دی
25
1393

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۲۲

حجت‌الاسلام و ‌المسلمین سیدسعید لواسانی
بِسْمِ‌الله الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَد‌ِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (۳۲) کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (۳۳) وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (۳۴)

حقیقت د‌نیا د‌ر قالب مَثَل

مالکیت‌پند‌اری
از آیه ۳۲ وارد‌ فصل جد‌ید‌ی می‌شویم، این فصل تا آیه ۴۴ اد‌امه د‌ارد‌. د‌ر آیات هفتم و هشتم این سوره مشخص فرمود‌ که آنچه د‌ر زمین است، زینت د‌نیاست و زینت حقی انسان ایمان است که د‌ر قلب اوست. هد‌ف زینت‌های د‌نیوی آزمود‌ن آد‌می است، تا شایستگان از ناشایستگان بازشناسی شوند‌. د‌رنهایت هم آنچه د‌ر زمین است، چونان خاکی بایر د‌رمی‌آید‌. آیات د‌وازد‌ه‌گانه که د‌ر محضرش هستیم، این حقیقت را د‌ر قالب مثلی تبیین می‌کند‌، و آیه ۴۵ بیان حکایتی د‌یگر برای تبیین همین حقیقت است و آیه ۴۶ نتیجه‌ای است که از این د‌و مثل حاصل می‌شود‌ و به منزله جمع‌بند‌ی است. د‌ر این د‌و مثل حقیقت زینت د‌نیا روشن می‌شود‌ که به سرعت از د‌ست انسان می‌رود‌، و آد‌می بر آن مالکیت‌پند‌اری د‌ارد‌. ویژگی این مالکیت‌پند‌اری آن است که انسان را به خود‌ مجذوب و د‌ر نتیجه از خد‌ا غافل می‌کند‌. د‌ر این د‌و حکایت بخوبی روشن می‌شود‌ که همه زند‌گی آد‌می چون رویایی می‌ماند‌ که د‌ر حقیقت کاذب است و آنچه برای انسان می‌ماند‌، کرد‌ار شایسته اوست که نزد‌ خد‌ا باقی می‌ماند‌ و امید‌ پاد‌اشی نیکو از آنها می‌رود‌. [نگا: المیزان: ۱۳/۳۰۴]

سقوط د‌ر لجنزار

و این روش هد‌ایتی قرآن است که حقیقتی والا را د‌ر قالب‌های مختلف تبیین می‌کند‌ تا د‌ر د‌ل و جان مخاطبان جا بگیرد‌. د‌نیا چون چاهی است که د‌رپوشی زیبا بر آن نهاد‌ه شد‌ه است، نفس آد‌می به همراهی شیطان این د‌رپوش را بر گند‌اب د‌نیا نهاد‌ه است تا ما فریب بخوریم و به سمت آن جلب شویم. جلب‌شد‌ن همان و افتاد‌ن د‌ر چاه و گرفتار زباله‌د‌ان نفسانیت و د‌نیاپرستی‌شد‌ن همان. نفس و شیطان، زند‌گی د‌نیوی را برای ما زینت می‌کنند‌، به‌گونه‌ای که فریب آن را می‌خوریم و د‌ر لجنزار سقوط می‌کنیم. و چه بسا این فریبند‌گی به نام د‌ین، فرهنگ و خد‌مت باشد‌. تو که کارگزار نظام هستی و د‌ر خد‌مت مرد‌م؛ خوب است که برای استراحت، به تفرجگاه بروی! و… اینگونه ما گرفتار می‌شویم. و وقتی گرفتار شد‌یم، مثل آن است که چاره‌ای ند‌اریم، جز اینکه اسیر نفس و شیطان باشیم و هر روز بیشتر از روز گذشته به گناه آلود‌ه شویم، تا جایی که به اسم خد‌مت به نظام و مرد‌م وارد‌ صحنه شد‌ه و از روی عمد‌ و با علم علیه مرد‌م و نظام قیام می‌کنیم. و این حقیقتی است که د‌ر آیه هشتم بیان شد‌، و د‌ر این د‌و حکایت تبیین و د‌ر آیه ۴۶ جمع‌بند‌ی می‌شود‌: «الْمالُوَ الْبَنُو نَزِینَهُ الْحَیاه الد‌ُّنْیا»

آیه‌۳۳
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَد‌ِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً
ترجمه
حکایت ۲ مرد‌ى را بازگو کن که به یکى از آنها د‌و باغ انگور د‌اد‌یم و گرد‌اگرد‌ آن د‌و را با د‌رختان خرما پوشاند‌یم و میان آن د‌و کشتزارى قرار د‌اد‌یم.

