22
1394
شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام تسلیت باد
مـدینـه ایـن روزهـا چـه خالی است، بـی روی مـاه زهـرا سـلام الله علیها…..
یـوسف گـمگشته شـهر نـبی! چـه سـخت است کـه قـرن هـا مـنـتظر اذن ظهوری تـا جـواب “یـا مهدی” مـادرت در پـشت در سـوخـته را بـدهی …
اللهم عجل لولیک الفرج
22
1394
خطبه فدک حضرت زهرا علیهاالسلام
خطبتها علیهاالسلام بعد غصب الفدک
روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمه علیهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّه من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیه رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبیبکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءه فجلست، ثم أنّت أنّه أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئه.
حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء علیه و الصلاه علی رسوله، فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی کلامها فقالت علیهاالسلام:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.
خطبه آن حضرت بعد از غصب فدک
روایت شده: هنگامى که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه علیهاالسلام بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس بتن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه چادرش به زمین کشیده مىشد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبکر که در میان عدهاى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پردهاى آویختند، آنگاه نالهاى جانسوز از دل برآورد که همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد.
سپس لحظهاى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گستردهاى که اعطا کرد، و منّتهاى بىشمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.
وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَهٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَهٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَهٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَهٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَهً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَهً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبیمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَهٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَهٌ، وَ بِنِهایَهِ الْعَدَمِ مَقْرُونَهٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَهً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَهً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
و گواهى مىدهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشمها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مىباشند.
موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از مادهاى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بىآنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائدهاى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
و گواهى مىدهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکىها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطهاش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَهً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَهً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَهً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبیمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَهِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَهِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَهِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَهٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَهٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَهٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَهِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَهِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَهُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت:
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَهُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ
او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعىاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بتهاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکىهاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیدهاش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى براو باد.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امینهاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّتهایید، زمامدار حق در میان
22
1394
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۱۷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ (۳۸) فَنادَتْهُ الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (۳۹) قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (۴۰) قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (۴۱)
فضیلتهای فراموششده
احترام به پدر و مادر
سیرۀ عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و گفتار و کلام ایشان توجه به جایگاه رفیع پدر و مادر است که لازم است که فرزندان در حیات آنان و پس از مرگشان به آنان توجه کنند و احترام بگذارند. آیات قرآن هم در این جهت فراوان است که رعایت حقوق آنان را در کنار بندگی خدا قرار داده است: «لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» [بقره: ۸۳] «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناَ» [نساء: ۳۶] قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» [انعام: ۱۵۶] «وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» [اسراء: ۲۳] «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً» [احقاف: ۱۵] به ویژه مادر که «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً» [همان]
وزی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به یاران خود فرمودند: «هر فرزند نیکوکاری که از روی شفقت و مهربانی به پدر و مادر خود نگاه کند، به ازای ثواب و پاداش یک حج مقبول برای او نوشته میشود.» اصحاب گفتند: ای رسول خدا حتی اگر روزی صدمرتبه نگاه کند همین پاداش برای او منظور میشود؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند کریمتر و بزرگوارتر است» [مستدرک الوسائل: ۱۵/ ۲۰۴]. جایگاه حقوق والدین تا آن حد نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد حضرت رسول اکرم چنان والاست که جتی در امور مهمی چون هجرت و جهاد نیز فرزندان را ملکف میفرمودند که رعایت حال آنان را بکنند و بدون اجازۀ آنان کاری را نکنند.
«مردى نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: ای رسول خدا آمدهام تا با تو بیعت بر هجرت کنم و این در حالی است که پدر و مادرم را با چشمانی گریان رها کردهام. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: به نزد آنان برگرد و آنها را مسرور و شادمان گردان.» [المستدرک: ۴/۱۵۲] ابوسعید خدرى میگوید: «شخصى از یمن به سوى پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هجرت کرد. حضرت صلوات الله علیه و علی آله پرسیدند: آیا در یمن کسى را دارى؟ گفت: پدر و مادرم. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: اجازه دادهاند؟ گفت: نه. فرمودند: برگرد و اجازه بگیر؛ اگر اجازه دادند جهاد کن، وگرنه به آنان نیکى نما.» [المستدرک: ۲/ ۱۰۳ – ۱۰۴]
در روایتی دیگر وارد شده است که «شخصی خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید و کرد: ای پیامبر خدا! خیلی دوست دارم که در راه خداوند جهاد کنم. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: در راه خداوند جهاد کن که اگر در این راه به شهادت برسی نزد خداوند زنده خواهی بود و در بهشت رزق و روزی خواهی خورد و اگر بمیری مزد و پاداش تو با خداوند است و اگر زنده از جهاد باز گردی از گناهان خود پاک شدهای همانند روزی که از مادر به دنیا آمدهای. آن شخص عرض کرد: یار رسول الله پدر و مادر پیری دارم که آنها با من انس گرفتهاند و نمیخواهند که من از آنان جدا شوم. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پس با پدر و مادر خود باش سوگند با آن خدایی که جان من در دست اوست انسی که ایشان یک شبانه روز با تو داشته باشند بهتر است از یک سال جهاد در راه خدا.» [الکافی: ۲/ ۱۶۰]
این بخشی از سیرۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارۀ احترام به پدر و مادر و رعایت حال آنان.
