اردیبهشت
10
1396

ولادت حضرت عباس علیه السلام

نتیجه تصویری برای ولادت حضرت عباس

حضرت ابوالفضل نخستین فرزند از چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى که به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.

با آن که این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى که وى را قمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به این علت بود که عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زیرا که ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.

در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

با آن که هنگام تولد پدر خوشحالى مى کند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستین دست هاى کوچک او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ریخت حضرت در پاسخ ام البنین نسبت به این کار فرمود این دست ها براى کمک و یارى به برادرش حسین قطع خواهد شد.

حضرت عباس در خانه على(علیه السلام) و در دامان مادر با ایمان وفادارش و در کنار امام حسین رشد کرد و درس هاى بزرگ انسانیت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربیت خاص امام على(علیه السلام) بى شک در شکل دادن به شخصیت فکرى و روحى این نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(علیه السلام) عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زینب(علیها السلام) هم حضور داشت امام به این کودک عزیز گفت به بگو یک عباس گفت یک فرمود بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت شرم دارم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام دو بگویم حضرت از معرفت این فرزند خوشحال شد و پیشانى عباس را بوسید.

اردیبهشت
10
1396

زندگینامه حضرت ابوالفضل علیه السلام

عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.

امام علی(علیه السلام ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ، با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .

می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (علیه السلام) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .

ثمره ازدواج علی(علیه السلام) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .

وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .

عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (علیه السلام) رشد کرد واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .

روزی حضرت علی (علیه السلام) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .

عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .

عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی (علیه السلام) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمی شد،ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:

در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (علیه السلام) به میدان آمد.ترس و دلهره  سپاه معاویه رادربرگرفت.هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه  پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته   شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ، به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(علیه السلام) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.

همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (علیه السلام) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (علیه السلام) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .

عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به  شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب ۲۱ ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.

پس از شهادت امام علی (علیه السلام) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (علیه السلام) را هم تجربه کرد.

سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (علیه السلام)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (علیه السلام) ناسزا می گفتند .

وقتی امام حسن(علیه السلام) مسموم و شهید شد . عباس۲۴ سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (علیه السلام) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .

عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(علیه السلام) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (علیه السلام) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (علیه السلام) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .

پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.

عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .

در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار  فرزندان امام (علیه السلام) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .

دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(علیه السلام)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت ۳۵ سال داشت .

امام سجّاد (علیه السلام) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.

خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند .

اردیبهشت
9
1396

ولادت امام حسین علیه السلام

تصویر مرتبط

 

بوی گلهای بهشتی ز فضا می آید
عطر فردوس هم آغوش صبا می آید
نوگل مصطفوی، زینت باغ علوی
مظهر پنج تن آل عبا می آید

بوی بهار می‏آید از دامان دو فاطمه علیهماالسلام. بوی ریحانه هستی و گل یاس. حوریان، تمام شهر را آذین بسته ‏اند با گل مریم. عرش ‏نشینان همه به یُمن آمدنش، میهمان علی و فاطمه ‏اند. فوج فوج ملائک می‏آیند و طواف می‏کنند گرد شمع وجودشان.

ولادت امام حسین علیه السلام بر تمامی شیعیان مبارک باد

اردیبهشت
9
1396

شخصیت امام حسین(علیه السلام)

امام حسین همچون سایر ائمه داراى شخصیت، ممتاز و عالى بودند. گرچه ذکر تمامى اوصاف حضرت در این مقال نمى گنجد اما ما به فراخور حال و رعایت اختصار قطره اى از دریاى بى کران و عمیق شخصیت آن حضرت را به قلم مى آوریم و از این روز به چند صفت از او صاف کمالیه وى اشاره مى کنیم.

حلم و بردبارى

على رغم قرار داشتن امام حسین در بحرانى ترین شرایط حلم و بردبارى اجازه عرض اندام به لغزش و فرو افتادن ایشان در گودال غضب نداد چنانچه سیراب کردن لشکر حر و حتى اسبان آنها در گرماى شدید نمونه اى از نمایش حسن خلق، حلم و کرامت آن حضرت در برابر عوامل خشم و کینه است.

عصام بن مطلق از پرورش یافتگان مکتب معاویه در مواجهه با مام حسین(علیه السلام) مى گوید: وقتى او را دیدم سیماى او مرا به شگفتى وا داشت ولى نتوانستم بغض و عداوت خویش را نسبت به پدرش بروز ندهم و چنین گفتم: تو پسر بوترابى.