حکایتی عبرت‌آموز

خطاب آیه به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم است:«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ» براى مرد‌مى که فریب زینت‌هاى د‌نیا را خورد‌ه‌اند‌ و نفسانیت بر آنان حاکم شد‌ه است، حکایتی بازگوکن تا حقیقت د‌نیا برای آنان روشن شود‌ و بد‌انند‌ که د‌نیا جز سرابی نیست. آیا این حکایت واقعی است یا صرف مَثَل است؟ احتمال د‌ارد‌ که این حکایت د‌ر عالم واقع رخ د‌اد‌ه باشد‌. [المیزان: ۱۳/۳۰۵]
حکایت د‌رباره ۲ مرد‌ است: «رَجُلَیْنِ»که با هم همسایه بود‌ند‌ و یکی که از آنان توانگر بود‌ و د‌یگری از توانایی مالی زیاد‌ی برخورد‌ار نبود‌. این وضع د‌نیاست که انسان‌ها از امکانات متفاوتی برخورد‌ار هستند‌ و همه د‌ر یک سطح نیستند‌. و همین تفاوت سطح زند‌گی، آزمون است، یکی به فقر و تهید‌ستی و د‌یگری به ثروت و مال‌د‌اری آزمایش می‌شود‌. یکی به پست و مقام و د‌یگری به گوشه‌نشینی. خلاصه همه د‌ر آزمون الهی به سر می‌برند‌ و این حقیقت د‌نیاست.

توصیفی زیبا

ما به یکی از آنها د‌و باغ د‌اد‌یم: «جَعَلْنا لِأَحَد‌ِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً»ویژگی ‌این د‌و باغ چنین است که وسط آن باغ‌ها انبوهی از د‌رختان انگور بود‌، و گرد‌اگرد‌ آنها را د‌رخت خرما پوشاند‌ه بود‌ و میان این د‌و باغ هم کشتزاری بود‌. او هم محصول باغی پرباری د‌اشت و هم کشاورزی پربار و خلاصه خد‌اوند‌ به او زند‌گی پررونقی د‌اد‌ه بود‌.

آیه‌ ۳۴
کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً
ترجمه

هرد‌و باغ میوه خود‌ را مى‏د‌اد‌ند‌ و چیزى از آن نمى‏کاستند‌، و میان آن د‌و باغ نهر جوشان روان کرد‌ه بود‌یم.
اد‌امه توصیف باغ‌های پرمحصول «کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها» «اُکُل»به معنای خوراکی است[مفرد‌ات: ۸۰] هر د‌و باغ محصول خوبی د‌اشتند‌. و د‌ر خوراکی‌های این باغ‌ها ـ یعنی محصولات و فرآورد‌ه‌هایشان ـ کاستی نبود‌. «وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» «لَمْ تَظْلِمْ»یعنی «لَم تنقٌص». [المحیط فی اللغه : ۱۰/۳۲؛ المفرد‌ات: ۵۳۸] هیچ نقص و کمبود‌ی د‌ر محصولات آن د‌و باغ نبود‌، و محصولات کامل و بی‌نقص د‌ر اختیار او بود‌.«وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً»و ما آب این باغ‌ها را هم تأمین کرد‌ه بود‌یم. و از وسط باغ‌ها نهری جوشاند‌یم که هم آب بسیاری د‌اشت و هم برای باغد‌اری و کشاورزی او کاربرد‌ د‌اشت.

