دی
8
1394

تبریک ولادت

 

 

امشب همه نیلوفران مشتاق روی دلبرند

جمع شقایق ها همه مست می پیغمبرند

امشب تمام قدسیان مهمان بزم سرمدند

جمع ملایک تا سحر مشغول ذکراحمدند

میلاد دو اخترآسمان ولایت وامامت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امام جعفر صادق علیه السلام برشما مبارک باد.

دی
6
1394

دعا برای رفع فقر

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند و از او پرسیدند: علت غیبتت چیست؟ گفت: فقر و درد ای پیامبر خدا!
حضرت فرمودند: آیا نمی‌خواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو دور شود؟! گفت: بلی یا رسول الله.
حضرت فرمودند: هنگام صبح و شب بگو:«لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلّا بِالله الْعَلیّ العَظیم، تَوَکَّلتُ عَلی الْحَیّ الَّذی لا یَموتُ وَ الحَمدُلله الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی المُلْکِ وَ لَم یَکُنْ لَهُ وَلیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبّرْهُ تَکْبیراً.
آن مرد گفت: قسم به خدا من این ذکر را بیش از سه روز تکرار نکردم مگر آن که فقر و درد من از بین رفت.

منبع: کافی ج۸ ص۹۳

دی
6
1394

مصائب کودکی حضرت محمد صلوات الله علیه

از روزی که نو عروس عبدالمطلب،آمنه شوهر جوان ارجمند خود را از دست داده بود پیوسته مترصد فرصت بود که به یثرب برود و آرامگاه شوهر خود را از نزدیک زیارت کند و در ضمن از خویشان خود در یثرب دیداری به عمل آورد.
با خود فکر کرد که فرصت مناسبی به دست آمده وفرزند گرامی او بزرگ شده است و می‌تواند در این راه شریک غم او گردد. آنان با «امّ اَیْمَن» بار سفر بستند و راه یثرب را پیش گرفتند و یکماه تمام در آنجا ماندند. این سفر برای نوزاد قریش با تألمات روحی توأم بود. زیرا برای نخستین بار دیدگان او به خانه‌ای افتاد که پدرش در آن جان داده و به خاک سپرده شده بود و طبعاً مادر او تا آن روز چیزهایی از پدر وی برای او نقل کرده بود.
هنوز موجی از غم و اندوه در روح او حکمفرما بود که ناگهان حادثه جانگداز دیگری پیش آمد و امواجی دیگر از حزن و اندوه به وجود آورد. زیرا موقع مراجعت به مکه مادر عزیز خود را در میان راه در محلی به نام «أبْواء» از دست داد. این حادثه محمد صلی الله علیه و آله را بیش از پیش در میان خویشاوندان عزیز و گرامی گردانید. و یگانه گلی که از این گلستان باقی مانده بود فزون از حد مورد علاقه عبدالمطلب قرار گرفت. از این جهت او را از تمام فرزندان خود بیشتر دوست می‌داشت و بر همه مقدم می‌شمرد.
در اطراف کعبه برای فرمانروای قریش (عبدالمطلب) بساطی پهن می‌کردند. سران قریش و فرزندان او در کنار بساط او حلقه می‌زدند هر موقع چشم او به یادگار عبدالله می‌افتاد دستور می‌داد که راه را باز کنند تا یگانه بازمانده عبدالله را روی بساطی که نشسته است بنشاند.
قرآن مجید دوره یتیمی پیامبر صلی الله علیه و آله را در سوره الضحی یادآور می‌شود و می‌گوید:«ألم یَجدْکَ یَتیماً فَأوی» مگر تو را یتیم نیافت و پناه نداد؟
حکمت یتیم گشتن نوزاد قریش برای ما چندان روشن نیست. همین قدر می‌دانیم سیل خروشان حوادث بی حکمت نیست ولی با این وضع می‌توان حدس زد که خدا خواست رهبر جهانیان پیشوای بشر پیش از آنکه زمام امور را به دست بگیرد و رهبری خود را آغاز کند شیرینی و تلخی روزگار را بچشد و در نشیب و فراز زندگی قرار گیرد. تا روحی بزرگ و روانی بردبار و شکیبا پیدا کند و تجربیاتی از سختی‌ها بیندوزد و خود را برای مواجهه با یک سلسله از شدائد و سختیها محرومیتها و دربدریها آماده سازد.
خدای او خواست طاعت کسی بر گردن او نباشد و از نخستین روزهای زندگی حر و آزاد بار آید و مانند مردان خودساخته موجبات پیشرفت و ترقی و تعالی خود را به دست خویش فراهم سازد تا روشن گردد که نبوغ، نبوغ بشری نیست و پدر و مادر در سرنوشت او دخالتی نداشتند و عظمت و بزرگی او از منبع وحی سرچشمه گرفته است.
هنوز امواجی از اندوه در دل پیامبر حکومت می‌کرد که برای بار سوم با مصیبت بزرگتری مواجه گردید. هنوز هشت بهار بیشتر از عمر او نگذشته بود که سرپرست و جد بزرگوار خود عبدالمطلب را از دست داد. مرگ عبدالمطلب آن چنان روح وی را فشرد که در روز مرگ او تا لب قبر اشک ریخت و هیچ گاه او را فراموش نمی‌کرد.
ابوطالب روی عللی با افتخار سرپرستی پیامبر را برعهده گرفت. زیرا ابوطالب با عبدالله پدر محمد از یک مادر بودند و شخصیتی بود معروف به سخاوت و نیکوکاری. از این لحاظ عبدالمطلب او را برای نگاهداری نوه ارجمند خود برگزید. پیامبر در سن ده سالگی همراه عموی خود در جنگی شرکت نمود و چون این جنگ در ماه‌های حرام اتفاق افتاد آن را جنگ فجار نامیدند.

