اسفند
14
1394

نجات در فردای قیامت

از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سوال شد که:
فردای قیامت نجات در چیست؟

حضرت در جواب فرمودند:
نجات تنها در این است که با خداوند از در خدعه و فریب وارد نشوید که خداوند با شما خدعه نماید. زیرا هر کس با خدا خدعه کند خدا با او خدعه خواهد کرد و ایمانش را از وی سلب می کند. کسی که با خدا خدعه می کند اگر درست بفهمد در واقع خود را فریب داده است. گفته شد یا رسول الله چگونه با خدا خدعه می کند؟ فرمودند: فریضه ای را که خداوند بدان امر فرموده انجام می دهد ولی در نیت غیر خدا را اراده می نماید. سپس فرمودند: راه تقوی در پیش گیرید و از ریا بپرهیزید که ریا شرک به خداوند است و ریاکار در قیامت به چهار اسم خوانده می شود: ای کافر، ای فاجر، ای مکار، ای زیانکار، اعمالت بر باد رفت و اجرت باطل شد.

منبع:سفینه ۱، ((رأی))، ص ۴۹۹

اسفند
14
1394

آیا جنــیان و فرشتــگان منتظــر فرجنــد؟

گرچه ما به روایاتى که مستقیماً دلالت بر منتظر بودن تمامى جنّیان و فرشتگان بکند برخورد نکردیم اما اخبار و احادیث بسیارى بیانگر منتظر بودن گروهى از فرشتگان و اجنّه هستند.

أبان بن تغلب مى‌گوید، امام صادق «علیه السلام» فرمود:
…آن گاه که او (حضرت قائم علیه السلام) پرچم رسول خدا «صلى‌الله‌علیه‌وآله» را به اهتزاز درآورد سیزده هزار و سیزده فرشته که سالها منتظر ظهورش بوده‌اند به زیر پرچمش گرد مى‌آیند (و آماده نبرد با کفار مى‌شوند)، همان فرشتگانى که با نوح پیامبر در کشتى، با ابراهیم خلیل در آتش و با عیسى هنگام عروج به آسمان همراه بودند.

امام باقر «علیه السلام» مى‌فرمایند:
فرشتگانى که در جنگ بدر به پیامبر «صلى‌الله‌علیه‌وآله» یارى دادند، هنوز به آسمان باز نگشته‌اند (و منتظر ظهور حضرت اند) تا اینکه حضرت صاحب الامر را یارى رسانند و مقدارشان پنج هزار فرشته مى‌باشد.

محمد بن مسلم مى گوید، از امام صادق «علیه السلام» درباره میراث علم و اندازه آن پرسیدم، حضرت در پاسخ فرمود:
خداوند دو شهر یکى در شرق زمین و دیگرى در غرب آن دارد، در آن دو شهر، گروهى سکونت دارند که نه ابلیس را مى‌شناسند و نه از آفرینش او آگاهى دارند، هر چند مدت یک بار با آنان دیدار مى‌کنم، آنان درباره مسائل مورد نیاز و چگونگى دعا از ما می‌پرسند و ما به آنان می‌آموزیم، هم چنین آنان درباره زمان ظهور حضرت قائم «علیه السلام» می‌پرسند…
گروهى از آنان از روزى که به انتظار حضرت قائم «علیه السلام» بوده‌اند هرگز سلاح خود را بر زمین نگذاشته‌اند و وضع آنان همین گونه بوده است، آنان از خداوند می‌خواهند که صاحب الامر را به آنان بنمایاند.

رسول خدا «صلى الله علیه وآله» مى‌فرماید:
همه اهل آسمان و زمین، پرندگان، حیوانات درنده و ماهیان دریا از ظهور حضرت مهدى «علیه السلام» شاد و خرسند مى‌شوند.
امام على (علیه السلام) مى‌فرمایند:
«… خداوند، حضرت مهدى (علیه السلام) را با فرشتگان ، جن و شیعیان مخلص یارى مى‌کند».

با توجه به این روایات مى‌توان بیان داشت که هم فرشتگان و هم برخى از جنّیان و هم موجودات ناشناخته دیگرى در انتظار و چشم به راه آمدن آن منجى عالم هستند.

در روایات از جمله امدادهای الهی به حضرت مهدی (علیه السلام) مسخر ساختن عوامل طبیعی در ذیل اراده حضرت است.

رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در بیان حوادث شب معراج به نقل از خداوند متعال درباره حضرت مهدی (علیه السلام) چنین نقل فرموده است:
«… بادها را به تسخیر او در می‌آورم و گردنکشان سخت را رام او می‌سازم و او را بر نردبان ترقی بالا می‌برم و با لشکریان خود یاری اش می‌کنم و با فرشتگانم به او مدد می‌رسانم تا آنکه دعوتم را آشکار کند».

أمیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمود:
«زمین بشارت خود را به سبب عدل ظاهر کند و آسمان باران خود را ببارد و درخت میوه خود را افزون دهد و زمین گیاه خود را برآورد و براى اهل زمین خود را زینت کند و وحوش ایمن باشند تا اینکه در همه اطراف زمین مانند چارپایان چرا کنند، زمین گنج هاى خود را ظاهر کند، پس حضرت قائم (علیه السلام) به مردم بگوید: بخورید، گوارا باشد شما را به سبب آنچه در ایام گذشته کردید از عمل‌ها، پس مسلمانان اهل دین حق اند.»

منــــابــع:
۱- صدوق، کمال الدین تمام النعمه ، ج ۲، ص ۶۷۲٫
۲- حر عاملى، اثبات الهداه، قم ، ج ۳، ص ۵۴۹٫
۳- حر عاملى، اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۲۳٫
۴- عقد الدرر فى اخبار المنتظر، ص ۱۴۹ و ۸۴ ؛ دار الامر، ج ۶، ص ۵۰٫ ؛ البیان، ص ۱۱۸
۵- الهدایه الکبرى ، ۱۴۰۶ هـ ق، ص ۳۱٫ ؛ دیلمى، ارشاد القلوب، ص ۲۶۸
۶- کمال الدین، ج ۱، ص ۲۵۴
۷- بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۸۵ – ۸۶ ؛ ب ۲۹، ح ۸۶

اسفند
14
1394

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۱۶
 آیات۳۷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِساب (۳۷)
آیۀ ۳۷
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ
مفردات
قبول حسن
قبول حسن همان معنای «تقبل» را دارد. زیرا «تقبل» یعنی قبول نیکو که همراه با رضایت درونی است. بجای «فتقبلها ربها تقبلاً» فرمود: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ» تا تأکید را بر روی «حسن» بیاورید که خداوند مریم را با نیکویی پذیرفت تا هم شرافت و حرمت مریم و هم مادر او را بیان فرماید. [المیزان: ۳/۲۰۰؛ با اندکی تصرف]
انبهتها
انبات به معنای روئیدن و رشددادن است. اصل آن «نبت» به معنای روئیدن در مزرعه است و سپس به استعاره وسعت معنای پیدا کرده است. [مقاییس اللغۀ: ۵/۳۷۸] این آیه تأکید دارد که انبات به انسان‌ها هم نسبت داده می‌شود، انبات مریم یعنی رشد و تربیت مادی و روحانی او برعهدۀ خدای سبحان است و او مستقیماً تربیت مریم را برعهده داشته است. [التحقیق: ۱۲/۲۱]
کفلها
«کَفَلَ» در اصل به معنای شامل‌کردن چیزی برای چیزی است که نوعی ضمانت است. و کفیل ضامن است، که تعهد می‌کند که مخارج دیگری را پرداخت کند. [مقاییس اللغۀه: ۵/۱۸۷] با این تفاوت که ضمانت تعهد قلبی است، اما کفالت تعهد عملی است. کسی را که کفالت فرزندان یتیم را برعهد می‌گیرد و با مادر آنان ازدواج می‌کند، کافل گویند. [کتاب العین: ۵/۳۷۳] بنابراین کفالت حکایت می‌کند که پدر آن فرد مرده است. و آیۀ شریف که می‌فرماید: «وَ کَفَلَها زَکَرِیَّا» نشان می‌دهد که پدر او از دنیا رفته بود و امور مریم به زکریا سپرده بود. البته کفالت در اصطلاح فقط ویژۀ سرپرستی کودک ندارد، بلکه هرنوع سرپرستی را که در آن تعهدی قرار دارد، شامل می‌شود.
کلما
کلما ظرف زمان است و عامل در آن «وجد» است. هر زمان که بر او وارد می‌شد، روزی نزد او می‌دید. یعنی این صحنه همواره و در همۀ ملاقات‌ها رخ می‌داد. [مفردات إعراب القرآن: ۱/۱۳۷]
المحراب
اصل محراب، «الحَرب» ستیزه معنای ضد «السلم» «صلح‌طلبی» است. عرب به مردم شجاع «رجل مِحرَب» گوید. دارالحرب هم سرزمین‌های مشرکان است که بین آنان و مسلمانان صلحی نباشد. [کتاب‌العین: ۳/۲۱۳] اما محراب مِفعال اسم آلت به معنای ابزار ستیزه و جنگ است که در هرجنگی مناسب خود است، یعنی جنگ‌های سخت اسلحه است، و در مجاهدۀ نفس بندگی خدا و وسایل بندگی. [التحقیق: ۲/۱۸۵] و در جنگ‌های نرم و فرهنگی؛ فرهنگ اسلامی و دینی است. به این تعبیر به مکانی که استعداد برای بندگی را دارد، و محل بندگی و نماز است، محراب گویند، مسجد باشد، یا صدر مسجد. هم‌چنین به اتاق، یا اتاق ویژۀ سلطان که در آن به تدبیر امور مملکت و جنگ با دشمن می‌پردازد، یعنی اتاق فکر، نیز محراب گویند. [همان] جمع آن محاریب است، بنی‌اسرائیل معابد خود را که در آن برای نماز و عبادت در آن جمع می‌شدند، محاریب می‌گفتند، اما در نزد مسلمانان، محراب مقام امام در مسجد است. [کتاب العین: ۳/۲۱۴] به این اعتبار که صدر مسجد و بهترین موضع آن است. [النهایۀ: ۱/۳۵۹] خلاصه چون محراب جایگاه بندگی خدا است و وسیله‌ای است که انسان با آن به نبرد با شیطان و نفس می‌پردازد، به آن محراب می‌گویند.
ترجمه
پس پروردگارش او را به نحوی نیکو پذیرفت، و او را به نحو شایسته‌ای رشد داد و زکریا را سرپرست او قرار داد. هرگاه زکریا در محراب بر او وارد می‌شد، نزد او روزی‌ای می‌یافت. گفت: ای مریم! این‌ها برای تو از کجا آمده است؟ مریم گفت: آن از نزد خداست، خدا هرکه را بخواهد بی‌شمار روزی دهد.
تفسیر
آیۀ شریفه بیان استجابت دعای مادر مریم است، که عرض کرد: «فَتَقَبَّلْ مِنِّی» و «وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیم»و خداوند مریم را به وجهی نیکو پذیرفت و پرورش و رشد او را خود برعهده گرفت و به بهترین نحو پرورش داد و سرپرستی‌ای را به زکریا داد که پیامبر زمان بود که او عهده‌دار تربیت و معیشت او باشد. و مریم هم این پرورش و تربیت را بخوبی پاسخ داد و همواره در محراب عبادت بود، به‌گونه‌ای که هرگاه زکریا بر او در محراب عبادت وارد می‌شود، رزقی آماده می‌دید که برای او سوال‌ برانگیز بود. روزی‌ای که نشان از کرامت و مقام مریم داشت و معلوم بود که از غذاهای عادی و روزمره نبود. مریم پاسخ می‌داد که رزق بدون حساب است و خدا هرکه را بخواهد بدون حساب روزی بدهد.
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ
مادر مریم نذر کرد که فرزند در شکم او «محرر» و «آزاد» برای خدا باشد و از خدا خواست که نذر او را به نیکویی بپذیرد و خدا هم نذر او را وجه نیکو پذیرفت. و این نشان می‌دهد که او زنی جلیل القدر و متقی بوده است که مریم را برای خدا آزاد کرده بود، خداوند هم به وجهی نیکو و کامل مریم را پذیرفت. از این‌جا روشن می‌شود که نیت و نذر مادر مریم از این‌که او «محرر» و «آزاد» باشد، آزاد فقط برای خدا بوده است که خداوند هم مریم را پذیرفته است. نکتۀ مهم در آیه این است که می‌فرماید: پروردگارِ او (مریم) او را به وجه نیکو پذیرفت. یعنی آن‌چه پذیرفته شده است، جان مریم علیها السلام است که فقط برای خدا آزاد باشد.