آیۀ ۳۸
هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ
مفردات
هنالِک
ظرف زمان است. فعل «دعا» عامل آن است. [مشکل إعراب القرآن: ۱/۱۳۷] «این هنگام زکریا پروردگار خود را خواند.» یا «آنجا بود که زکریا پروردگارش را خواند.»
ترجمه
آنجا بود که زکریا پروردگارش را خواند. گفت: پروردگارا! مرا از جانب خود فرزندی پاک ببخش که تو دعای بندگانت را میشنوی و اجابت میکنی.
تفسیر
وقتی زکریا دید که خداوند مریم را بدون اینکه او درخواستی داشته باشد و بدون اینکه در حساب عادی بندگان بگنجد، روزی میدهد، پروردگار خود را خواند. وقتی مریم که بندۀ خالص خداست، و به خدمت خدا مشغول است، و خداوند به او چنین مهربان است که بغیر حساب روزی دهد، زکریا که قوم بنیاسرائیل را میشناخت که خیلی لجوج هستند و اگر در آینده راهنمایی نداشته باشند، بر گمراهیشان افزوده میشود، به خودش آمد و از خداوند فرزندی پاک از جانب پروردگار عالم در خواست کرد. این فرزند هم از نزد رحمت خاص خدا باشد تا همانند مریم در رحمت خاص خدا غوطهور باشد.
هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ
کرامت خاص خداوند به مریم علیها السلام منشأ شد که زکریا پروردگارش را بخواند. یعنی حقیقتی غیبی او را به دعا ترغیب کرد. تعبیر «هنالِک» «آن هنگام» «آنجا بود که» در حقیقت بیان نتیجهگیری از مطلب قبل است، حال که خداوند بغیر حساب به مریم روزی میدهد، زکریا پروردگار خود را خواند. بنابراین نوعی تعلیم دعا به مخاطبان قرآن است که اگر شما در فرصت مناسب دعا کنید، دعایتان مستجاب است. فرصت مناسب چه وقتی است؟ وقتی که کاملاً به فهمید که به خداوند متعال نیازمند هستید و کاری از علل مادی و اسباب ظاهری برنمیآید.
زکریا که در دوران پیری به سر میبرد و فرزندی نداشت و همسر او هم نازا بود و هم پیر. طبعاً از نظر ظاهر امکان نداشته که بچهدار شوند. از سوی بیم داشت که کسانی وارث او شوند که هیچ صلاحیتی ندارند: «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی» [مریم: ۵] او در بیم بود که مبادا وارثان او به راه ناصواب بروند و به نام او مردم را گمراه کنند. به این دلیل از خدا فرزندی صالح درخواست کرد تا راه او را که راه نبوت و هدایت امت بود، ادامه دهد: «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» [مریم: ۵ ـ ۶] او به دنبال وارثی شایسته بود که بتواند راه او و پیامبران خاندان یعقوب را ادامه دهد. و پس از کرامت خدا به مریم سلام الله علیها «هنالک» و در آن هنگام دست به دعا و تضرع به خدا برداشت که خدایا به من فرزندی پاکیزه عنایت بفرما
قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً
زکریا از خداوند صرفاً فرزند نمیخواست، بلکه فرزندی پاکیزه میخواست که از نزد خدا به او عنایت شود. یعنی کسی که چون مریم همواره در حصن خدا باشد و خداوند او را بغیر حساب روزی دهد. و نشانهای از نشانههای خدا باشد.
نکتۀ مهم اینکه این دعا و تضرع و فرزندی که خداوند به دعای زکریا علیه السلام به او عنایت فرمود، از برکات وجود مریم بوده است. زیرا کرامت خدا به او باعث شد که زکریا راه به دعا پیدا کند. بنابراین یکی از جلوههای «وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى» [آلعمران: ۳۶] «آن پسری که تو میخواستی با این دختری که ما به تو عنایت کردیم، همانند نیست» روشن میشود و آن یحیی علیه السلام است. [تسنیم: ۱۴/۱۶۷]
من لدنک
توجه هم شود که عرض کرد: «من لدنک» «از جانب و نزد خودت» تا عرض کند که من رحمت و عطوفت خاص تو را میخواهم. [رحمۀ من الرحمن: ۱/۴۳۷] طبعاً اگر نعمتی به دلیل رحمت خاص خدا باشد، بعداً وزر و وبال نخواهد شد. مثلاً ما میگوییم فلان چیز را میخواهیم و نمیدانیم که آن بعداً برای ما مشکلساز خواهد شد. بنابراین این ادب دعاست که آنچه را رحمت خاص خدا که خیر ماست، اقتضاء دارد از خدا بخواهیم.
إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ
خدایا تو دعا را میشنوی و استجابت میکنی. یعنی هیچگاه در هنگام دعا نباید از درگاه خدا و پروردگار عالم مأیوس بود.
