9
1394
هدایای مرگ
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟
حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(ایا هدایا را اماده کردی)
پرسید آن هدایا کدامند؟
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
۱- هدیه عزرائیل
۲- هدیه قبر
۳- هدیه نکیر و منکر
۴- هدیه میزان
۵- هدیه پل صراط
۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم)
۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت)
۸- هدیه پیامبر
۹- هدیه جبرئیل
۱۰- و هدیه خداوند متعال
اما هدیه عزائیل چهار چیزاست :
۱. رضایت حق داران.
۲. قضای نمازها.
۳. اشتیاق به خداوند.
۴.آرزوی مرگ.
اما هدیه قبر چهار چیزاست :
۱. ترک سخن چینی.
۲. استبراء.
۳٫ تلاوت قرآن.
۴. نماز شب.
اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست :
۱. راستگویی.
۲. ترک غیبت.
۳. حق گویی.
۴. تواضع در برابر همه
اما هدیه میزان چهار چیزاست :
۱٫ فرو خوردن خشم.
۲. تقوای راستین.
۳. رفتن به سوی جماعت.
۴. دعوت به سوی آمرزش الهی
اما هدیه صراط چهار چیزاست :
۱. اخلاص عمل.
۲. زیاد به یاد خدا بودن.
۳. خوش اخلاقی.
۴. تحمل کردن آزار دیگران
اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست :
۱. گریه از ترس خداوند.
۲. صدقه مخفی.
۳.ترک گناهان.
۴.خوش رفتاری با پدر و مادر
اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست :
۱. صبر در ناملایمات.
۲. شکر بر نعمت.
۳٫انفاق مال در راه اطاعت خداوند.
۴.رعایت امانت در مال وقفی
اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست :
۱. دوست داشتن او.
۲٫ پیروی از سنت او.
۳. دوست داشتن اهل بیت او.
۴. زبان را از بدی ها حفظ کردن
اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست :
۱٫ کم حرف زدن.
۲٫کم خوردن.
۳٫ کم خوابیدن.
۴٫ مداومت بر حمد
اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست :
۱. امر به نیکی.
۲. نهی از بدی.
۳. نصیحت و خیر خواهی برای مردم.
۴. و مهربانی کردن با همه
منبع : کتاب المواعظ العددیه. احادیث ده گانه.
9
1394
شمر کیست؟
کسی که ۱۶ بار با پای پیاده به مکه رفت آخر، سر از گودال قتلگاه در آورد.
براستی امام حسین را چه کسی به شهادت رساند و چه خصوصیاتی داشت؟ فردی که ۱۶ بار پای پیاده به حج رفت!
شمر بن ذی الجوشن از فرماندهان سپاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت.
این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست.
اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!فرض کنید الان از صحنه کربلا خارج شده اید، یک نفر به شما هم بگوید همه چیز برای رفتن شما به خانه خدا آماده است. آیا شما حاضرید با پای پیاده به این سفر بروید؟ مطمئنا می گویید: نه!
اما اگر به این سفر سه و چهار ماه که زخم خستگی، تشنگی و گرسنگی دارد. یک بار بروید بار دیگر به شما بگویند نمی روید. این آقایی که ما صحبتش را می کنیم شمر شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است.
فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛
شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.تعدادی از این افراد با پیغمبر صلی الله علیه و آله هم دیده شده اند.
وقتی امام حسین به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود:
« مگر شما پیغمبر را ندیدید؟» الان این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز می خواندند، رو در روی امام ایستاده اند. امروز من در کتاب تاریخ مسعودی می خواندم که در کربلا هر روز ۲۰۰۰۰ نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربه الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست!
و حبیب به آن ها می گوید:
« نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.
چه خصوصیاتی باعث شکل گیری شخصیت های منفی می شود؟ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟ این مسئله نیاز به تحلیل و بررسی دارد.
این هشدار و اندازه ای برای امروز و فردای ما.
شمر با سه ویژگی، شمر شد.
۱- اولین خصوصیت شمر این بود که میگفت: شکم از همه چیز برای من مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد.
آیا غذا برای شما اولین مسئله زندگی است؟ در خانواده های ما وقتی که شام را خوردند به فکر ناهار فردا هستند.
دعوای شکم دعوای مسخره ای است که همه ی ما با آن درگیر هستیم. فکرش را بکنید اختلاف همه غذاها ی عالم خیلی کم است. خدا حفظ کند آقای جوادی آملی را ، می گفت:
«فرق تمام غذاها بیست سانتی متر است. یعنی از نوک زبان تا ته زبان.» وقتی از این فاصله گذشت دیگر باهم فرقی ندارند.
می خواهد چلو کباب و پیتزا باشد یا نان و ماست. همه ی دعواها بر سر همین بیست سانتی متر است.
شمر نتوانست دعوای بیست سانتی متری را برای خود حل کند.
حضرت علی علیه السلام یک بار اراده کرد جگر بخورد گفت هفته بعد، هفته بعد، هفته بعد افتاد ماه بعد، یک سال این خوردن جگر را به تأ خیر انداخت. بعد از یک سال جگر تهیه کرد. دود جگر کباب کرده از دیوار خانه بیرون رفت.
در زدند کسی گفت: خوش به حال شما که بوی این غذا از خانه تان بلند است من چند ماهی است از این غذا نخورده ام، حضرت فرمودند: « این غذا را به او بدهید » دوستی می گفت: مولا علی علیه السلام مسئله ی شکم را برای خود حل کرده بود و می توانست از غذایش بگذرد ولی شمر نتوانست مسئله غذا را برای خود حل کند.
شمر عبدالبطن یعنی اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد.
یک روز بهلول از راهی می گذشت.