 
معنای قبول
آیۀ شریفه تأکید دارد که خداوند حضرت مریم علیها السلام را به نحوی نیکو قبول کرد. و این دربارۀ همۀ ما جاری است. اگر ما بندگی خدا را به نحوه شایسته انجام دهیم، خداوند ما را به خوبی می‌پذیرد. این‌که ما می‌گوییم، خداوند نماز شما را قبول کند، حقیقت آن قبول خود ماست. نماز یا هر عبادتی دیگر که به نحوه شایسته انجام می‌شود، ما را بالا می‌برد و این قبول خود ماست به نحو شایسته و نیکو.
وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً
از سوی دیگر همسر عمران، مریم و فرزندش را در پناه خدا قرار داد تا شیطان رانده‌شده نتواند به آنان راه داشته باشد، خداوند این دعای او را هم پذیرفت و پرورش و رشد مادی و روحانی او را به وجه نیکو خود بر عهده گرفت. و وقتی رشد کسی با خدا باشد، او خالص است و شیطان به او راهی ندارد.
وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا
سرپرستی مریم به زکریا سپرده شد. و او که پیامبر خدا بود، بهترین مربی و سرپرست برای مریم بود. اما در آیۀ ۴۴ تأکید دارد که برای این‌که چه کسی کفالت مریم را به عهده بگیرد، بگو و مگو بوده است، و کار به قرعه کشیده است و قرعه به نام زکریا افتاده است. بنابراین زکریا به آسانی کفالت او را برعهده نگرفته است.
کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً
اما هرگاه زکریا در محراب بر مریم وارد می‌شد، نزد او روزی می‌دید که نشان می‌دهد که مریم برای ارتزاق نیازی به روزی‌ها و طعام‌های دنیویی و دست‌پخت انسان‌ها ندارد. زیرا «کلما» هرگاه زکریا بر مریم وارد می‌شود، او را در محراب می‌یافت و نزد او رزقی می‌یافت و این حکایت دارد که حضور مریم در محراب عبادت و روزی نزد او استمرار داشته است. روشن است که زکریا به عنوان کفیل مجبور بوده است که همواره مراقب و مواظب او باشد و تعبیر «کلما دخل» هم به این رفت و آمد مستمر اشعار دارد.
قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا
این روزی غیرعادی و غیرمنتظره مورد پرسش زکریا بود که مریم این روزی از کجاست؟ از پرسش زکریا مشخص می‌شود که روزی مذکور حالت عادی نداشته است. او می‌دید که مریم مورد کرامت ویژه واقع شده است که عادی نیست.
قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ
مریم پاسخ داد: این روزی از جانب خداست. و استدلال کرد که خدا به هرکه بخواهد روزی بی‌حساب می‌دهد. منظور از روزی بی‌حساب، روزی‌ای است که در محاسبات عادی ما نمی‌گنجد. و به شمارۀ ما در نمی‌آید و عوضی هم در مقابل ندارد. اما این روزی گتره‌ای و بدون دلیل نیست. آیۀ شریفه به ما نشان می‌دهد که روزی بی‌حساب به دلیل آن است که مریم همواره ملازم محراب بود، یعنی همواره جان خود را بندگی خدا و مبارزه با شیطان و نفس مشغول کرده بود. قرآن راه آن را تقوا می‌داند: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» [طلاق: ۲ ـ ۳] بنابراین تقوا که عبارت است از مراقبت و محافظت درونی که انسان همواره خدا را حاضر و ناظر خود بداند و به بندگی او مشغول باشد و هر نیتی و خواستی و اندیشه‌ای و گفتاری و کاری را فقط برای خدا انجام دهد و همواره در نبرد دائمی با شیطان و نفس و اصلاح دائمی درون باشد، همان التزام به محراب است که مومن هیچ‌گاه سلاح نبرد خود را کنار نمی‌گذارد و در مقابل خداوند به او بی‌حساب روزی می‌دهد، روزی مادی یا معنوی و روحانی، علمی باشد یا مقامات و کرامات معنوی.