تذکر
آنچنان صحنۀ روزی حضرت مریم برای زکریا تکاندهنده بود که او که یقین داشت که کارها دست خداست، اینبار به خود آمد و پروردگار خود را خواند. یعنی این صحنۀ روزی به غیرحساب چیزی نیست که در حساب و کتاب و برنامهریزیهای ما بگنجد. شیخ بهایی میگوید: «بگذر ز درس رسمی که تمام قیل و قال است/من و درسِ عشق ای دل، که تمام شور و حال است.» خودمان را باید در کوران حوادث به خدا بسپاریم . ایمان به خدا داشته باشیم. و این درس بزرگی است که مریم سلام الله علیها به زکریا علیه السلام و ما داد.
آیۀ ۳۹
فَنادَتْهُ الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ
مفردات
یحیی
اسم فرزند زکریا است که قرآن به عظمت او را یاد میکند. اصل «یحیی» «حی» به معنای زندگی در برابر مرگ است. [التحقیق: ۲/۳۳۷] گفتهاند: مادۀ این واژه در لغت عربی و عبری از حیث بفظ و معنی یکی است. یحیی حیاتبخش است. [التحقیق: ۲٫۳۳۹]
سیداً
اصل السید از «سَود» به معنای تشخص با برتری در مقابل دیگران است. و این مفهوم اعم است از امر مادی و معنوی است. [التحقیق: ۵/۲۵۶] چنانچه قرآن از سیاهروی در قیامت سخن میگوید: «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوه» [آلعمران: ۱۰۶] که از همین ریشه است. سیاهرویان کسانی هستند که در دنیا برتری دورغین داشتند که این حالت در قیامت به سیاهروی جلوه میکند.
السید به کسی گفته میشود که در خیر گروه خودش برتری دارد. [تهذیب اللغۀ: ۱۳/۲۶] فردی سید است که مردم در جمعیت خود به او پناه میبرند. [مقاییس اللغۀ: ۳/۱۱۴] بنابراین سرپرست جمعیت زیاد را سید گویند. همچنین است به شوهر که زن در پناه اوست، سید او گویند: «وَ أَلْفَیا سَیِّدَها» یوسف: ۲۵] جمع سید سادات است. قرآن از سیاستمداران که از آنان پیروی میکنند، ساداتنا تعبیر کرده است: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا» [احزاب: ۶۷] [مفردات: ۴۳۲] همچنین به زن به دلیل اینکه خانواده در پناه اوست، سیده گویند.
خلاصه سید بر پروردگار، مالک، شریف، فاضل، کریم، حلیم، شوهر، رئیس و کسی که جلودار قوم خود است، نیز اطلاق شده است. [لسان العرب: ۳/۲۲۸] در حدیث است که به منافق سید نگویید: «لاتقولوا للمنافق سَیِّداً، فهو إِن کان سَیِّدَکم و هو منافق، فحالکم دون حاله و الله لا یرضى لکم ذلک.» [همان] مسیحیان به حضرت عیسی و مسلمانان به نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سید میگویند. [فرهنگ ابجدی: ۵۰۷]
حصورا
حصور صفت مشبهه از حصر است. و حصر یعنی جمع و حبس و منع. [مقاییس اللغۀ: ۲/۷۲] اما حصور یا مرد حصور به کسی گفته میشود که از زنان بازداشته شده است و توان مجامعت با آنان را ندارد. [تهذیب اللغۀ: ۴/۱۳۶] و این به دلیل پاکبودن وی از غریزۀ جنسی است. بلکه به دلیل عفت و پاکدامنی و جهاد با نفس است که خود را آلوده نمیکند و به این دلیل است که قرآن او را شایستۀ مدح میداند. [مفردات: ۲۳۸]
ترجمه
فرشتگان او را در حالی که در محراب نماز میگزارد، ندا دادند که خدا تو را به فرزندی یحیی نام بشارت میدهد، که کلمۀ خدا را تصدیق میکند، و تشخصی دارد که از دیگران برتر است و از زنان خویشدار است و پیامبری از شایستگان است
تفسیر
ادامۀ آیۀ پیش است. زکریا خدا را خواند و از خدا فرزندی صالح کرد. و فرشتگان او را در حالی که محراب عبادت در حال نمازگزاری و اقامۀ نماز بود، او را ندا دادند و مژده دادند که خداوند تو را به پسری یحیی نام بشارت میدهد که ویژگیهای ارزندهای دارد، تصدیقکنندۀ کلمۀ خدا یعنی حضرت عیسی است، بزرگ قوم است، پاکدامن و عفیف است، و پیامبری از صالحان است.
فَنادَتْهُ الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ
زکریا در محراب عبادت بود، در حالی که ایستاده و در حال اقامۀ نماز در محراب بود، فرشتگان او را ندا دادند. در آیۀ ۳۷ دیدیم که مریم در محراب بود که خداوند به او عنایت کرد. اینجا هم زکریا در محراب و در حال قیام به نماز است که مورد عنایت خاص خدا قرار میگیرد. در روایت هم داریم که «فرمانبرداری خدا روی زمین؛ خدمت به خدا روی زمین است و هیچ چیز از خدمت به خدا، برتر از نماز نیست. و به این دلیل است که فرشتگان زکریا را در حالی که در محراب نماز میگزارد، ندا دادند.» [تفسیر تسنیم: ۱۴/۱۹۰] یعنی اقامۀ نماز برترین خدمت به خداست، منظور از اقامه هم نمازخواندن نیست، بلکه اقامۀ آن است که موجب اصلاح دین و جامعه میشود.
أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى
خدا تو را به یحیی بشارت میدهد. یحیی نامی است که خداوند برای این فرزند انتخاب کرده است و پیش از او کسی به این نام نامیده نشده است: «یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا» [مریم: ۷] این خود فضیلتی است که نشان از مقامی والای او نزد خداوند دارد. روشن است که منظور هم صرف نامگذاری نیست، بلکه او چون حیاتبخش و زندهکنندۀ انسانها بود، به خداوند این نام را برای او برگزید. یعنی نامگذاری حقیقی است. اما قرآن بجز فضیلت نامگذاری او از جانب خدا؛ چهار فضیلت دیگر برای او ذکر میبرد:
مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً
(۱) کلمۀ خدا حضرت عیسی مسیح را که بنیاسرائیل منتظرش بودند، بشارت میدهد. یعنی مقدمۀ ظهور و حضور عیسی مسیح است. (۲) سرور و آقاست. به این معنی که در قوم بنیاسرائیل برتری و تشخصی دارد که شایسته است که زمام امور مادی و معنوی مردم در اختیار او باشد. (۳) از هرگونه هوی و هوسی و آمیزش با زنان منزه است. پاکدامن است نه هوسجو و هوسخواه. و نهایت عفت بسر میبرد.
وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ
(۴) پیامبری از صالحان است که این خود دو فضیلت است: هم پیامبر است و هم از زمرۀ صالحان و شایستگان است. پیامبری از سلسلۀ صالحان است که حضرت ابراهیم علیه السلام در دعا آن را خواست: «رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» [شعرا: ۸۳] و یوسف علیه السلام آن را از خدا درخواست کرد: ِ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» [یوسف: ۱۰۱] حضرت عیسی هم از صالحان است: «وَ مِنَ الصَّالِحِین» [آلعمران: ۴۶] لوط هم چنین است: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» [انبیاء: ۷۵] خداوند در آیات متعدد پیامبران خدا را از زمرۀ صالحان میداند. [انبیاء ۸۵ ـ ۸۶؛ انعام: ۸۵] اما صالحان کسانی هستند که دارای مقامی هستند که شایستگی کرامت الهی را دارد. و مورد نعمت خدا واقع شده است: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ» [نساء: ۶۹] و تحت ولایت خدا هستند: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِین» [اعراف: ۱۹۶] بنابراین مقامی ویژه و خاص است. و این مقام کسانی است که به خدا و روز جزا ایمانی خالصانه دارند، و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و در خیرات و کارهای خوب از دیگران پیشی میگیرند: «یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِین» [آلعمران: ۱۱۴] و طبعاً رفیق خوبی برای دین خدا و بندگان خدا هستند: «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً» [نساء: ۶۹] با رفق و مهربانی دین خدا را برای مردم ترویج میکنند و آنان را به دین خدا ترغیب میکنند.
بحثی روایی
توجه به این نکته هم خوب است که صالحان به معنای واقعی کلمه ائمۀ اطهار علیهم السلام هستند. [تفسیر القمی: ۱/۱۴۳] و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مصداق اکمل آنها را چنین معرفی میفرمایند: «أما الصالحون فابنتی فاطمه و أولادها الحسن و الحسین» [تفسیر البرهان: ۲/۱۲۵] و در تبع آن شیعیان هستند. امام صادق علیه السلام میفرمایند: »و أنتم الصالحون فسموا بالصلاح کما سماکم الله» [تفسیر فرات کوفی: ۱۱۴] بنابراین فضیلت اینکه او از زمرۀ صالحان است، به این معناست که او از زمرۀ آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. چنانچه وقتی حضرت ابراهیم و یوسف درخواست میکنند که در قیامت از زمرۀ صالحان باشند، در حقیقت میخواستند در محضر ائمۀ اطهار علیهم السلام باشند.
آیۀ ۴۰
قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ
مفردات
غلام
اصل آن «غَلِمَ یَغْلَمُ غَلَماً و غِلْمَهً» کسی است که شهوت بر او چیره شده است و غلام جوانی است که پشت لب او سبز شده باشد. [کتاب العین: ۴/۴۲۲] به این دلیل به کسی که به این سن رسیده است، غلام گویند که نیروی جنسی بر او غلبه دارد. [مفردات: ۶۱۳] برخی هم گفتهاند که اصل ریشۀ آن یعنی «غَلم» خروج از حد اعتدال در مطلق اشتهاء است. و این معنا در کودک تجلی دارد تا به حد حلم و عقل برسد. و بعداً در خاص شهوت جنسی تجلی دارد. [التحقیق: ۷/۲۵۹ ـ ۲۶۰] از این آیه هم مشخص میشود که منظور از غلام، طفل و کودک است نه جوان و نوجوان. او هر صورت غلام صفتی است که دلالت میکند که کسی که مطلق شهوت در بازی و شکم و کلام و غیر آن در او تجلی دارد که مصداق اتم آن کوردک است. [همان]
عاقر
عاقر؛ نازا را گویند. [کتاب العین: ۱/۱۵۰] زن باشد، یا مرد. [مفردات: ۵۷۷] اصل آن «عَقر» به معنای زخم یا آنچه شبیه زخم است که موجب گسیختگی در چیزی میشود. [مقاییس اللغۀ: ۴/۹۰]
ترجمه
زکریا پرسید: پروردگارا چگونه مرا فرزندی است، درحالی که مرا سالخوردگی فراگرفته و همسرم هم نازاست. پاسخ داده شد: اینگونه است که خدا هرکاری که بخواهد، انجام میدهد.