حضرت فرمود: اى مرد، کار را بر خود آسان ساز و سخت گیر مباش، براى تو خود از خدا طلب آمرزش مى کنم اگر یارى بخواهى یاریت مى کنم اگر کمک مالى بخواهى به تو مى دهم چنانچه اگر هدایت بخواهى تو را ارشاد مى کنم. عصام گوید حسین(علیه السلام) از چهره ام شرمندگیم را دریافت ضمن خواندن آیه اى از قرآن در باب بخشش گفت اى مرد آیا از اهل شام هستى گفتم آرى امام فرمود اى مرد بدون ترس و مضایقه خواسته ها و گرفتارى هایت را با ما درمیان بگذار که مرا در بالاترین درجه کمال و امید خواهى یافت.

عصام به قدرى از برخورد وحسن اخلاق امام مجذوب و دچار حیرت شده بود که مى گوید:

زمین پهناور چنان در نظرم تنگ شد که دوست داشتم دهان باز کند و مرا ببلعد با شرمندگى از امام دور شدم در حالى که کسى نزد من محبوب تر از او و پدرش نبود.

علم امام

عبدالله بن عمر در خصوص علم و دانش حضرت چنین اعتراف مى کند: همچنان که مرغ جوجه خود را با منقار غذا مى دهد حسین(علیه السلام) نیز در بیت نبوت و ولایت از سر انگشت علوم رسول الله(صلى الله علیه وآله) غذا مى خورد.

فروتنى و تواضع

امام حسین(علیه السلام) روزى بر گروهى از فقرا که در حال غذا خوردن بودند گذشت و به ایشان سلام کرد آنان جواب دادند و ایشان را به شرکت در سفره و خوردن غذا خواندند امام(علیه السلام) کنار سفره آنان نشست و از غذاى آنان میل فرمود آنگاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود که: «إنَّ اللهَ لایُحِبُّ المُسْتَکْبِرین» سپس همه آنها را به خانه خود دعوت کرد و غذایى براى آنها فراهم و به هر یک لباسى عطا فرمود.

وقتى سپاهیان سنگ دل بدن مطهر امام حسین را به خاک افکندند بر شانه مبارکش زخمى دیدند علت آن را از امام سجاد(علیه السلام) جویا شدند فرمود: اثر آن انبان ها که در مدینه بر دوش مى گرفت و به خانه هاى فقرا، ایتام و بیوه زن ها مى برد.

رقت قلب و مهربانى امام حسین(علیه السلام)

آن حضرت مثل سایر اهل بیت از قلبى مهربان و پرعاطفه برخورد بودند که در این باب حکایت حضرت با اسامه بن زید خالى از لطف نیست. اسامه که آخرین فرمانده سپاه اسلام در زمان رسول الله بود و در زمان حکومت امیر المؤمنین(علیه السلام) که از بیعت با آن حضرت سر باز زده بود و با آن حضرت بیعت نکرد تا سال ۵۸ هجرى قمرى زنده بود وى در آخر عمر شدیداً مقروض شد و پرداخت آن برایش ممکن نبود. امام حسین(علیه السلام) که از بیمارى وى آگاه شده بود به عیادت وى رفت و او را غمگین یافت. فرمود: برادر چرا ناراحتى؟ اسامه گفت بدهى و قرض زیاد است و بالغ بر شصت هزار درهم مى شود. حضرت فرمود: بدهى تو بر عهده من و من آن را خواهم پرداخت. اسامه گفت: مى ترسم قبل از اداى دینم بمیرم و امام فرمود: تو هنوز زنده خواهى بود که من قرض هاى تو را خواهم پرداخت و سپس دستور داد همه بدهى هاى او را پرداختند و این در حالى بود که اسامه با پدر بزرگوار امام حسین(علیه السلام) یعنى امیر المؤمنین(علیه السلام) به مخالفت برخاسته بود و از بیعت با آن حضرت سر باز زده بود.