 
روزی بدون حساب
روزی بغیر حساب سه وجه کلی دارد:
۱٫ بغیر حساب به معنای خیلی فراوان
۲٫ بغیر حساب یعنی بدون محاسبات عادی و پیشینی اقتصادی و فصول سال در روزی مادی و بدون محاسبات عادی و پیشینی تعلیم و تعلم مدرسه‌ای در روزی‌های علمی که از آن به علم لدنی و علم شهودی تعبیر می‌کنند و بدون تلاش‌های طاقت‌فرسای و ریاضت‌های سخت در روزی‌های معنوی که مقام ولایت الله است.
۳٫ بغیر حساب به معنای بدون حساب‌رسی در قیامت.
معنای نخست روشن است، اما معنای دوم، دیدیم که محراب وسیلۀ نبرد انسان با شیطان و نفس است و جایگاه عبادت او. بنابراین هرکاری که ما انجام می‌دهیم و در آن خدا را بندگی می‌کنیم، اعم از کارهای روزمرۀ ما و عبادات و تلاش‌های عبادی ما و تا کارهایی که در جهت اهداف دین به آن مشغول هستیم، اگر برای خدا باشد که جهاد فی سبیل الله محسوب شود، و محراب ما و وسیلۀ نبرد ما با دشمن درون و بیرون است و خداوند روزی ما را تضمین می‌کند، روزی مادی و معنوی ما را. و این شامل سه وجه بالا می‌شود. البته این امر بستگی تام دارد به عبادت ما که هرچه قوی‌تر باشد و بندگی در جان ما رسوخ بیشتری داشته باشد، روزی بغیر حساب بیشتر خودش را نشان می‌دهد.
مریم سلام الله علیها همواره ملتزم به محراب بود؛ یعنی وظیفه و موضع بندگی خود را هیچ‌گاه و به هیچ‌ بهانه‌ای ترک نکرد. نتیجۀ آن چه شد؟ «کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً» چرا؟ ْ «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ‏» و ما اگر به شرایط بندگی خدا ملتزم باشیم و از آن تخطی نکنیم، خداوند متعال هم (۱) جان ما را به بهترین وجه می‌پذیرد و (۲) ما را به نحو شایسته رشد می‌دهد، (۳) سرپرستی ما را به اولیاء خودش وامی‌گذارد و (۴) ما را بغیرحساب روزی می‌دهد. این روزی هم صرف روزی‌های مادی نیست، بلکه اصل آن روزی‌های معنوی از جمله علوم الهی و لدنی است که اصل روزی هستند. بنابراین روزی بدون حساب که در محاسبات عادی ما انسان‌ها نمی‌گنجد، ویژۀ بندگانی است که خود را وقف نبرد با شیطان و نفس کرده‌اند و فقط به بندگی خدا مشغول هستند و جان خود را برای خدا آزاد کرده‌اند.