هارون او را صدا زد و گفت: ما را نصیحتی نمی کنی؟ می خواست او را دست بیندازد بهلول گفت: حوصله نصیحت ندارم. اما می توانم سوالی از تو بپرسم؟ گفت: بفرما. بهلول گفت: اگر می خواستی غذا بخوری و غذا را در دهانت گذاشتی و هر کاری کردی غذا پایین نرفت چه کار می کنی؟ حاضری چقدر از ثروتت را بدهی؟ هارون کمی فکر کرد و گفت: نیمی از ثروتم را می دهم. بهلول گفت: حالا سوالم را طوری دیگر مطرح می کنم.
اگر غذا پایین رفت ولی هر کاری کردی نتوانستی
آن را دفع کنی چه می کنی؟ گفت معلوم است می میرم.
نصف ثروتم را می دهم تا رهایی پیدا کنم. بهلول گفت: می بینی همه دعوا سر یک روده و یک فرو دادن و پس دادن است،توجه به همین ریزه کاری ها ما را از گناه و عصیان باز می دارد.
از امام پرسیدند: تقوا چیست؟ فرمود: وقتی در بیابان راه می روی سعی می کنی خارهای ریز در پایت نرود یا خارهای درشت؟ اگر عاقل باشید هر دو. تقوا این است یعنی نه مرتکب گناه کوچک شوی و نه بزرگ. چرا که گناهان ریز، زمینه ارتکاب گناهان بزرگ است.
۲- نکته ی دوم که در شخصیت شمر بود این بود که چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت و به خاطر همین مسئله است که به کربلا آمد.شمر نزد عبید الله بن زیاد نشسته بود که نامه ایی از عمر بن سعد به عبیدالله رسید. عمربن سعد نوشته بود: ای امیر من با حسین مذاکره کردم. حسین دو پیشنهاد دارد :
۱- به مکه و مدینه برگردد.
۲- اگر اجازه بدهی به هر سرزمینی بخواهد برود.عمر بن سعد نمی خواست جنگی صورت بگیرد و در آغاز دوست نداشت امام حسین کشته شود. اما در ادامه برای جنایت آماده شد.عبید الله می گفت: بد نیست اگر این طوری شود مسائل ما حل می شود. همان جا شمر محکم به پهلوی عبیدالله زد و گفت: الان فرصت بسیار خوبی است و حسین در چنگ توست. عمر بن سعد دارد سازش می کند در حالی که حسین در هفتاد کیلو متری ما اردو زده است و به راحتی می توانیم او را در پنجه خود بگیریم. اگر برگردد در مکه و مدینه قدرتی برهم می زند و دیگر هیچ کس نمی تواند با او درگیر شود.
ابن زیاد گفت: خوب گفتی. الان چنگال هایمان در گلویش فرو رفته. خودت بلند شو و برو. گفت: من می روم اما اگر عمربن سعد نپذیرفت که من بجنگم، گردنش را بزنم و سرش را برای شما بفرستم؟ و خود فرمانده لشگر شوم؟ ابن زیاد گفت: این کار را بکن.شمر آدمی است که مدام از این و آن می گوید. او یک روح شقاوت پیشه دارد.
خداوند در سوره حجرات به این مسئله اشاره کرده است که اگر فاسقی نزد شما آمد و خبری پیش شما آورد، زود تأییدش نکنید و هیچ گاه از خبر چینی دیگران لذت نبرید. مثلا فردی نزد ما می آید و خبری را به ما می گوید ما می گوییم راست می گویی؟ این کار باعث تشویق طرف مقابل می شود و این عامل باب غیبت را می گشاید.
۳- قرآن مجازات بد کاران را مشخص کرده ولی بد ترین مجازات ها متوجه کسانی است که زخم بر جان دیگران می زنند. حفره در روح ها ایجاد می کنند. سرزنش می کنند و می شکنند. و این خصوصیت متأسفانه در دنیا به اندازه ی ایران نیست.
در کربلا شمر بارها دست انداخت و حرف های آزار دهنده ای به ابا عبدالله علیه السلام زد.
این سه خصوصیت از جانباز امیر المومنین علی علیه السلام شمر را ساخت، شمری که در کربلا با قساوت کامل بر سینه پسر پیغمبر نشست و با بی رحمی دوازده ضربه از پشت بر گردن ابا عبدالله علیه السلام وارد کرد و بعد هم سرخون چکان حسین علیه السلام را دست گرفت و از قتلگاه بیرون آمد.
منابع:
۱- منتهی الامال اثری از شیخ عباس قمی
۲- تتمه المنتهی اثری از تاریخ طبری
9
1394
مشروب خواران این گونه محشور میشوند
روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله در میان مردم فرمود: سوگند به پروردگاری که مرا به حق مبعوث فرمود هر کس جرعهای شراب بنوشد و از این کار زشت خود توبه نکند و دست برندارد خداوند در روز قیامت از ردعه الخبال به او میچشاند.
سؤال شد: یا رسول الله! ردعه الخبال چیست؟
حضرت فرمود: خون و چرک و کثافتی است که از شکم دوزخیان بیرون میریزد.
در روایت دیگری از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: هر کس شراب بنوشد و میگساری کند خداوند در روز قیامت جام شرابی از زهر مارهای زنگی و عقربهای زهرآگین برای او آماده میسازد. پس همین که مشروب خوار جام را برای نوشیدن به دهان خود نزدیک میکند پیش از آن که جرعهای بنوشد گوشت صورتش آب میشود و در آن جام میریزد و چون جرعهای از آن مینوشد تمام گوشت و پوست بدنش چون لاشه و مرداری گندیده از هم میپاشد به طوری که اهل محشر از پلیدی و بوی گند او به سختی اذیت میشوند و رنج میکشند تا این که فرمان داده میشود او را در درون آتش دوزخ برند.