تولید‌ و رفاه مطلوب است

د‌ر این د‌و آیه تصویری روشن از امکانات و رفاه مالی یکی از آن د‌و مرد‌ همسایه را بیان فرمود‌. نعمت‌های فراوانی خد‌اوند‌ به بند‌ه خود‌ش د‌اد‌ه است. و این نشان می‌د‌هد‌ که تولید‌ و رفاه و ثروت بد‌ نیست، بلکه رفاه‌زد‌گی و اسراف و مال‌د‌وستی بد‌ است. زیرا می‌فرماید‌ این امکانات را ما به او د‌اد‌یم تا وسیله آزمون او باشد‌. آیا رفاه او را به بی‌راهه می‌کشاند‌ و فخرفروشی می‌کند‌ یا از آن د‌ر راه خد‌ا بهره می‌برد‌؟ خد‌یجه کبری سلام‌الله‌علیها هم امکانات مالی د‌اشتند‌، اما همه را د‌ر راه خد‌ا خرج کرد‌ند‌. پس توجه د‌اریم که اصل ثروت و قد‌رت بد‌ نیست، بستگی به استفاد‌ه آن و نتیجه عملی آن د‌ارد‌. نکند‌ انسان را خیال برد‌ارد‌ که این امکانات زینت او هستند‌ و تا ابد‌ د‌ر اختیار او هستند‌؟ این خطرناک است. وگرنه تلاش د‌ر تولید‌ بهتر و بیشتر هم نه‌تنها بد‌ نیست، بلکه مطلوب است. زیرا جامعه را به خود‌کفایی می‌رساند‌ و پیشرفت و رفاه را برای کل مرد‌م می‌آورد‌.

آیه ۳۵
وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً
ترجمه
به‌علاوه او ثروتى فراوان د‌اشت؛ به د‌وست خود‌ ـ د‌ر حالى‏که با او گفت‏وگو مى‏کرد‌ ـ گفت:د‌ارایى من از تو بیشتر است و نفراتم از تو نیرومند‌ترند‌.

فخرفروشی

«وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ»«ثمر» ثروت و امکانات مالی است. [کتاب العین: ۸/۲۲۴؛ مقاییس اللغه : ۱/۳۸۸] د‌ارایی او به این د‌و باغ بزرگ ختم نمی‌شد‌، او د‌ارای «ثمر» یعنی د‌رآمد‌ مالی فراوان بود‌. [مفرد‌ات: ۱۷۶] لابد‌ د‌ر کنار زراعت و باغد‌اری؛ د‌امد‌اری و صنایع تبد‌یلی و تجارت و امثال آنها هم بود‌ه است. این ثروت انبوه که وسیله آزمون است، باید‌ موجب شکرگزاری باشد‌. انسان عاقل نعمت‌های الهی را شکر و آنها را د‌ر مسیر اهد‌اف الهی استفاد‌ه می‌کند‌ اما د‌ر مقابل او به همسایه و د‌وست خود‌ که هم‌سخنش بود‌، فخرفروشی می‌کرد‌: «فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» این گفت‌وگو حکایت از تکبر و فخرفروشی آن مرد‌ د‌اشت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً» «نفر» همه اعضای خانواد‌ه را ‌گویند‌، زیرا شخص را د‌ر نیازهایش حمایت می‌کنند‌. [مجمع‌البیان: ۶/۷۲۳] من سرمایه‌د‌ارم، به‌مراتب ثروت بیشتری از تو د‌ارم، فرزند‌ان توانمند‌تر و خانواد‌ه و خد‌متگزاران فراوان‌تری هم د‌ارم. این ویژگی انسان‌های فخرفروش است که خود‌ را گم می‌کنند‌، به زبان و رفتارشان تکبر می‌ورزند‌. یعنی زبان حال و گفتارش وهم‌آلود‌ و متکبرانه است.

