سر فروتنى با ایشان سازش و نرمش کنم، و بر مبتلایانشان از سر مهر دلسوزى کنم و در غیابشان دوستى خود را ظاهر سازم، و از روى اخلاص بقاء نعمت رانزد ایشان دوست بدارم، و هر چه در باره خویشان خود مقرر مى‏دارم در باره ایشان نیز برقرار سازم، و آنچه در باره خواص خود منظور مى‏کنم نسبت به ایشان نیز منظور دارم.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا نیز از جانب ایشان رفتارى از این گونه نصیب فرماى، و کاملترین بهره‏ها را در آنچه نزد ایشان است برایم مقرر ساز و بصیرتشان را در حق من و معرفتشان را به فضل من بیفزاى، تا ایشان بوسیله من سعادتمند شوند و من بوسیله ایشان نیکبخت گردم دعایم را مستجاب فرماى اى پروردگار جهانیان.

اسفند
3
1393

ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

 

 

ولادت با سعادت حضرت زینب (علیها السلام ) در مدینه طیبه در سال پنجم یا ششم هجرى در این روز واقع شده است  اقوال دیگر در ولادت آن حضرت عبارت است از ۵ جمادى الاولى سال ۶ ه‍ اوایل شعبان سال ۶ ه‍، ماه رمضان سال ۶ ه‍ دهه آخر ربیع الثانى در سال ۵ یا ۶ یا ۷ ه‍.

پدر بزرگوار آن حضرت امیر المؤ منین (علیه السلام )، و مادر گرامى اش ‍ حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام ) است . همسر آن حضرت جناب عبد الله بن جعفر بن ابى طالب (علیهم السلام )، و فرزندان آن حضرت ، على ، عون ، عباس ، محمد و ام کلثوم هستند که عون و محمد در کربلا شهید شدند.

کنیه آن مخدره ام کلثوم ، ام عبدالله و ام الحسن است ، ولى کنیه هاى خاص ‍ حضرت ام المصائب ، ام الرزایا و ام النوائب است .

القاب آن مخدره بسیار است ، و از آن جمله : عقیله بنى هشام ، عقلیه الطالبیین ، صدقه صغرى (اشاره به مادرش که صدیقه کبرى است و پدرش ‍ که صدیقه اکبر است )، عصمت صغرى ، ولیه الله ، الراضیه بالقدر و القضاء، صابره البلوى من غیر جزع و لا شکوى ، امینه الله ، عالمه غیر معلمه ، فهمه غیر مفهمه ، محبوبه المصطفى (صلى الله علیه و آله )، ثانیه الزهرا (علیها السلام )، الشریفه

از نسل على فرزند حضرت زینب (علیها السلام ) که معروف به زینبى است فرزندان زیادى به دنیا آمده اند، که سیوطى رساله زینبیه را در باره تاءلیف کرده است

ماجراى ولادت حضرت

هنگام ولادت آن حضرت ، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در سفر بودند. امیر المؤ منین (علیه السلام ) براى نامگذارى این مولود فرمودند: ((بر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در سفر بودند. امیر المؤ منین (علیه السلام ) براى نامگذاى این مولود فرمودند: ((بر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) سبقت نمى گیرم )). تا آنکه حضرت آمدند و منتظر وحى شدند. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند سلام مى رساند و مى فرماید: ((این دختر را زینب نام بگذار، چه اینکه نام را در لوح محفوظ نوشته ایم )).

پیامبر (صلى الله علیه و آله ) حضرت زینب (علیها السلام ) را طلب کرده بوسیدند و فرمودند: ((وصیت مى کنم به حاضرین و غایبین که این دختر را به خاطر من پاس بدارید، که همانا وى به خدیجه کبرى (علیها السلام ) مانند است )). سکینه و وقار آن حضرت را به خدیجه کبرى (علیها السلام ) و عصمت و حیائش را به فاطمه زهرا (علیها السلام ) و فصاحت و بلاغتش را به على مرتضى (علیه السلام ) و حلم و بردباریش را به حسن مجتبى (علیه السلام ) و شجاعت و قوت قلبش را به حضرت سید الشهداء (علیه السلام ) همانند نموده اند.

ابن حجر در اصابه و ابن اثیر در اسد الغابه در حالات آن حضرت نوشته اند: در مجلس یزید لعنت الله علیه حضرت زینب (علیها السلام ) کلماتى فرمودند که دلالت بر قوت قلب آن حضرت دارد. آن حضرت در کرم و بصیرت و حلم مشهور خاندان بنى هاشم و عرب بوده ، و بین جمال و جلال ، سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت جمع کرد. شبها در عبادت بود و روزها روزه ، و او به اهل تقوى معروف بود

 

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

بهمن ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« دی   اسفند »
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
252627282930