پس شرابخوار و شراب ساز و شراب گیر همه در آتش خواهند سوخت و فروشنده و خریدار و باربر و تحویل دار و خورنده پول آن همه در ننگ و کیفر گناه آن یکسان و برابرند و آن کس که شراب نوشیده است سزاوار است که خداوند به هر جرعهای که در دنیا شراب نوشیده شربتی از چرک و خون و کثافات جهنمیان به او بنوشاند.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود رسول خدا صلی الله علیه و اله فرموده است شخصی که شرابخوار است در روز قیامت با چشمانی کبود و چهرهای تیره و سیاه محشور میشود، و در حالی که نقش بر زمین شده و آبی غلیظ و کثیف از دهانش جاری است و با موی بلند پیشانیاش دو انگشت بزرگ پایش را بستهاند و دستهایش از پشت بیرون آمده به هم گره خورده است کشان کشان به عرصه قیامت وارد میشود وقتی اهل محشر او را به این صورت میبینند که برای حساب رسی روی زمین کشیده میشود از وی میترسند و فریاد و فغانشان به آسمان بلند میشود.
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود: اگر قطره ای از شراب و مسکر در چاهی بریزد و در آن موضع منارهای بسازند من بر بالای آن مناره اذان نمیگویم. و اگر قطرهای در دریا ریخته شود و پس از آن آب دریا خشک شود و در کف آن دریا گیاهی روییده گردد من در آنجا گلهای از گاو و گوسفند و شتر نمیچرانم.
حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام میفرماید: هر کس در دنیا شراب بنوشد خداوند در روز قیامت از چرک و خون و کثافات دوزخیان به او میخوراند و او را سیراب میکند.
منابع:
۱- منهج الصادقین ج۱ ص ۵۶۴
۲- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص ۶۵۶
۳- وسائل ج ۱۷ ص۲۶۷
۴- بحار ج ۷۶ ص۱۳۹
۵- فقه الرضا علیه السلام ص ۲۸۲
6
1394
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل عمران
جلسۀ چهارم
ِبسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِِ
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (۲) نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ (۳) مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ (۴) إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (۵) هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶)
فضیلت های فراموش شده ۳
سکوت همراه با تفکر
یکی از فضیلتهای وجود اقدس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که شایسته است، همگی به آن متصف بشویم، سکوت همراه با تفکر است. امیرالمومنین علیه السلام دربارۀ «اخ فی الله» برادر دینی خود سخن میگوید که ویژگیهای منحصربفردی دارد که این برادر دینی یا شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است یا یکی از تربیتشدگان به دستان مبارک ایشان. از جمله میفرماید:
«لب به شکوه نمىگشود و خشمگین و تنگدل نمىشد، بیشتر ایّام عمرش خاموش بود و چون لب به سخن مىگشود بر تمامى گویندگان و زبانآوران پیشى مىگرفت…چون با دانشمندان گرد مىآمد برشنیدن شیفتهتر از گفتن بود. و اگر بر گفتار بر او پیروز میشدند، در خاموشی مغلوب نمیشد. آنچه نمىکرد نمىگفت و آنچه نمىگفت، مىکرد.» [تحفالعقول: ۲۳۵؛ و نهجالبلاغۀ: ۵۲۶ با اندکی تغییر؛] در نهج البلاغۀ این عبارت است: «تا نزد قاضی نمیرفت، حجت نمیآورد، و کسی را که عذری داشت، سرزنش نمیکرد تا عذرش را میشنود. از درد شکوه نمینمود، مگر اینکه بهبود یافته بود. آنچه را میکرد، میگفت. و بدانچه نمیکرد، لب باز نمیکرد. اگر با او جدال میکردند، خاموشی میگزید…برشنیدن حریصتر بود تا گفتن.»
امام حسین از پدر بزرگوارشان امیرالمومنین علیهما السلام دربارۀ چگونگی سکوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میپرسد. امام میفرمایند:
«سکوت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله براساس چهار چیز بود: بردبارى، هشدار، سنجش و تفکّر. اما سنجیدن و اندازهگیرى آن حضرت در نگریستن و گوشدادن به سخن همه مردم یکسان بود اما تفکّرش در این بود که چه مىماند و چه از بین مىرود. و حلم و صبر در آن حضرت جمع بود از اینرو هیچ چیز او را خشمناک و ناراحت نمىکرد. و هشدار آن حضرت به چهار چیز بود: هشدار به کار نیک تا از آن پیروى کنند و ترک کار بد تا از آن خوددارى کنند و کوشش براى نظرى که باعث صلاح امّتش باشد و اقدام به آنچه براى آنان جامع خیر دنیا و آخرت است. [راه روشن: ۴/۱۸۹]
این پیامبر ماست که برترین مردم و فصیحترین آنان است و وظیفهاش هم تبلیغ و سخنگفتن است، اما در وصف ایشان آمده است که «همواره در تفکر بود…و بیشتر سکوت میکرد. جز به وقت نیاز سخن نمیگفت.» [سنن النبی: ۱۹] و ما هم باید به این سنت و ادب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تأسی کنیم. و زبان خود را حفظ کنیم.