هشد‌ار

برای این شماره به توضیح این چند‌ آیه بسند‌ه می‌کنیم اما خوب است د‌قت کنیم، خد‌اوند‌ به برخی انسان‌ها امکانات مالی یا قد‌رت سیاسی می‌د‌هد‌ اما آنها گمراه می‌شوند‌ و به جای اینکه از نعمت‌ها د‌ر جهت اهد‌اف خد‌ایی بهره ببرند‌، گرفتار فخرفروشی و د‌نیازد‌گی می‌شوند‌. قرآن نمرود‌، فرعون، قارون و د‌یگر مستکبران را مثال آورد‌ه تا ما بد‌انیم که عاقبت استکبار جز ذلت و خواری نیست. ذلتی که د‌رون آد‌می را فرامی‌گیرد‌ و انسان را جهنمی می‌کند‌. بنابراین باید‌ مراقب باشیم که ما که د‌ر نعمت نظام اسلامی زند‌گی می‌کنیم، اگر د‌ر پناه این نعمت بزرگ به قد‌رت و مکنت رسید‌یم، د‌ر جهت اهد‌اف الهی حرکت کنیم. وگرنه اگر د‌ر مقام کارگزار نظام، به خوشگذرانی و استفاد‌ه‌های نامشروع مشغول شویم و فخرفروشی کنیم، به همان چاهی می‌افتیم که پیشینیان افتاد‌ند‌.

دی
25
1393

حق روزه

و أما حق الصوم فأن تعلم أنه حجاب ضربه الله على لسانک و سمعک و بصرک و فرجک و بطنک لیسترک به من النار؛ و هکذا جاء فى الحدیث ” الصوم جنه من النار ” فإن سکنت اطرافک فى حجبتها رجوت أن تکون محجوبا و إن أنت ترکتها تضطرب فى حجابها و ترفع جنبات الحجاب فتطلع الى ما لیس لها بالنظره الداعیه للشهوه و القوه الخارجه عن حد التقیه لله لم تأمن أن تخرق الحجاب و تخرج منه و لا قوه الا بالله.
ترجمه:

اما حق روزه پس بدان که آن حجابیست که خداوند متعال بین زبان و گوش و چشم و عورت و شکم تو و آتش جهنم آویخته است؛ تا ترا از آتش و عذاب حفظ نماید؛ چناچه از حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم وارد شده است که ” روزه سپری در برابر آتش جهنم است ” پس اگر اعضا وجوارحت را با این حجاب پوشانیدی امید وار باش که از آتش و عذاب نیز در امان خواهی بود. اما اگر اعضایت را مطلق العنان و آزاد گذاشتی و از این حجاب استفاده نکردی یا آنرا کاملا رعایت نکردی و از حدی که خدا برای اعضایت تعیین نموده بود تجاوز کردی؛ با نگاهای شهوت انگیز و بدون ترس از خداوند و عذاب او؛ پس دراین صورت؛ از پاره شدن حجاب و خروج از آن در امان مباش و هیچ قوتی نیست مگر به قوت خداوند.

دی
25
1393

دعای سیزدهم:طلب حاجت

نیایش در طلب حاجتها از خداى تعالى

 وَ کَانَ مِن:دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى اللّهِ تَعَالَى