 
معنای دقیق‌تر روزی بغیر حساب
اما روزی بغیر حساب معنای دقیق‌تری هم دارد که همان معنای سوم است. گفتیم «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ‏» یعنی «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» [طلاق: ۳] اما این یک وجه معنایی آیه است. و در واقع بین «بغیر الحساب» و «من حیث لایحتسب» تفاوت است. رزق «مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» به معنای روزی‌ای است که به حساب عادی ما نمی‌آید. اما روزی «بغیر حساب» از مرحلۀ بالاتر از مقام انسانی حکایت می‌کند که خداوند روزی‌ای به بنده می‌دهد که حساب از او برداشته می‌شود.
توضیح این‌که در سورۀ مبارکۀ واقعه انسان‌ها را به سه دسته تقسیم فرمود: «وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَه فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَه وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون» [الواقعه: ۷ ـ ۱۰] در سورۀ مبارکۀ مدثر می‌فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِین» [مدثر: ۳۷ ـ ۳۸] یعنی نفوس و انسان‌هایی که دارای نامۀ عمل هستند، دو دسته هستند. گروهی که در گرو اعمال خود هستند و گروهی که در گرو نیستند، آنان که در گرو نیستند، اصحاب یمین هستند. اما «السابقون السابقون» که آنان را مقربون نام نهاد: «أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» [واقعه: ۱۱] را به صورت کلی از انسان‌هایی که دارای عمل هستند، خارج فرمود. زیرا آنان چنان در بندگی خدا غرق هستند که صاحب نفس نیستند تا عملی داشته باشند. آنان در واقع ملک خدا هستند. و عملی به معنایی که ما می‌فهمیم ندارند که حاضر شود و مورد حسابرسی واقع شود تا یا در گرو اعمال خود باشند، یا آزاد. «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» [صافات: ۱۲۷ ـ ۱۲۸] [المیزان: ۲۰/] بعد در سورۀ مبارکۀ مطففین از کتاب فجار و کتاب ابرار سخن می‌گوید. کتاب که ما از آن به نامۀ عمل تعبیر می‌کنیم، همان حقیقت خود ماست که به صورت کتاب بیان می‌شود. فجار همان اصحاب الشمال هستند و ابرار همان اصحاب الیمین. در همان سوره از کتاب ابرار این‌گونه یاد می‌کند: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّین» [مطففین: ۱۸] کتاب نیکوکاران در درجات عالی قرب است. «وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُون» [مطففین: ۱۹ ـ ۲۱] مقالم علیون مقامی بسیار بالاست، و آنان کتابی نوشته‌شده دارند. و مقربون شاهد آنان هستند. مقربون یعنی دارای مقامی والاتر از ابرار و درجات علیون دارند که شاهد بر این مقام هستند. و مقربون چه کسانی هستند: «السابقون السابقون».
خوب به آیات توجه کنیم، وقتی این سه دسته را کنار هم می‌گذاریم، روشن می‌شود که مقربون که در سورۀ مبارکۀ واقعه مشخص شد که «السابقون السابقون» هستند، بندگانی هستند که هیچ نفسی ندارد. خوب توجه کنیم. انسان‌ها در یک نگاه کلی دو دسته هستند: آنان که دارای نفس هستند و آنانی که نفس ندارند. آنان که نفسی ندارند، مقربان هستند. و آنان که نفس دارند، یا اصحاب الشمال و فجار هستند که در گرو عمل خود هستند، یا اصحاب الیمین هستند که دارای مقام «علیّ» و والا هستند و آزاد هستند. اهل معرفت از مقام مقربان به مقام فناء فی الله و بقاء بالله تعبیر می‌کنند. آنان از خود چیزی ندارند، تا نفسی داشته باشند و عملی. و هر عملی که به آنان منتسب است، حقیقتش بروز و جلوۀ حمد خداوند در روی زمین است، چنان‌چه جان‌شان هم بروز اسماء الله است، پس نه خودی وجود دارد و نه عملی. بلکه آنان در محضر خدا هستند و غرق در اسماء الله هستند و شاهد بر عالم و آدم و بهشتیان نیکوکارند. و این مقامی است که در زبان قرآن از آن به مخلَصین به فتح لام یاد می‌شود. مقامی که شیطان به آنان راه ندارد. زیرا آنان خود را برای خدا خالص کرده‌اند و خدا هم آنان را برای خود آنان را خالص کرده است که در بحث اصطفاء گذشت. «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین» [حجر: ۴۰] حضرت مریم سلام الله علیها به چنین مقامی رسیده بود و همین است که زکریا را خود غرق در آن بود، به اندیشه انداخت که به درگاه خدا دعا کند. و این مقام در زبان روایات ما به مقام عصمت یاد می‌شود. بنابراین حضرات معصومین علیهم السلام دارای مقام قرب و حضور در محراب هستند، که هیچ محاسبه‌ای در آن نیست. اما دنیا خانۀ تکلیف و تزاحمات مادی است و کدروات ماده موجب رین و زنگار می‌شود، و باید در دنیا به نهایت وجود خودشان در محراب عبادت باشند و تحمل همۀ اذیت‌ها و آزارهای دنیویی را بکنند که مشرکان و منافقان و مومنان ضعیف الایمان یا ضعیف العقل بر آنان وارد می‌کنند، و هیچ‌گاه از محراب عبادت ـ در هیچ عملی ـ بیرون نیایند. و سِر استغفار و دعاها و عبادات طاقت‌فرسای آن بزرگواران همین مطلب است. آن‌گاه است که از حساب‌رسی در برزخ و قیامت رها هستند.