شخصی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم میآید و از سفارش و وصیتی میخواهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «زبانت را نگهدار». باز میگوید: «مرا سفارشی فرمایید.» پاسخ میشنود: «زبانت را نگهدار» برای بار سوم درخواست خود را تکرار میکند. پیامبر خدا در پاسخ او میفرماید: «زبانت را نگهدار؛ وای بر تو! آیا غیر از این است که مردم به دلیل آنچه به وسیلۀ زبانهایشان درو میکنند، در آتش افکنده میشوند.» [الکافی: ۲/۱۱۵]
این خطر زبان است، که ما را به آتش سرنگون میکند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هرکس دوست دارد که سلامت باشد، سکوت پیشه کند.» [مجموعۀ ورام: ۱/۱۰۵]
در دستوری دیگر میفرمایند: «اگر مومنی را دیدید که خاموش و باوقار است، به او نزدیک شوید، زیرا او حکمت فرادهد.» [همان: ۱/۹۸]
یادآوری و توضیح
ترجمۀ آیات اول تا چهار
الف لام میم (۱) خدا ـ در حالی که معبودی جز او نیست، و زنده و برپادارنده هستی است ـ (۲) این کتاب را بر تو به همراهی حق ـ بتدریج ـ فروفرستاد، در حالی که کتابهای آسمانی پیشین را که پیشروی آن است، تصدیق میکند. و تورات و انجیل را یکپارچه فروفرستاد. (۳) از پیش، که هدایت مردم باشند؛ و فرقان را فروفرستاد. به یقین کسانی که به آیات خدا کفر ورزیدند، عذابی سخت خواهند داشت و خدا عزیز صاحب انتقام است. (۴)
توضیح بیشتر
عرض کردیم که «اللَّهُ» مبتداء است، و خبر آن «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ» است. و گفتهاند که «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» در موضع حال است. «الْحَیُّ الْقَیُّومُ» وصف «الله» هستند. [مشکل إعراب القرآن: ۱/۱۲۴ ـ ۱۲۵] الله کتاب را بر تو نازل کرد، خدایی که معبودی غیر از او نیست و زندۀ و زندگیبخش و برپاکنندۀ هستی است. «الْحَیُّ الْقَیُّومُ» با الف و لام آمد تا نشان دهد که حیات و قیمومیت منحصر در خداوند سبحان است. و همۀ موجودات وابسته به او هستند، هم از حیث حیات و هم از حیث برپایی. بعد فرمود: «بِالْحَقِّ» خداوند کتاب را بر تو نازل کرد، در حالی که این کتاب را اولاً حق همراهی کرد. و ثانیاً «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ» تصدیقکنندۀ کتابهای آسمانی پیشین است. اما معنای تحت اللفظی «بَیْنَ یَدَیْهِ» «میان دو دستش» است. اگر چیزی در نزد کسی حاضر باشد، از این تعبیر استفاده میشود. کتابهای پیشین در نزد قرآن حاضر هستند. گفتیم که ظاهراً منظور تورات و انجیل است، اگرچه باتوجه به عمومیت «لِما بَیْنَ یَدَیْهِ» شامل همۀ کتابهای آسمانی پیشین است. همچنین از این تعبیر و تعبیر «مصدقاً» برمیآید که قرآن بر این دو کتاب احاطه دارد، هم احاطۀ معرفتی و هم احاطۀ هدایتی، و هم احاطۀ محتوایی. همچنین مشخص میشود که این دو کتاب زنده و در محضر قرآن حاضر هستند و این یعنی قران کتابهایی تحریفشده را تصدیق نمیفرماید، بلکه کتابهای اصلی را که در پبشگاهش هستند، تصدیق میفرماید.
«وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ» تورات و انجیل پیش از قرآن نازل شدهاند، ترتیب تاریخی را رعایت فرمود. «هُدىً لِلنَّاسِ» این دو کتاب برای همۀ مردم هدایت هستند. نه در گذشته، هماکنون هم هدایت هستند.
و انزل الفرقان
«وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ» فرقان را نازل فرمود که منظور قرآن کریم است. قرآن فرقان است که حق را از باطل جدا میکند. این مطلب در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام آمده است: «الْفُرْقَانَ… فَرَّقَ مَا بَیْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِلِ وَ فَرَّقَ مَا بَیْنَ الْمُحِقِّینَ وَ الْمُبْطِلِینَ» [تفسیر منسوب به امام حسن عسکری: ۲۵۲] «فرقان… بین حق و باطل و حقگرایان و باطلطلبان جدایی افکند.»
چند روایت در معنای فرقان
یکی از مصادیق جداسازی حق از باطل در دعای ختم قرآن صحیفۀ آمده است: «وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلَالِکَ وَ حَرَامِکَ» [الصحیفۀ السجادیۀ: ۱۷۶] قرآن، فرقان است به دلیل جداسازی حلال خدا از حرام. این دعا بسیار پرمعنی است، بخش نخست آن برای فهم و تفسیر بحث آیاتی که در محضرش هستیم راهگشا است. قبلاً هم عرض شد که ادعیۀ بهترین منابع برای تفسیر قرآن هستند:
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعَنْتَنِی عَلَى خَتْمِ کِتَابِکَ» «خداوندا، تو مرا یارى دادى که کتاب تو را به پایان ببرم، یعنی از آغاز تا انجام تلاوت کنم.» توجه کنید که موضوع دعا ختم کتاب الهی است. بعد برخی صفات و خواص «کتاب خدا» را بیان میفرمایند: «الَّذِی أَنْزَلْتَهُ نُوراً» اول: «آن نور نازل کردی» «وَ جَعَلْتَهُ مُهَیْمِناً عَلَى کُلِّ کِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ» دوم: «بر هرکتابی که نازل کردی مهمیمن کردی» این کتاب را گواه صدق کتابهای پیشین و حاکم و نگهبان آنها قرار دادی. «وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى کُلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ» سه: «آن را بر هر سخنی برتری دادی» «وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلَالِکَ وَ حَرَامِکَ» چهار: «آن را فرقان قرار دادی که بین حلال تو و حرام تو جدایی میافکند.» «وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْکَامِکَ » پنج: «قرانی قرار دادی که با آن راههای گوناگون احکام خود را نمایان ساختی» «وَ کِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِکَ تَفْصِیلًا» شش: «آن را کتابی قرار دادی که برای بندگانت آنگونه که باید شرح و تفصیل دادهای» توجه بفرمایید به تفاوت فرقان، قرآن و کتاب در این بخش دعا. بعد از نزول تدریجی آن سخن میگویند. «وَ وَحْیاً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ- صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ- تَنْزِیلاً». هفت: «و آن را وحی قرار دادی که بر پیامبرت محمد صلواتک علیه و آله به تدریج فروفرستادی.» دعا ادامه دارد و حقایق بسیاری را دربارۀ قرآن روشن میکند و ما فقط بخش مورد نیاز خود را یادداشت کردیم. اما چند روایت دیگر بخوانم که معنای فرق و تفاوت آن از کتاب روشن میشود:
اول از امام صادق علیه السلام میفرمایند: الْفُرْقَانُ هُوَ کُلُّ أَمْرٍ مُحْکَمٍ- وَ الْکِتَابُ هُوَ جُمْلَهُ الْقُرْآنِ الَّذِی یُصَدِّقُ فیهُ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِیَاء [تفسیر العیاشی: ۱/۱۶۲] «فرقان هر امر محکمی را گویند. و کتاب کل قرآن است که در آن آنچه از پیامبران پیشین آمده است، تصدیق شده است.» معنای عامی برای فرقان بیان کرده است، هر امر محکم و استواری را فرقان گویند، قرآن هم به این مناسبت فرقان است، وقتی امری استوار شد، بین حق و باطل جدایی میافکند.