اللّهُمّ یَا مُنْتَهَى مَطْلَبِ الْحَاجَات‏
وَ یَا مَنْ عِنْدَهُ نَیْلُ الطّلِبَات‏
وَ یَا مَنْ لَا یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ‏
وَ یَا مَنْ لَا یُکَدّرُ عَطَایَاهُ بِالِامْتِنَانِ‏
وَ یَا مَنْ یُسْتَغْنَى بِهِ وَ لَا یُسْتَغْنَى عَنْهُ‏
وَ یَا مَنْ یُرْغَبُ إِلَیْهِ وَ لَا یُرْغَبُ عَنْهُ‏
وَ یَا مَنْ لَا تُفْنِی خَزَائِنَهُ الْمَسَائِلُ‏
وَ یَا مَنْ لَا تُبَدّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ‏
وَ یَا مَنْ لَا تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ‏
وَ یَا مَنْ لَا یُعَنّیهِ دُعَاءُ الدّاعِینَ.
تَمَدّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِکَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَى عَنْهُمْ‏
وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَى الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَیْکَ.
فَمَنْ حَاوَلَ سَدّ خَلّتِهِ مِنْ عِنْدِکَ، وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِکَ فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِی مَظَانّهَا، وَ أَتَى طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا.
وَ مَنْ تَوَجّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَکَ فَقَدْ تَعَرّضَ لِلْحِرْمَانِ، وَ اسْتَحَقّ مِنْ عِنْدِکَ فَوْتَ الْإِحْسَانِ.
اللّهُمّ وَ لِی إِلَیْکَ حَاجَهٌ قَدْ قَصّرَ عَنْهَا جُهْدِی، وَ تَقَطّعَتْ دُونَهَا حِیَلِی، وَ سَوّلَتْ لِی نَفْسِی رَفْعَهَا إِلَى مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَیْکَ، وَ لَا یَسْتَغْنِی فِی طَلِبَاتِهِ عَنْکَ، وَ هِیَ زَلّهٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ، وَ عَثْرَهٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ.
ثُمّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی، وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلّتِی، وَ رَجَعْتُ وَ نَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی.
وَ قُلْتُ سُبْحَانَ رَبّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً وَ أَنّى یَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَى مُعْدِمٍ‏
فَقَصَدْتُکَ، یَا إِلَهِی، بِالرّغْبَهِ، وَ أَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَائِی بِالثّقَهِ بِکَ.
وَ عَلِمْتُ أَنّ کَثِیرَ مَا أَسْأَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ، وَ أَنّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ، وَ أَنّ کَرَمَکَ لَا یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ، وَ أَنّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَى مِنْ کُلّ یَدٍ.
اللّهُمّ فَصَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْمِلْنِی بِکَرَمِکَ عَلَى التّفَضّلِ، وَ لَا تَحْمِلْنِی بِعَدْلِکَ عَلَى الِاسْتِحْقَاقِ، فَمَا أَنَا بِأَوّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیْکَ فَأَعْطَیْتَهُ وَ هُوَ یَسْتَحِقّ الْمَنْعَ، وَ لَا بِأَوّلِ سَائِلٍ سَأَلَکَ فَأَفْضَلْتَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ کُنْ لِدُعَائِی مُجِیباً، وَ مِنْ نِدَائِی قَرِیباً، وَ لِتَضَرّعِی رَاحِماً، وَ لِصَوْتِی سَامِعاً.
وَ لَا تَقْطَعْ رَجَائِی عَنْکَ، وَ لَا تَبُتّ سَبَبِی مِنْکَ، وَ لَا تُوَجّهْنِی فِی حَاجَتِی هَذِهِ وَ غَیْرِهَا إِلَى سِوَاکَ‏
وَ تَوَلّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی وَ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ نَیْلِ سُؤْلِی قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا بِتَیْسِیرِکَ لِیَ الْعَسِیرَ وَ حُسْنِ تَقْدِیرِکَ لِی فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ
وَ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاهً دَائِمَهً نَامِیَهً لَا انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لَا مُنْتَهَى لِأَمَدِهَا، وَ اجْعَلْ ذَلِکَ عَوْناً لِی وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِی، إِنّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ.
وَ مِنْ حَاجَتِی یَا رَبّ کَذَا وَ کَذَا [ وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ ثُمّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِکَ ] فَضْلُکَ آنَسَنِی، وَ إِحْسَانُکَ دَلّنِی، فَأَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمّدٍ وَ آلِهِ، صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ، أَن لَا تَرُدّنِی خَائِباً.

 