 
ما و مقام روزی بغیر حساب
اما سوال این است که من و شما هم می‌توانیم به این مقام برسیم. پاسخ مثبت است. به روایت شریف توجه فرمایید. در تفسیر فرات کوفی صفحات ۲۶۶ و ۲۶۷ آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: «یَا عَلِیُ‏ أَنْتَ‏ وَ شِیعَتُکَ‏ عَلَى الْحَوْضِ تَسْقُونَ مَنْ رَضِیتُمْ وَ تَمْنَعُونَ مَنْ کَرِهْتُمْ» «علی علیه السلام و شیعیان خالص ایشان در حوض کوثر حاضرند و هرکس را از آن خشنود باشند، سیراب می‌کنند و هرکه را بدشان بیاید، از نوشیدن از آن جلوگیری می‌کنند. «وَ أَنْتُمُ الْآمِنُونَ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ یَفْزَعُ الْخَلَائِقُ وَ لَا یَفْزَعُونَ وَ یَحْزَنُ النَّاسُ وَ لَا یَحْزَنُونَ» قیامت روز فزع اکبر یعنی بیمناکی است که بزرگ‌تر از آن ترسی نیست. و مردم در آن روز در دلهرۀ بزرگ و در غم و اندوه به سر می‌برند. اما شیعیان خالص به امامت امیرالمومنین علیه السلام در آن روز در امنیت و آسایش مطلق هستند. چرا؟ زیرا در عرش خدا مسکن دارند. «وَ فِیهِمْ نَزَلَتْ [هَذِهِ‏] الْآیَهُ «وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‏» [نمل: ۸۹] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با استناد به قرآن کریم مقام این شیعیان خالص‌شده را که جانشان برای خدا خالص شده است، بیان می‌فرماید: [وَ قَالَ‏] «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏» إِلَى ثَلَاثِ آیَاتٍ. این سه آیه چه هستند؟ «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ‏ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُون» [انبیاء: ۱۰۱ ـ ۱۰۳] این مقام آن بزرگواران است که از آتش دوزخ دورند و صدای آزاردهندۀ دوزخ و شعله‌های آن را نمی‌شنوند و جاودانه در بهشت قربی که به آن تمایل دارند، حضور دارند و از دلهرۀ بزرگ قیامت رهایی یافتند و فرشتگان آنان را مژده می‌دهد که امروز روز شماست که از قبل به شما وعده داده شده بود. یعنی شما در دنیا به مقامی رسید بودید که امروز حقیقت آن را می‌چشید.
قرآن کریم وقتی می‌خواهد از امیال مومنان خالص سخن بگوید، می‌فرماید: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّه» [انسان: ۳۰] آنان تمایل و میلی ندارند، زیرا ارادۀ خود را در ارادۀ خدا مستهلک کرده بودند. و جز آن‌چه را خدا می‌خواهد، نمی‌خواهند. دلیل این امر آن است که خودشان در خدا فانی شده بودند. و این معنای «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِساب» است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دربارۀ آنان (در ادامۀ همین) می‌فرمایند: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ تُطْلَبُونَ فِی الْمَوْقِفِ وَ أَنْتُمْ فِی الْجِنَانِ مُتَنَعِّمُون‏» آنان موقفی ندارند تا از آنان حسابی خواسته شود.