روایت دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است. از آن حضرت پرسیده میشود که چرا فرقان را به این نام نامیدهاند؟ «لم سمّی الفرقان فرقاناً؟» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ دادند: «لأنّه متفرّق الآیات و السّور أُنزلت فی غیر الألواح، و غیره من الصّحف و التّوراه و الإنجیل و الزّبور أنزلت کلّها جمله فی الألواح و الورق. [تفسیر الصافی: ۱/۳۱۵ ـ ۳۱۶] «زیرا آیات و سورههای آن ـ بدون اینکه در الواح نوشته شده باشد؛ ـ پراکنده نازل شده است. جز قرآن، همۀ صحیفههای آسمانی، و تورات و انجیل و زبور همگی با هم و در کنار هم در الواح و ورق نازل شده است.» یعنی ویژگی پراکندگی نزول آیات و سورهها که در زمانهای مختلف و شرایط گوناگون نازل شده است؛ مختص قرآن است. قرآن هم به این دلیل فرقان نامیده شده است. توجه دارید که این معنای جدیدی از فرقان است که با معانی پیشین متفاوت است. اما ریشه در همان معانی دارد. زیرا دلیل استحکام قرآن آن است که علیرغم پراکندگی نزول، همۀ آیات و سورههای یک محتوا را بیان میکنند.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ
پس از اینکه خواص و آثار کتاب الهی را بیان فرمود، کافران به آن را تهدید میکند، منظور از «الذین کفروا» اهل کتاب و مشرکان است، بلکه با توجه به سیاق سوره بیشتر اهل کتاب و مسیحیان هستند. آنان به آیات الله؛ آیات خدا که در کتاب الهی است، کافر شدند و حق را پوشانند، برایشان عذابی شدید و سخت است. زیرا آنان بر ضد حیات و قوام انسانی خود قیام کردند، و از حق سرباز زدند؛ به این دلیل خود را گرفتار عذابی سخت میکنند. عذاب را عام بیان کرد تا نشان دهد که عذاب سخت خداوند هم در دنیاست و هم در آخرت. [المیزان: ۳/۱۱] مهلتهایی که خداوند به کفار میدهد، اینکه آنان را از یاد خود و یاد مرگ و قیامت غافل میکند، اینکه روز به روز بر ضلالت و گمراهیشان افزوده میشود، اختلافها و جنگها، همگی از انواع عذابهای دنیویی است.
وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقام
مفردات
انتقام
اصل انتقام «نقم» است. گفتهاند که معنای «نقم» آن را «انکار کرد و از آن خشنود نشد» است. [کتاب العین: ۵/۱۸۱] اما در «نقم» نوعی عقاب و مواخذه هم خوابیده است. [فروق اللغۀ: ۱/۳۸؛ التحقیق: ۱۲/۲۲۷] بنابراین «نقم» در جایی به کار میرود که نارضایتی به خشم منجر شود. [النهایه: ۵/۱۱۰] انتقام همین معنی را میدهد، کسی که انتقام میگیرد، مواخذه را اختیار میکند و در موارد مقتضی مواخذه را تکرار میکند. اما انتقام الهی در جایی است که کسی یا کسانی خطاهایی کردند که موجب مواخذه و عقوبت باشند، یعنی اجرای عدالت و صلاح در مواخذه آنان است. و آن جایی است که برنامۀ انسان خلاف نظم الهی و نقشۀ الهی روی زمین باشد. [التحقیق: ۱۲/۲۲۸] در چنین حالتی حکمت الهی اقتضای انتقام و مواخذه و عقوبت دارد. «الله ذوانتقام است، یعنی الله منتقم است. و حکمتش اقتضای مواخذه و عقوبت دارد.
تفسیر
آیه را به دو صفت «الله» ختم کرد. فرمود: الله عزیز است، شکست ناپذیر و نفوذ ناپذیر است، و ذوانتقام و صاحب انتقام است. خدا عزیز است یعنی در عین نفوذناپذیری و توانایی و اقتدار، مهربان و بخشنده است و رحمتی واسعه دارد. اینکه انتقام را به عزت الهی وابسته کرد، برای این است که انتقام الهی از روی رحمت اوست، رحمت الهی اقتضای انتقام از گناهکاران دارد. [الرحمۀ من الرحمن: ۱/۴۱۰] چگونه پدر به فرزند خود میگوید: دست به آتش نزن که میسوزی؛ یا پزشک به بیمار خود میگوید: دستور مرا رعایت کن وگرنه بیماریت تشدید میشود. اگر کودک و بیمار به دستور عمل نکردند، گرفتار میشوند؛ هدف پدر و پزشک گرفتاری کودک و بیمار نیست، اما اگر به دستور آنان عمل نشود، نقمت و سختی؛ نتیجۀ کار غلط آنان است. بهتعبیر دیگر مقتضای طبیعت و نظم هستی آن است که آنان به سختی گرفتار شوند، دست کودک بسوزد و بیماری دیگری تشدید گردد و این در حقیقت انتقام پدر از کودک نافرمان و پزشک از بیمار بیتوجه خود است. و اینجا هم اینگونه است که خدا از رحمت خود بندگان را از عذاب و عقوبت میترساند، اما اگر به سوءاختیار خود، بد عمل کردند، گرفتار عذاب سخت الهی میشوند. پس انتقام الهی نتیجه و معلول بدکرداری بندگان است. لذا نفرمود: خدا انتقام میگیرد؛ بلکه فرمود: خدا صاحب انتقام است. یعنی اگر به دستور و راهی که گفتیم، عمل نکردید، گرفتار میشوید و بجای نعمت الهی که ملایم و سلامتی است، نقمت الهی یعنی ناگواری بر شما وارد میشود. و کسی را یاری آن نیست، که از انتقام الهی فرار کند: «فلا یمکن الفِرار من حکومتک»
آیۀ پنجم:
إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماء
إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماء
ترجمه
بیگمان هیچ چیزی نه در زمین و نه در آسمان بر خدا پوشیده نیست.