 

اردیبهشت
9
1396

مختصری از زندگینامه امام حسین علیه السلام

این امام همام در سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر بزرگوار ایشان امیر المؤمنین على(علیه السلام) و مادر ایشان حضرت فاطمه(علیها السلام) سید زنان اهل عالم است. پس از آن که عالم وجود به وجود ذى وجود ایشان منوّر شد پیامبر اکرم به على(علیه السلام) فرمود: چه نامى بر این فرزندم نهادى. ایشان عرض کرد ما در نام گذارى این فرزند بر شما پیشى نمى گیریم. پیامبر فرمود: من نیز در این نام گذارى بر خداوند سبقت نمى گیرم. پس از مدتى جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرضه داشت یا رسول الله خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرماید نسبت على به تو بمانند نسبت هارون به موسى است پس فرزندت را به نام فرزند هارون بنام. پیامبر فرمود نام فرزند هارون چه بود جبرئیل عرض کرد «شبیر» پیامبر فرمود: زبان ما عربى است او را به عربى چه بنامم و جبرئیل گفت او را حسین بنام.

رسول خدا علاقه بسیارى نسبت به ایشان و برادر عزیزشان امام حسن(علیه السلام) داشت به طورى که محبت خویش را به صورت علنى نسبت به آنان ابراز مى نمود بدین صورت که گاه از منبر به زیر آمده آنان را بوسیده و مجدداً از منبر بالا مى رفت و گاه آن دو را به دوش مى گرفت و با آنها به بازى مى پرداخت و گاه بدین صورت مى شد که حضرت در بین اصحاب نشسته بود و حسین(علیه السلام) وارد مى شد آنگاه حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)کلام خود را قطع مى نمود برمى خاست و از او استقبال مى کرد. وى را به دوش گرفته و در دامان خود مى نشاند و مى فرمود: انه مهجه قلبى

در حکایت دیگرى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که ایشان روزى حسین(علیه السلام) را در کوچه دید که با اطفال بازى مى کند حضرت به سوى او رفت و دست خود را به طرف او دراز کرد ولى حسین(علیه السلام) از سویى به سویى دیگر مى گریخت تا این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) او را گرفت آنگاه یک دست زیر چانه و دست دیگرش را بر سر حسین(علیه السلام) گذاشت پس لب هاى او را بوسید و فرمود: من از حسین هستم و حسین از من است

از ویژگى هاى دیگر امام حسین(علیه السلام) که پیامبر به آنها اشاره نموده است این است که:

حسین روح من و ثمره، سکون و طمأنیه قلب من است هرگاه به حسین نگاه مى کنم گرسنگى من تمام مى شود و حسین ریحانه من و نور دو چشم من است.

وگاه این طور مى شد که حسین(علیه السلام) در سجده بر شانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بالا مى رفت آن حضرت سجده خویش را طولانى مى کرد تا این که حسین به اختیار پایین بیاید اصحاب از طولانى شدن سجده سؤال مى کردند که آیا وحى شده است و حضرت مى فرمود: نه لیکن فرزندم (حسین) بر پشت من سوار شده بود.

و حکایت دیگر در فضل امام حسین(علیه السلام) این که روزى پیامبر طفلى را در کوچه دید نشست و با او به مهربانى و لطف پرداخت شخصى علت ملاطفت را سؤال نمود ایشان فرمود: این طفل حسین مرا دوست دارد زیرا من دیدم که خاک قدم او را مى گرفت و به صورت خود مى مالید.

روایات بسیارى از پیامبر در فضیلت این دو برادر وارد شده است که برخى از آن روایات به حد تواتر رسیده است نظیر روایاتى از قبیل:

الحسن والحسین سید اشباب اهل الجنه، امام حسن و امام حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند

کسى که مرا دوست دارد این دو را نیز دوست بدارد.

کسى که امام حسن و امام حسین را دوست بدارد همانا مرا دوست دارد و کسى که آن دو را دشمن داشته باشد مرا دشمن داشته است

امام حسین در حدود هفت سال داشت که جدش پیامبر در بیست و هشت صفر سال یازده هجرى از دنیا رفت، وى در سنین کودکى شاهد آن بود که یاران دیروز جدش حق مسلم پدرش را غصب نموده و از گرد وى پراکنده شده و وى را خانه نشین نمودند. وى در همان کودکى به همراه مادر و برادرش در طلب حق پدر مى کوشید و شبانه به در خانه انصار مى رفت و از آنان کمک طلب مى کرد.

در همان ایام در میان حزن رحلت جدش پیامبر و خانه نشینى پدر، مادر عزیزش که رنج بسیارى را تحمل کرده بود از دست داد.