تفسیر
گفتهاند آیۀ شریفه بیان گفتگوی زکریا با فرشتگانی است که بشارت فرزند به او دادهاند؛ پرسش و پاسخی. پس از آنکه فرشتگان او را به فرزندی با این ویژگیهای برجسته بشارت دادند. زکریا پرسید که چگونه مرا فرزندی است، در حالی که خودم پیر هستم و همسرم هم نازاست. پاسخ بیان قانون جاری و همیشگی خداوند متعال بود که قدرت خداوند محدودیتی نمیشناسد.
قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ
زکریا از خداوند میپرسد که چگونه مرا فرزندی است؟ این پرسش به این دلیل است که کاری شگرفی در حال وقوع بود که به اسباب ظاهری ناممکن مینماید. توجه شود که پرسش زکریا دلیل بر استعباد او نیست. زیرا او بر ناتوانی خود و همسرش واقف است و همۀ اعتمادش هم به خداست که در دعای وی متجلی است، بنابراین هم حال خود را که نهایت عجز و درماندگی است، خوب میشناخت و هم خدای خود را که نهایت عظمت و عزت است. پس او کار خدا را بزرگ میشمرد، که او در برابر عظمت آن کوچک و حقیر است و این معادله است که او را به شگفتی وامیدارد. من بندهای ناچیز و حقیر چگونه مستحق چنین عنایتی بزرگ شدهام؟ و این آموزش ادب دعا به ماست که هر نعمتی که خداوند به ما داد، بدانیم که به دلیل استحقاق ما نیست. بلکه به دلیل بزرگی خداست که بندۀ کوچک خودش را مورد عنایت قرار میدهد. پس هرنعمتی از جانب خدا برای ما باید مایۀ شگفتی شود که «شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای؛ یعنی چه؟» و هیچ استحقاقی در آن برای خود نبینییم. [داستان حضرت امیر علیه السلام و خورشت کدو]
وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ
دلیل این پرسش و شگفتی دو ویژگی است که فرزندآوری را برای او و همسرش به ظاهر ناممکن میکند: پیری و سالخوردگی که او را فراگرفته بود. و دوم نازای همسر او. که اگر دقت کنم، همسر هم نازا بود و هم پیر. بنابراین هیچ راهی به فرزندداری آنان براساس اثبات ظاهری نبوده است.
قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ
«کذلک الله یفعل ما یشاء» یعنی خدا هرچه بخواهد، همانند این کاری که گفته شد، انجام میشود و این جای شگفتی ندارد. پاسخ فرشتگان بیان قانونی همیشگی در نظام آفرینش است که اینگونه است که خدا هرکاری بخواهد، انجام میدهد. و محدودیتی از قدرت خدا نیست که مایۀ شگفتی شود. یعنی اگر از جانب بنده شگفت است، نعمتهای خدا که بندۀ بیمقدار را بالا میآورد. اما از جانب فعل خدا هیچ شگفت نیست، او بزرگ است و مهربان و اقتضای بزرگش بخشش بدون حساب و روزی بغیر حساب است. و هیچ محدودیتی توان ایستادگی در برابر قدرت خدا ندارد. حکمت خداوند اقتضاء دارد که دعای تو را اجابت کند و این کار انجام میشود. و هرکس خود را در مسیر قدرت مطلق خدا قرار دهد، خداوند هم براساس حکمتش با او رفتار میکند.
تذکر:
تعبیر «کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ» که اینگونه است که خدا هرچه بخواهد از مثل این کارها انجام میدهد، مشعر به این حقیقت است که این نخستین بار نبوده است که خداوند کاری را که مشیتش برآن تعلق گرفته است، بغیر حساب انجام داده است و آخرین بار هم نخواهد بود و ما مخاطبان قرآن هم اگر خود را در معرض رحمت خدا قرار دهیم، با دعا و تضرع و کوچکیکردن در پیشگاه خدا، برای ما هم انجام میدهد و هیچ جای شگفتی هم نیست.
آیۀ ۴۱
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ
مفردات
اجعل
اجعل به معنای «صَیِّر» و دارای دو مفعول است: «لی» و «آیۀ» «مرا نشانهای قرار بده.» [مشکل الاعراب القرآن: ۱/۱۳۹]
الا تکلم
اصل «الا» «أن لا» است. [مشکل الاعراب القرآن: ۱/۱۴۰] نشانۀ تو آن است که تو سه روز مگر به اشاره با مردم سخن نگویی. یعنی توان سخنگفتن با مردم را در مدت سه روز نداری و این نشانهای است که برای تو مقرر شده است.