تفسیر
آیۀ شریفه بیان علم مطلق خداوند است، زیرا میفرماید: هیچ چیز نه در زمین و نه در آسمان ـ بر خدا پوشیده نیست. «لا» نافیه را پیش از «فی السماء» تکرار فرمود تا تأکید کند. ـ پس معنای آیه میشود: خدا که کتاب را فرستاد، و خدایی که عزیز صاحب انتقام است، هیچ چیز نه در زمین و نه در آسمان ـ یعنی کل جهان هستی ـ بر او پنهان نیست. منظور از آسمان هم فقط آسمان مادی نیست، بلکه همۀ عوالم هستی را که بالای عالم ماده است، شامل میشود. بنابراین کتاب الهی برآمده از علم مطلق الهی است و شما هم زیر چتر علم مطلق خدا هستید، خدایی که عزیز دوانتقام است. قبلاً گفتیم که این آیه همانند آیۀ «لِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ إِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ» [بقره: ۲۸۴] است. بنابراین شما و رفتار و کردار شما هم از خدا پنهان نیست. این آیه دلیل است که خداوند کتاب الهی را با علم مطلق نازل کرد. و از سوی دیگر دلیل است که خداوند که عزیز و صاحب انتقام است، به شما علم دارد و کفرِ کفار بر او پنهان نیست.
آیۀ شش:
هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم
مفردات:
یصورکم
«صورۀ» آن چیزی است که اجسام و چیزها به آن نقشبندی میشوند. و آن دو گونه است: محسوس و معقول. محسوس چون صورت انسان که همگان آن را درمییابند. و معقول چون صورت خاص انسانی از عقل و اندیشه [بلکه صورت حقیقی و ملکوتی انسانها ـ تعبیر از بنده است] که فقط خواص آن را درک میکنند. [مفردات: ۴۹۷] اما یصورکم؛ یعنی شما را تصویرگری کرد.
ترجمه
و اوست آنکه شما را در رحم هرگونه بخواهد تصویرگری میکند. معبودی غیر او نیست که او عزیز و نفوذناپذیر است و حکیم است که همۀ کارهایش از روی حکمت است.
تفسیر
آیۀ شریفه هم ادامۀ آیات قبل است، خدایی که یگانه است و حیِ قیوم است، نه تنها بر همۀ عالم علم دارد، بلکه قدرت او هم مطلق است. و همۀ کارهایش از روی عزت و حکمت است. قرآن را هم با قدرت و اقتدار نازل میفرماید و عذاب کافران هم مستند به اقتدار الهی و عزت و اقتدار اوست که او تنها دارای چنین ویژگیهایی است. یعنی در آیۀ پیشین از علم مطلق خداوند سخن گفت و نشان داد که اولاً نزول قرآن برآمده علم مطلق خداوند است و ثانیاً همۀ موجودات و همۀ انسانها و از جمله کافران که انکار آیات الهی میکنند، تحت احاطۀ علم خداوند هستند و از علم او بیرون نیستند. اما در این آیه مطلب را بالاتر مطرح میفرماید. اولاً نزول قرآن مستند به قدرت مطلق خداست، ثانیاً همۀ موجودات و انسانها و شما کافران تحت قدرت مطلق خدا هستید، قدرتی که ریشه در عزت و حکمت الهی دارد. پس ای گروه کافران که به آیات الهی کفر ورزیدید، حتی صورت ظاهر و باطن شما نیز از خداست، پس حتی در این کفرتان هم استقلال ندارید، بلکه شما تحت قدرت خدا قرار دارید و او بر کار خود غالب است: «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِه» [یوسف: ۲۱] خداوند به شما اختیار داد تا شما را بیازماید: «لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیم» [نمل: ۴۰]
هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ
هرچه در عالم اتفاق میافتد، تنها مستند به خدای سبحان است. از جملۀ آنها تصویرگری شما در رحمهای مادرتان است. در جایی که شما هیچ اختیار و علم و قدرتی نداشتید، خداوند آنگونه که خود خواست و مشیتش بر آن تعلق گرفت، شما را صورتگری کرد. در آیۀ پایانی سورۀ مبارکۀ حشر از مراحل سهگانۀ آفرینش سخن میگوید. در این آیه سه اسم از اسمای حسنای خداوند سبحان را بیان میفرماید: «هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّر» [الحشر: ۲۴] الله خالق است، بعد «باری» است، و آنگاه «مصور». ما را هم در رحم مادرنمان میآفریند، یعنی نقشه و اندازۀ مناسب میدهد و آنگاه ما را براساس همان نقشه و اندازه پدید میآورد و در نهایت صورت خاص میبخشد. این نشانۀ حکمت و قدرت الهی است. حیات از «الحی القیوم» نازل شد و صوری که خود در حکمت و عزت خود میپسندید، به ما بخشید. این هم صورت طبیعی و محسوس ماست که به آن شناخته میشویم. و هم صورت انسانی ما یعنی روح الهی است که به آن از همۀ موجودات بازشناخته میشویم: «وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُم» [غافر: ۶۴ و تغابن: ۳] صورگری خدا ـ از ابعاد محسوس و معقول ـ بهترین است، و پدر و مادر هم در آن دخالتی ندارند، آنها فقط ابزار هستند.