 
قرب نوافل و قرب فرائض
رسیدن به این مقام سخت است، اما شدنی است. ثمرۀ آن هم روزی بغیر حساب است که نه حساب دنیویی دارد و نه حساب اخروی. آری آن‌که ملازم محراب عبادت است، برایش خودی و خودیتی نمی‌ماند و کاملاً از هرچه رنگ تعلق بگیرد، آزاد است و به مقام اصطفا و عصمت و مخلَصین رسیده ‌است. و این مقامی است که در روایات ما به مقام قرب نوافل و قرب فرائض از آن یاد می‌شود. اولاً قرب را معنا کنیم تا ببینیم که قرب نوافل و قرب فرائض چیست؟ حضرت استاد علامه حسن‌زاده آملی قرب را چنین تعریف می‌کنند:
معنای قرب
«قرب یعنی اتصاف به صفات ربوبی و تخلق به اخلاق ملکوتی، یعنی انسان در مسیر تکاملی خود علماً و عملاً رشد پیدا کند و به جایی برسد که متصف به صفات ربوبی بشود. البته مراتب محفوظ است «وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات» [مجادله: ۱۱] عالی‌ترین مرتبه این است که یک انسان به فعلیت تامه‌اش برسد و انسان کامل شود و هر انسان به اندازه سعۀ وجودی خود و به مقدار قرارگرفتنش در مسیر کمال انسانی، اهل نجات خواهد بود.» [در آسمان معرفت: ۴۹]
قرب نوافل
وقتی معنای قرب روشن شد، ببینیم که قرب نوافل چیست؟ امام صادق صلوات الله علیه دربارۀ مومن حقیقی می‌فرماید که خداوند متعال در حدیث قدسی فرمودند: «وَ إِنَّهُ‏ لَیَتَقَرَّبُ‏ إِلَیَ‏ بِالنَّافِلَهِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا» (دست او که با آن دست به کارها دست می‌یاید) [الکافی: ۲/۳۵۲] و این مقامی است که به تعبیر زیبای حضرت امام رسیدن به مقام «وصول به عزّ ربوبیّت» است که راه آن «سیر در مدارج عبودیّت است» تا جایی که «به مقامى رسد که حق تعالى سمع و بصر و دست و پاى او شود» یعنی «چون از تصرّفات خود گذشت و مملکت وجود خود را یکسره تسلیم حق کرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و فانى در عزّ ربوبیّت شد، صاحب خانه خود متصرّف در امور گردد، پس تصرّفات او تصرّف الهى گردد، چشم او الهى شود و با چشم حق بنگرد، و گوش او گوش الهى شود و به گوش حقّ بشنود.» [آداب الصلاۀ: ۹] راهش بندگی است، بندگی با رهبری و هدایت ولایت مطلق خداست که ما را به این مقام می‌رساند.

 
قرب فرائض
اما دربارۀ قرب فرائض امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: جبرئیل بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و فرمود: «وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنُ بِمِثْلِ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ» [المومن: ۳۲؛ مستدرک الوسائل: ۱۱/۲۸۱]
حضرت امام خمینی عارف واصل می‌فرمایند: قرب فرائض فنای مطلق و حضور و بقای مطلق است. [سرالصلاۀ: ۴۵] و اگر بنده در قرب نوافل به جای می‌رسد که خدا با زبان او سخن می‌گوید. در قرب فرائض آنان زبان خدا می‌شوند و با زبان حق سخن می‌گویند. «در قرب‏ فرایض‏ حقّ تعالى حمد خود به لسان عبد کند: وَ الْعَبْدُ یَصیرُ لِسانَ اللَّه‏ «عَلِىٌ عَیْنُ اللَّه وَ یَدُ اللَّه و لِسانُ اللَّه تَعالى‏». [سر الصلاۀ: ۸۱]
این مقامی است که امیر المؤمنین علیه السلام به آن دربارۀ خودشان اشاره می‌فرمایند: «أَنَا عَیْنُ‏ اللَّهِ‏ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا بَابُ اللَّه‏» [الکافی: ۱/۱۴۵] «وَ أَنَا حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ أَنَا عُرْوَهُ اللَّهِ الْوُثْقَى وَ کَلِمَهُ التَّقْوَى وَ أَنَا عَیْنُ‏ اللَّهِ‏ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ یَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ الَّذِی یَقُولُ‏ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ‏ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ الْمَبْسُوطَهُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّهٍ مَنْ عَرَفَنِی وَ عَرَفَ حَقِّی فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» [التوحید: ۱۶۵]‏ دلیلش آن است که اصلاً علی بن ابی‌طالبی نیست، بلکه حق مطلق است که بر بندگان جلوه کرده است. و این روزی بغیر حساب است.
بلکه این والاترین وجه بروز روزی بغیر حساب است. روشن است که شرط اول رسیدن به این مقامات گذشتن از خود و انانیت و نفسانیت و ظهورات و جلوه‌های نفس است و شرط دوم آن فقط طلب خدارفتن است، تا حجاب‌های ظلمانی کنار زده شوند. و همۀ تعیینات و تعلقات به موجودات از او برکنده می‌شود و قلب که حرم الله است، به دست و رهبری ولایت الهی از بت‌های نفسانیت خالی می‌شود و دیگر هیچ توجه‌ای به موجودات که همگی فانی هستند و افول دارند، ندارد و همۀ آنان از قلبش افول می‌کند: «لا أُحِبُّ الْآفِلِین» [انعام: ۸۷] . تنها به یک سو نظر دارد: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِین» [انعام: ۷۹] در این حالت است که حق در وجود او می‌نشید و بنده جز حق را نمی‌بیند و فقط حق را می‌بیند و به گوش حق می‌شنود و به چشم حق می‌بیند و به دست قدرت حق کار می‌کند و به زبان حق سخن می‌گوید. و این مقام قرب نوافل است که بنده را خداوند به سوی خود ـ با نوافل ـ می‌کشاند و جذب می‌کند. و این جذبه بالاتر می‌رود و به قرب فرائض می‌رسد که مقام «فناى کلى و اضمحلال مطلق و تلاشى تامّ است» که حالت طمأنینۀ مطلق و کشف تام و است. [چهل حدیث: ۵۹۰ ـ ۵۹۲] که او زبان حق، دست حق، چشم حق، گوش حق می‌شود.