رمزاً
در اصل هرحرکت خفیفی را که در آن اشاره یا دلالتی به معنا باشد، رمز گویند. اعم از اینکه با لب باشد یا ابرو یا دست یا بدن یا در عضوی دیگر یا در موضوعی دیگر، چنانچه موج دریا یا بهمخوردن لشکریان آمادۀ نبرد را رمز میگیرند. بنابراین اختصاص به لب و چشم و دیگر اندام ندارد. بلکه در هر حرکت خفیفی و بهمخوردگی ملایمی که معنی اشاره داشته باشد و به مفهوم دلالت کند، واژۀ رمز استفاده میشود.[التحقیق: ۴/۲۲۹] بنابراین رمز هر اشاره و ایماءای را که بدون کلام است، شامل میشود. [کتاب العین: ۷/۳۶۶] همچنین رمز کلامی؛ سخنی است که برای دیگران مفهوم نباشد. [لسان العرب: ۵/۳۵۶]
کثیراً
صفت است که موصوف آن حذف شده است. موصوف آن «ذکراً» است: «ذکراً کثیرا» ً [مشکل إعراب القرآن: ۱/۱۴۰]
بالعشی
«عشو» دلالت بر تاریکی و کمی وضوح در چیزهاست. تاریکی که باعث میشود، ما چیزها را به وضوح نبینیم، سپس از آن واژگانی که معنای نزدیک به آن متفرع شده است. از جمله «عشاء» به معنای اول تاریکی شب. و «العشی» به معنای آخر روز یعنی شامگاه [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۲۲] و این معنای مشهور العشی است. اگرچه بین زوال خورشید تا غروب آن را هم عشی گفتهاند. [المغرب: ۲/۶۳]
الابکار
«بَکر» اول و ابتدای چیزی را گویند. و البُکره سپیدهدم را گویند که جمع آن البُکَر است. و الإبکار اسم البُکْرَه یعنی سپیدهدم و بامداد است چنانچه الإِصباح اسمی برای صبح است. [مقاییس اللغۀ: ۱/۲۸۷]
آیۀ میفرماید: خدایت را آخر روز و سپیدهدم تسبیح کن. همین تعبیری که در روایات داریم که حتماً در نزد غروب آفتاب و طلوع خورشید خدا را ذکر کنیم.
ترجمه
گفت: پروردگارا! برای من نشانهای قرار بده. فرمود: نشانۀ تو آن است که سه روز مگر به اشاره با مردم سخن نگویی. پروردگارت را زیاد یاد کن و آخر روز و سپیدهدم تسبیح کن.
تفسیر
آیۀ شریفه بیان گفتگوی زکریا با خدای سبحان است، در ادامۀ بشارت فرشتگان و گفتگوی او با فرشتگان است. این بار زکریا با خدا سخن میگوید و واسطه را کنار میزند. او نشانهای برای تحقق این نعمت بزرگ میخواهد تا زمان تحقق این بشارت و وعدۀ الهی را دریابد. خداوند متعال در پاسخ او هم نشانه را بیان فرمود و دستورالعملی هم به او داد. نشانه آن است که سه روز توان سخنگفتن از او گرفته میشود و تنها میتواند با ایماء و اشاره با مردم سخن گوید. اما دستورالعمل دو چیز است: نخست اینکه خدا را زیاد یاد کند. دوم اینکه آخر روز و سپیدهدم خدا را تسبیح نماید.
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً
گفت: پروردگارا مرا آیهای بنما. زکریا که مشتاق تحقق وعدۀ الهی بود، نشانهای میخواست تا زمان تحقق بشارت الهی را دریابد. به این دلیل رو از فرشتگان برداشت و مستقیم با خداوند متعال سخن گفت. توجه کنیم که پیامبران معصوم هستند و همواره حق را میشناسند. اما در عینحال همیشه میدانند که این عصمت از جانب خداست و نه خودشان. بنابراین در هر صحنهای تقاضایشان فقط از خداست.
قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً
خداوند سبحان فرمود: نشانۀ تو آن است که سه روز با مردم سخن نتوانی گفت مگر با رمز و اشاره. گاهی انسان بیمار میگردد و به آن دلیل زبانش بد میآید، یا ترسی بر او مستولی میشود که زبانش را بند میآورد. اما قرآن تأکید دارد که زکریا در حالی که سالم بود، با مردم سه روز سخن نمیگفت: «قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا» [مریم: ۱۰] «نشانۀ تو آن است که در حالی که سالم هستی سه روز با مردم سخن نگویی.» در این آیه سخن از سه روز است و در آیۀ سورۀ مبارکۀ مریم از شب. بنابراین او سه شبانهروز از سخنگفتن با مردم باز ماند. توجه شود که نفس نتوانستند سخنگفتن با مردم ـ آنهم در حالی که سالم هستی ـ نشانهای از قدرت خداوند است، هرگاه بخواهد زبان ما را بند میآورد و هرگاه بخواهد زبان ما را باز میکند.