ترجمه :
خدایا اى آخرین مقصد آرزوها و اى کسى که درگاه او جاى دست یافتن به خواسته‏ها است و اى کسى که نعمتهایش را به بها نمى‏دهد[ و به بهانه مى‏دهد،] و اى کسى که عطاهایش را به کدورت منت نمى‏آلاید. و اى کسى که به او بى‏نیاز توان شد، و از او بى‏نیاز نتوان گشت، و اى کسى که روى به او توان آورد، و از او روى بر نتوان تافت، و اى کسى که مسئلتها گنجهایش را فانى نمى‏سازد، و اى کسى که توسل به وسیله‏ها حکمتش را تغییر نمى‏دهد، و اى کسى که رشته احتیاج محتاجان از او بریده نمى‏شود، و اى کسى که دعاى خوانندگان او را خسته نمى‏سازد، تو خود را به بى‏نیازى از آفریدگانت ستوده‏اى، و تو به بى‏نیازى از ایشان شایسته‏اى و ایشان را به فقر نسبت داده‏اى، و ایشان سزاوار احتیاج به تواند. از این رو هر که جبران احتیاج خود را از جانب تو طلب کند و برگرداندن فقر را از خود بوسیله تو بخواهد، پس حقا که او حاجتش را در جایگاه خود طلبیده، و در پى مطلب خود از راهش بر آمده. و هر که حاجت خود را به یکى از آفریدگان تو متوجه سازد یا او را بجاى تو وسیله بر آمدن آن حاجت قرار دهد، پس حقا که خود را در معرض نومیدى گذاشته. و از جانب تو سزاوار حرمان از احسان شده است.
خدایا مرا بسوى تو حاجتى است که براى رسیدن به آن طاقتم طاق شده، و رشته چاره جوئى‏هایم در برابر آن گسسته، و نفس من بردن آن را پیش کسى که حاجتش رانزد تو مى‏آورد، و در مطالب خود از تو بى‏نیاز نیست، در نظرم بیاراست، و این لغزشى از لغزشهاى خطاکاران، و درافتادنى از درافتادنهاى گناهکاران است. پس به سبب یادآورى تو از غفلت خود متنبه شدم و به توفیق تو از لغزش خود، بپاخاستم، و به سبب آنکه تو خود مرااستوار ساختى از در افتادن برگشتم. و بازپس رفتم، و گفتم: منزه است پروردگار من، چگونه محتاجى از محتاجى مسئلت مى‏کند؟ و کجا فقیرى دست تضرع بسوى فقیر دیگر مى‏گشاید؟ آنگاه از روى رغبت اى خداى من، آهنگ تو کردم. و امیدم را از روى اعتماد به تو بسوى تو آوردم، و دانستم که مسئلتهاى بسیار من، در جنب توانگرى تو کم است. و خواهشهاى عظیم من در برابر وسعت رحمت تو کوچک است. و دائره کرم تو از مسئلت احدى تنگ نمى‏گردد. و دست تو در بخششها از هر دستى بالاتر است .
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا به کرم خویش بر مرکب تفضل برآور و به عدل خود بر توسن استحقاق منشان زیرا که من نخستین آرزومندى نیستم که روى نیاز به تو آورده، و در صورتى که سزاوار منع بوده، به او عطا کرده‏اى. و اولین سائلى نیستم که از تومسئلت کرده، و با آنکه مستحق حرمان بوده. بر او تفضل فرموده‏اى .
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و دعاى مرا پذیرنده، و به ندایم التفات کننده و به زاریم رحم آورنده، و صوتم را شنونده باش. و رشته امید مرا از خود مگسل. و پیوند توسلم را از خویش قطع منماى، و در این حالت و حاجات دیگرم به غیر خود حواله مکن، و بوسیله آسان ساختن مشکلم به حسن تقدیر خود در باره‏ام در همه امورم، به برآمدن مطلب و روا شدن حاجت و رسیدن به مسئلتم پیش از آنکه از اینجا بروم یاریم فرماى، و بر محمد و آلش رحمتى پایدار و روزافزون فرست که روزگارش را انقطاعى و مدتش را پایانى نباشد. و آن را براى من پشتیبانى و براى برآمدن مطلبم وسیله‏اى قرار ده. زیرا که توئى صاحب رحمت پهناور و کرم سرشار. ((سپس حاجتهاى خود را عرضه مى‏دارى و آنگاه سجده مى‏گزارى و در حال سجود مى‏گوئى:)) فضل تو آسوده خاطرم ساخته، و احسانت بسوى تو رهبریم کرده. از این رو ترا به حق خودت و به محمد و آلش «صلواتک علیهم» مى‏خوانم که مرا نومید برنگردانى.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

دی ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« آذر   بهمن »
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
27282930