روزى در ایام خلافت خلیفه ثانى در مسجد رو به او کرد و گفت: «إنزل عن منبر أبى» از منبر پدرم پایین بیا و به روى منبر پدر خودت برو. عمر وى را گرفته و به خانه برد و سعى کرد بفهمد آیا پدرش وى را مأمور به این کار نموده است یا وى از جانب خودش این حرف را زده است که حضرت پاسخ داد این سخن را خودم مى گویم و کسى به من نیاموخته است پدرش على(علیه السلام) نیز در مقام فرمود این کلام را خود گفته و من به وى نیاموخته ام.

حضرت بعد از رحلت پیامبر پیوسته به همراه پدر بزرگوارش بود چنانچه در جنگ هاى جمل، صفین و نهروان حضور داشت و در کنار پدر به جنگ با پیمان شکنان و ظالمان پرداخت از آن حضرت خطبه اى در جنگ صفین نقل شده است که در ضمن آن مردم را به جنگ ترغیب مى کردند. امام در همان مراحل مقدماتى صفین در گرفتن چشمه آب از دست شامیان نقش عمده داشت که امام على(علیه السلام) پس از آن فرمود: این اولین پیروزى به برکت حسین(علیه السلام) است.

و در ماجرایى دیگر وقتى عبیدالله بن عمر در صفین به امام گفت پدر تو قریش را چنین و چنان کرد امام وى را متهم به پیروى از قاسطین کرده و فرمودند اینان به زور اسلام را قبول کردند اما در اصل مسلمان نشده اند.

ایشان سى و هفت ساله بود که پدر بزرگوارشان در بیست و یکم رمضان سال ۴۱ قمرى به شهادت رسیده و اهل بیت را به غمى جانگاه مبتلا نمودند.

امام حسین پس از شهادت پدر در کنار برادرش امام حسن(علیه السلام) بود و از سیاست هاى وى دفاع مى نمود، حتى پس از آن که او با معاویه بیعت کرد شیعیان کوفه همان روز صلح نزد او رفته و خواهان نقض صلح و قیام علیه معاویه شدند ولى ایشان نپذیرفت و بر ادامه صلح برادر تأکید نمود پس از خروج معاویه از کوفه هم مجدد به نزد ایشان رفته و خواستار قیام شدند که آن حضرت باز هم نپذیرفت.

اهل بیت پس از قضیه صلح از کوفه به مدینه برگشتند و پس از حدود ۱۰ سال بعد از شهادت امام حسن(علیه السلام) ایشان به امامت رسیده و در سن چهل و هفت سالگى نگهبانى از دین خدا و حفاظت از شیعیان به آن حضرت سپرده شد.

حضرت پس از شهادت امام حسن نیز در برابر درخواست هاى مکرر مردم عراق براى آمدن آن حضرت به کوفه مقاومت کرده و فرمودند تا معاویه زنده است نباید دست به اقدامى زد و این بدان معناست که امام در فاصله ده سال به اجبار حکومت معاویه را تحمل کرده بودند. تسلیم ناپذیرى امام از لحاظ سیاسى در برابر مشروعیت مطلق معاویه على رغم این که دست به قیام زدن را نیز به صلاح نمى دانستند از سخنان امام در ۱۰ سال حکومت آخر معاویه پیداست چنانکه از نامه امام به معاویه نیز چنین برمى آید:

ایشان در این نامه خطاب به معاویه ضمن این که مى فرمایند من قصد جنگ و مخالفت با تو را ندارم تأکید مى نماید به خدا سوگند جنگ با تو را ترک کردم در حالى که در این مورد از خداوند خوفناک هستم… من براى دین خود چیزى را بالاتر از جهاد با تو نمى دانم که اگر آن را انجام دهم به پروردگار نزدیک شده ام. و من فتنه اى سهمگین تر از حکومت تو براى امت سراغ ندارم.

و بعدها وقتى که معاویه رو در رو با امام حسین(علیه السلام) قرار گرفت و گفت ما حجر بن عدى و اصحاب او و شیعیان پدرت را کشتیم کفن کردیم نماز بر آنها خواندیم و دفن کردیم امام فرمود: اگر ما یاران تو را بکشیم نه آنها را کفن مى کنیم و نه بر آنها نماز مى خوانیم و نه دفن مى کنیم.

 

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

فروردین ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« اسفند   اردیبهشت »
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
2627282930