هشدار آیه
پس کار خدا کامل است، و این بشر است که با کفر خود، به خود ضرر میرساند. بنابراین در آیه نوعی تهدید به کفار است که ما اختیار صورتگری در رحم دنیا را به خود شما سپردیم. قلم دست خودتان است، ـ به اذن الهی و تحت مشیت خدا ـ اگر کافر شوید، چهرۀ باطنی شما زشت و کریه میشود و صورت انسانی از بین میرود و صورت حیوانی و شیطانی پیدا میشود. و اگر مومن گردید، چهرۀ زیبای انسانی شکوفا میشود و ملکوتی میشود.
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم
تأکید فرمود که منشاء این صورتگری نیکو و قدرت مطلق؛ توحید ناب الهی است «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» هیچ کس در آن شریک خدا نیست. این توحید مشیت است. مشیت یگانۀ الهی بر این صورتگری تعلق گرفته است. [رحمۀ من الرحمن: ۱/۴۱۱] و عزت خدا «الْعَزِیزُ» و حکمت او «الْحَکِیم» انسان را صورتگری کرد. کتاب الهی هم همینگونه صورتگری شده است، مشیت یگانۀ الهی این کتاب را از منشاء عزت و حکمت نازل کرد. پس کفر به آن بیمعنی است. ای انسانی تو عزیرانه و حکیمانه مشیت و تقدیر و صورتگری شدهای و ای انسانی که کافر شدهای، تو در نظام آفرینش از خود استقلال و قدرتی نداری و کفر تو تأثیری در آیات کتاب الهی ندارد. بلکه خداوند به تو اختیار داد تا تو را بیازماید. و تو و هیچ موجودی از تقدیر و قدرت الهی خارج نیست. این حاکمیت تقدیر الهی بر بشر است. و از جمله تقدیر الهی بر بشر؛ اختیار اوست تا بین دو راه کفر و ایمان آزمون شود، یا ایمان بیاورد یا کافر گردد. و تقدیر الهی موجب میشود که هر دوی آنها به هدف خود برسند، یعنی اگر از مسیر ایمان حرکت کنند، به قرب الهی برسند و اگر در مسیر کفر حرکت کند، کیفری سخت ببینند. و این دو مبتنی بر عزت و حکمت خداست.
توضیحی ضروری
توضیح بیشتر آنکه اسمای حسنای الهی که در پایان هر آیه میآید، اولاً محتوای آیه را روشن میکند و ثانیاً دلیلی بر مضمون آیه است. [تسنیم: ۱۳/۹۳] از سوی دیگر ما موظف هستیم که از اسمای حسنایی الهی بهره ببریم. یعنی متخلق به اسمای حسنای خدا بشویم. وقتی آفرینش و صورتگری ما برپایۀ عزت و حکمت است، هدف از آفرینش ما در دنیا هم آن است که عزت و حکمت را تحصیل کنیم و مظهر آن دو اسم الهی شویم. انسانی مسلمان است و جامعهای اسلامی است که در مقابل باطل و دشمن عزیز و نفوذناپذیر و شکستناپذیر باشد. و همۀ اندیشهها و برنامهها و رفتار و گفتار آنها حکیمانه باشد. مشیت الهی و تقدیر خدا آن است که چنین انسان و جامعهای به اهداف خود یعنی سعادت نهایی برسد.
خلاصه انسان بیرون از تقدیر الهی نیست. خداوند انسان را بهگونهای صورتگری کرده است، که با اختیار خود به نحوی که میخواهد، حرکت کند، و آخر این حرکت؛ نتیجهای است: کیفر و شفاوت یا ثواب و سعادت. یعنی مشیت و تقدیر الهی و صورتگری و صورتبندی انسان چنین است که او در دنیا به اختیار خود حرکت کند و مسیر خود را انتخاب نماید، اما نتیجه در اختیار او نیست و نظام الهی آن را رقم میزند. کفر موجب عقوبت و مواخذۀ الهی و عذاب او خواهد شد. و این عذاب و عقوبت حتمی است، زیرا با سوءاختیار خود خلاف عزت و حکمت الهی که سعادت او برپایۀ آن است، حرکت میکند.
اما مومنی که راه عزت و حکمت را میپیماید، و کتاب الهی را عزیزانه و حکیمانه ایمان دارد، او اهل سعادت است. او هرچه به قرآن بیشتر انس بگیرد، به عزت و حکمت و سعادت یعنی قرب الهی نزدیکتر میشود. همینگونه است، جامعۀ انسانی در جهت شقاوت و سعادت. قرآن که نقشۀ الهی روی زمین است، باید پیاده شود، جامعهای که آن را پیاده کند، عزیز و حکیم است و به سعادت میرسد و جامعهای که به آن کفر بورزد، ذلیل و نادان است و شقاوت را بر خود میخرد.
ارتباط این آیه به آیۀ هفتم
بنابراین آیۀ شریفه هم استدلالی است بر منشاء الهیبودن قرآن؛ که کتابی است عزیز و حکیم که خداوند آن را با قدرت خود نازل فرمود. و هم شرحی است بر قطعیبودن عذاب سخت کافران؛ و از سوی دیگر مقدمه و زمینهای است بر آیۀ هفتم.