 
تذکار ضروری: راه باز است
نکتۀ مهم آن است که ما می‌توانیم به این مقامات برسیم با رعایت فرائض و نوافل؛ واجبات و مستحبات. مرحوم علامۀ حلی می‌فرمودند: من سال‌های متمادی ملازم خواجه نصیرالدین طوسی هستم. نه تنها از ایشان حرام ندیدم، بلکه مکروه ندیدم، بالاتر عمل مباح هم ندیدم. همۀ کارهای ایشان یا مستحب است یا واجب. این‌گونه است که این‌همه خدمت به اسلام می‌کند این مرد بزرگ.
عزیزان من! راه برای همۀ ما باز است، قرآن تأکید می‌کند که راه باز است، از زبان حضرت مریم سلام الله علیها به ما آموزش می‌دهد که راه باز است: «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِساب». روایات را هم که دیدید، می‌فرمایند راه باز است.
متاسفانه ما گرفتار نفس اماره و نفس مسوله هستیم، که یا ما را به بدی فرمان می‌دهد یا بدی را در نظر ما زینت می‌کند. اما به ما گفته‌اند که لازم نیست که رهبر شما بدی باشد. بیایید رهبر خود را خوبی قرار دهید، بجای این‌که نفس دائماً ما را به بدی فرمان دهد. کاری کنید که ما را دائماً به خوبی فرمان بدهد و خوبی‌ها را در نظر جلوه بدهد. راه باز است، باید حقیقتاً از گناه بدمان بیاید، بوی گناه آزارمان بدهد. حقیقتاً به خوبی‌ها مشتاق باشیم، به نمازمان توجه داشته باشیم، ـ هم واجبات که دقت کنیم حتماً اول وقت بخوانیم و هم مستحبات به ویژه نوافل و نافلۀ شب. ـ دست و زبان و گوش خودمان را هم پاک کنیم، پاکی معنوی از دشمن درون. این را هم بدانیم اساس دشمن ما در درون ماست که نفس ماست. خدا رحمت کند، استاد بزرگوار حضرت آیت الله حق‌شناس می‌فرمودند: «ابلیس شاگرد نفس است، اگر شما بخواهید این نفس را که استاد شیطان است بکوبید و رامش کنید باید خود را فقیر کنید، باید خودتان را در مقابل عظمت حضرت حق هیچ بدانید.» بنابراین اگر ما بتوانیم نفس خود را در کنترل عقل خود قرار دهیم. شیطان امکان ندارد، بتواند در ما تسلط پیدا کند. اما راه کنترل نفس چیست؟ فقر است. منظور از فقر مادی نیست، بلکه فقر در محضر خداست، انسان بداند و بفهمد که در برابر خدا هیچ است، فقر محض و نیاز محض است. در این صورت می‌یابیم که تنها راه ترقی ما بندگی خداست. وقتی این‌گونه شد، دیگر نفس ادعای «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» [نازعات: ۲۴] و تفرعن ندارد.
دوستان عزیز! خداوند در وجود ما جز حُسن و زیبایی قرار نداده است. خداوند همۀ ما را به نیکی قبول کرده است. همۀ ما مریم و عیسای خدا هستیم. اما ما خودمان را کج و ناقص می‌کنیم و با بدنیتی و بدرفتاری و بدگفتاری و محافظت‌نکردن، و مراقبت‌نداشتن، خودمان را ضایع می‌کنیم. اگر راه نشدنی بود، خداوند به ما یاد نمی‌داد که بروید. خیلی‌ها رفته‌اند، ما هم می‌توانیم. اللهم ارزقنا.

 

حجت الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اسفند ۱۳۹۴
ش ی د س چ پ ج
« بهمن   فروردین »
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
2930