تذکر: اختیار سکوت و کلام
چه خوب است که ما اختیار خود را در جهت قدرت و حکمت الهی به کار بندیم و زبان خود را به کنترل خود در بیاوریم که هرگاه خواستیم سخن بگوییم و هرگاه نخواستیم، سکوت کنیم. و این خواست را در جهت خواست خداوند سبحان قرار دهیم و ببینیم که خدا کجا از ما سکوت خواسته است، عالما و عامداً سکوت کنیم و کجا از ما کلام خواسته است که عالما و عامدا سخن بگوییم. و این جلوهای از اخلاق الهی است.
وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً
این سه شبانهروز با مردم سخن نتوانی گفت. اما زبانت برای ذکر بسیار خدا باز است. دستور حق در صورتی جاری است که مکلف توان اجرای آن را داشته باشد.، وگرنه دستور مالایطاق و فوق توان میشود. تو این سه روز را به ذکر بسیار خدا مشغول باش. این هم نشانی دیگر از قدرت خدا که زبان از سخنگفتن با مردم بسته است و از ذکر خدا بازِ باز. یعنی کاملاً گشوده است. و این هم دستوری به ماست که زبانمان از سخنهای بیهوده با مردم بسته باشد و در ذکر خدا باز و گشوده.
البته این دستور عام است که همواره در همۀ زندگی خود خدا را زیاد یاد کن. این ذکر هم زبانی است، که زبان به ذکر خدا مشغول باشد، هم مهمتر قلبی است که یاد خدا همواره در قلب انسان باشد و هم عملی است که عمل انسان یاد خدا باشد و دیگران را به یاد خدا بیندازد.
وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکار
ابتدای تاریکی یعنی عصرگاهان و سپیدهدمان و بامدادن خدا را تسبیح کن. تسبیح یعنی تنزیه خداوند سبحان از هر عیب و نقصی. عبارت قبلی هر ذکری را شامل میشد و به اصطلاح ذکر به معنای عام آن است. اما عبارت اخیر ذکر خاص یعنی تسبیح و تنزیه است. برخی هم گفتهاند که منظور از عبارت اول مطلق ذکر است و منظور از عبارت دوم نماز است. اما وجه اول بهتر است. [تفسیر تسنیم: ۱۴/۲۱۰ ـ ۲۱۱]
حجت الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
22
1394
تشیع جنازه
و مستحبّ است نمازگزاران بر جاى خود بایستند، به خصوص پیشنماز تا جنازه را بردارند، و در روایتى وارد شده: پس از فارغ شدن از نماز بگوید: ربّنا اتنا فى الدّنیا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النّار.
از حضرت صادق علیه السّلام نقل شده: برادران مؤمن را از مردن او خبر دهند، تا بر جنازه او حاضر شوند، و بر او نماز بخوانند، و برایش استغفار کنند، که میّت و همه آنان ثواب ببرند.
در حدیث حسن از حضرت صادق علیه السّلام نقل شده: چون مؤمن را در قبر میگذارند، او را ندا میکنند: اول عطایى که به تو دادیم بهشت است، و اول عطایى که به تشییع کنندگان جنازه تو دادیم آمرزش گناهان ایشان است.
و در حدیث دیگرى فرمود: اول تحفه اى که در قبر به مؤمن میدهند آن است که هرکس را همراه جنازه او بوده میآمرزند.
و در حدیث دیگرى فرمود: هرکه جنازه مؤمنی را همراهى کند، تا او را دفن کنند، حق تعالى در قیامت هفتاد فرشته بر او میگمارد، که او را همراهى کنند، و برایش از قبر تا جایگاه حساب استغفار نماید.
و فرمود: هرکه یک طرف جنازه را بگیرد، بیست وپنچ گناه کبیره اش آمرزیده میشود و اگر چهار طرف از گناهانش خارج میشود، و باید جنازه را چهار نفر بردارند، و براى کسیکه تشییع جنازه میکند، بهتر است اول دست راست میّت را که جانب چپ جنازه است به دوش راست خود بردارد، سپس پاى راست میّت را باز به دوش راست بردارد، آنگاه از پشت جنازه برود، و پاى چپ میّت را به دوش چپ بردارد، سپس دست چپ میّت را که جانب راست جنازه است به دوش چپ بردارد، و اگر بار دیگر بخواهد چهار گوشه تابوت را بگیرد، از پیش جنازه نرود، بلکه از جانب پشت جنازه بازگردد، و باز همان روش عمل کند.
و اکثر علما بر عکس گفته اند، اول ابتدا به دست راست جنازه، سپس به پاى راست، آنگاه به پاى چپ، سپس به دست چپ، و موافق احادیث معتبر صورت اول بهتر است، و اگر هر دو صورت را بجا آوردند بهتر میباشد، و افضل آن است که دنبال جنازه، یا پهلوها راه رود نه پیش جنازه، و ظاهر اکثر احادیث آن است که اگز جنازه مؤمن باشد، جلوى آن راه رفتن خوب است، و در جنازه آن که خلاف مذهب اهل بیت است خوب نیست، زیرا ملائکه او را به عذاب استقبال میکنند، و سواره رفتن دنبال جنازه مکروه است.