پس وقتی در آیۀ سوم میفرماید: «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَق» خداوند «این کتاب را که سراسر حق است، بر تو نازل کرد». هدف نزول قرآن چیست؟ تا وسیلۀ آزمونی باشد، این آزمون کدام است؟ آزمونی که در آیه بعد پرده از آن برمیدارد. ملاحظه میفرماید که چگونه کتاب الهی به کسی که با آن انس میگیرد، معرفت میبخشد.
ذکر مصیبت
یا یار امامیم یا باید در مقابلش بایستیم
کاروان کربلاء وارد کوفه شدند. آن بزرگان عالم بشریت را به عنوان اسیر به کوفه آوردند. اف بر روزگار و اف بر شیعیان و مسلمانانی که امام خود را اسیر به کوفه آورند، و خاندان پیامبر را اسیر به کوفه آوردند، سر امام حسین و سرهای مطهر خاندان پیامبر و بهترین مردم روزگار را با بالای نی به کوفه آوردند. آری کسانی که امام خود حمایت نکنند و حاضر نباشند که برای او فداکاری کند، یا باید به جنگ او برود یا او و خاندان و یارانش را دربند کند یا این صحنهها را ببیندف که آنگاه ناله و افغان آنان سودی ندارد.
در چنین فضای امام زینالعابدین سلام الله علیه خطبه خوانند:
«أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَأَنَا أُعَرِّفُهُ بِنَفْسِی أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهُ «من فرزند کسى هستم که احترامش هتک شد» وَ سُلِبَتْ نِعْمَتُهُ «و اموالش ربوده شد» وَ انْتُهِبَ مَالُهُ «و ثروتش بتاراج رفت» وَ سُبِیَ عِیَالُهُ» «و اهل و عیالش اسیر شدند» «أَنَا ابْنُ الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ مِنْ غَیْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَاتٍ» «من فرزند کسى هستم که او را در کنار رود فرات بىسابقه کینه و عداوت سر بریدند» «أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً وَ کَفَى بِذَلِکَ فَخْراً» [اللهوف: ۱۵۷]
امام را با شکنجه شهید کردند!
شاهد من این جملۀ امام علیه السلام است.«قتل صبر» یعنی چه؟ وقتی جانداری را از هرطرف محاصره میکنند، بهگونهای که راه فرار ندارد و حبس میشود، و بعد آن را با وسایل مختلفی که همراه دارند، بکشند، به آن «قتل صبر» گویند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این نوع کشتن را شدیداً نهی کرده است. یعنی مسلمانان حق ندارند که حیوانات درنده را هم اینگونه به قتل برسانند. [ثار الله: ۳۶۶ ـ ۳۶۷] حالا صحنه ا مجسم کنید، سیدالشهداء از صبح در نبرد و تکاپو بود. روایات را که میخوانیم، کاملاً مشخص است که آنحضرت لااقل پس از ظهر، چندین بار توسط تیراندازان دشمن مجروح شدهاند. تا رسید به وقتی که کسی از یاران و خاندان نماندند. منتها کسی جرئت جنگ تن به تن با ایشان را نداشت. از دور به ایشان سنگ میزنند، یا تیر میانداختند. هرکس جلو میآمد، کشتنش حتمی بود. حضرت تنها شدند، از چپ به راست و از راست به چپ میرفتند و با دشمن میجنگیدند و گاهی به سمت شریعۀ فرات میرفتند تا آب بیاورند، گاهی به سمت خیام برمیگشتند. خسته و مجروح؛ شدت عطش هم بر جان ایشان فشار آورده بود. از اسب هم به زیر آمدهاند. پای پیاده میجنگند، طاقت در پاهای حضرت نمانده است، لحظهای ایستادند، تا استراحت کنند، سنگی به پیشانی حضرت زدند، خون سرازیر شد و گونه و صورت و محاسن حضرت را پوشاند، پیراهن را بالا زدند تا خونها را پاک کنند. تیر سهشعبۀ زهرآلود به سینۀ حضرت زدند، سینه را شکافت، مجبور شدند که تیر را از پشت خارج کنند. دیگر جانی در بدن نمانده است. روایت میگوید که [تا آن زمان] ۳۲۰ و خوردهای زخم برداشته است. [الفوادح الحسینیۀ: ۶۲۰ ـ ۶۲۲] دیگر طافتی نیست، به زمین افتاده است، کوفیان میترسند، با حضرت مواجه شوند، محاصرهاش کردند، از هرطرف؛ گروهی با شمشیر میزنند، گروهی با تیزه؛ گروهی با سنگ، گروهی هم با چوب. روایت میگوید: جراحات حضرت به ۱۹۰۰ رسید. [همان] یعنی در حال حضرت ازپا افتاده بودند، هم جرئت روبروشدن با حضرت را نداشتند، و از شدت خبائث حضرت را با شکنجه شدید از پا درآوردند. این قتل صبر است که امام سجاد میفرماید: بابای مرا با شکنجه کشتند و این افتخار ماست که برای خدا چنین جانفشانی میکنیم.
این صحنهای است که زینب از بالا تماشا میکند، صدایش بلند است:
وَامُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلِیکُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ؛ صَرِیعٌ بِکَرْبَلَاءَ؛ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ؛ مَحْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا؛ مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَا؛ بِأَبِی مَنْ مُعَسْکَرُهُ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعٌ بِالْعَرَا بِأَبِی مَنْ لَا هُوَ غَائِبٌ فَیُرْجَى وَ لَا مَرِیضٌ فَیُدَاوَى أَنَا الْفِدَاءُ لِلْمَهْمُومِ حَتَّى مَضَى أَنَا الْفِدَاءُ لِلْعَطْشَانِ حَتَّى قَضَى أَنَا الْفِدَاءُ لِمَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَا» [مناقب آل ابیطالب: ۴/۱۱۳]
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر آبان ۶, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت آبان ۶, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان آبان ۶, ۱۳۹۴
- سجده شکر آبان ۶, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر آبان ۶, ۱۳۹۴