22
1394
حنوط و نماز میت
و خواندن نماز بر مرده شیعه اثنى عشرى که بالغ باشد بدون خلاف در بین علما واجب است، و اشهر اقوى آن است که بر طفلى که شش سالش تمام شده خواندن نماز واجب است، و ظاهرا به قصد قربت میتوان اکتفا کرد.
و کمتر از شش ماهه را اگر زنده متولّد شده باشد بعضى مستحبّ دانسته اند و بعضى بدعت، و احوط نماز نخواندن است.
و سزاوارترین مردم به نماز میّت بنابر مشهور وارث اوست، و شوهر به همسر خود اولى است، و واجب است نمازگزار رو به قبله بایستد، و سر جنازه به جانب راست او باشد، درحالیکه میّت را به پشت خوابانده باشند، و در این نماز طهارت از حدث شرط نیست، و جنب و حائض، و بیوضو میتوانند این نماز را بخوانند، و مستحبّ است با وضو باشد، و اگر آب نباشد، یا مانعى داشته باشد، یا وقت تنگ باشد، مستحبّ است تیمم نماید.
و ظاهر بعضى احادیث است که بدون عذر نیز تیمم مستحبّ است و بنابر مشهور مستحبّ است امام جماعت برابر میان بدن مرد میّت، و روبروى سینه زن بایستد، و مستحبّ است کفش را از پا بیرون کند.
و واجب است نیّت نماز کنند.
و پنج تکبیر بگویند، و مستحبّ است، در هر تکبیر دستها را تا برابر گوش بالا ببرند، و مشهور آن است که پس از تکبیر اول بگوید: اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه و پس از تکبیر دوم بگوید: صلّ على محمّد و ال محمّد و بعد از تکبیر سوم بگوید: اللّهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و بعد از تکبیر چهارم بگوید: الّلهمّ اغفر لهذا المیّت و تکبیر پنجم را بگویند، به این صورت نماز تمام و مجزى است.
و بنابر نظر مشهور، بهتر آن است که پس از نیت بگوید:
اَللَّهُ اَکْبَرُ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً بَیْنَ یَدَىِ السّاعَهِ
و گواهى میدهم که معبودى جز خدا نیست، یگانه و بیشریک است.
و گواهى میدهم که محمّد بنده و فرستاده اوست، که او را به حق، مژده دهنده و بیم دهنده پیشاپیش قیامت فرستاده.
اللَّهُ اَکْبَرُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِکْ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ وَ بارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلى اِبْرهیمَ وَ آلِ اِبْرهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَ صَلِّ عَلى جَمیعِ الاَْنْبِیآءِ وَالْمُرْسَلینَ
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و بر محمّد و خاندان محمّد برکت ده، و محمّد و خاندان محمّد را رحم کن، همانند برتر درود و برکت و رحمتى که بر ابراهیم و خاندان ابراهیم نمودى، به درستى که تو ستوده و بزرگوارى، و بر همه پیامبران و فرستادگان درود فرست
اَللَّهُ اَکْبَرُ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ الاَْحْیآءِ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ تابِعْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَّعَواتِ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَیْئٍ قَدیرٌ
اللَّهُ اَکْبَرُ اَللّهُمَّ اِنَّ هذا عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ وَابْنُ اَمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ اَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَیْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فى اِحْسانِهِ وَ اِنْ کانَ مُسَّیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرِ لَهُ اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فى اَعْلا عِلِّیّینَ وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِهِ فِى الْغابِرینَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
خدایا این بنده تو، و فرزند بنده تو، و فرزند کنیز توست نزد تو فرود آمده، و تو بهترین کسى هستى که نزد او فرود میآیند، خدایا ما از او جز خوبى نمیدانیم، و تو از ما درگذر، و او را بیامرز، و نزد خود در بالاترین جایگاه قرارش ده، و بر خاندانش در میان زندگان جانشین او باش به مهربانیات اى مهربان ترین مهربانان
اللَّهُ اَکْبَرُ
اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ اَمَتُکَ وَابْنَهُ عَبْدِکَ و انبنَهُ اَمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَ اَنْتَ خَیْرُ مَنْزوُلٍ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها اِلاّ خَیْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهامِنّا اَللّهُمَّ اِنْ کانَتْ مُحْسِنَهً فَزِدْ فى اِحْسانِها وَ اِنْ کانَتْ مُسیئهً فَتَجاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْ لَها اَللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فى اَعْلا عِلِّییّنَ وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِها فِى الْغابِرینَ وَارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
و اگر میّت طفل نابالغ باشد بگوید: الّلهمّ اجعله لابویه و لنا سلفا و فرطا و اجرا.
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر اسفند ۲۲, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت اسفند ۲۲, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان اسفند ۲۲, ۱۳۹۴
- سجده شکر اسفند ۲۲, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر اسفند ۲۲, ۱۳۹۴