 

منابع:
۱- سیره حلبی ج۱ ص۱۲۵
۲- سیره ابن هشام ج۱ ص۱۶۸
۳- سوره الضحی آیه ۶
۴- تاریخ یعقوبی ج۱ ص ۱۲
۵- فروغ ابدیت ج۱ ص ۱۷۱

دی
6
1394

دوران کودکی حضرت محمد صلی الله علیه و آله

کودک عبدالمطلب مدت پنج سال در میان قبیله بنی سعد بسر برد و رشد و نمو کافی نمود. در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه او را پیش مادرش برد و آخرین بار او را به مادرش تحویل داد.
نخستین دفعه هنگامی بود که دوران شیرخوارگی او پایان یافت و برای همین جهت او را به مکه برد و با اصرار دو مرتبه بازگرفت. علت اصرار حلیمه برای باز گرفتن این بود که وجود این طفل باعث خیر و برکت او گردیده بود و شیوع بیماری وبا در مکه سبب شد که مادر وی نیز خواهش او را بپذیرد.
دفعه دوم موقعی بود که دسته‌ای از روحانیون حبشه به حجاز آمده بودند محمد صلی الله علیه و آله را در قبیله بنی سعد مشاهده کردند. دیدند علائمی را که در کتابهای آسمانی برای پیامبری که پس از عیسی علیه السلام خواهد آمد کاملا در این طفل موجود است. از این نظر تصمیم گرفتند او را به هر نحوی که ممکن است بربایند و با خود به حبشه ببرند و این افتخار نصیب آنان گردد.
قرآن کریم در این باره می‌فرماید:« و یادآر هنگامی که عیسای مریم به بنی اسرائیل گفت: من همانا رسول خدا به سوی شما هستم و بر حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می‌کنم و نیز شما را مژده می‌دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش در انجیل من احمد است بیاید. چون آن رسول با آیات و معجزات به سوی خلق آمد گفتند: این (معجزات و قرآن وی) سحری آشکار است»
در این مورد آیات دیگری نیز هست که آشکارا می‌رساند که علائم و نشانه های پیامبر اسلام در کتب آسمانی گذشته صریحا بیان شده بود و امتهای پیشین از آن باخبر بودند.

 

منابع:
۱- سیره ابن هشام ج۱ ص۱۶۷
۲- سوره صف آیه ۶
۳- سوره اعراف آیه ۱۵۷
۴- فروغ ابدیت ج۱ ص ۱۶۶

دی
6
1394

دوران شیرخوارگی حضرت محمد صلی الله علیه و آله

نوزاد قریش فقط سه روز از مادر خود شیر خورد و پس از او دو زن دیگر به افتخار دایه‌گی پیامبر نائل شده‌اند:
۱- ثویبه: کنیز ابولهب که چهار ماه او را شیر داد. عمل او تا آخرین لحظات مورد تقدیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و همسر پاک او خدیجه بود. وی قبلا حمزه عموی پیامبر را نیز شیر داده بود. پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله کسی را فرستاد تا او را از ابولهب بخرد. وی امتناع ورزید اما تا آخر عمر از کمک‌های پیامبر صلی الله علیه و آله بهره‌مند بود. هنگامی که پیامبر اکرم از جنگ خیبر برمی‌گشت از مرگ او آگاه شد و آثار تأثر در چهره مبارکش پدید آمد. از فرزند او سراغ گرفت تا در حق او نیکی کند ولی خبر یافت که او زودتر از مادر خود فوت کرده است.
۲- حلیمه: دختر ابی ذؤیب که از قبیله سعد بن بکر بن هوازن بوده است و فرزندان او عبارت بودند از: عبدالله، انیسه، شیماء، آخرین فرزند او از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرستاری نیز نموده است. رسم اشراف عرب این بود که فرزندان خود را به دایه‌ها می‌سپردند. و دایگان معمولا در بیرون شهرها زندگی می‌کردند تا کودکان را در هوای صحرا پرورش دهند و رشد و نمو کامل و استخوان‌بندی آنها محکمتر شود. و ضمنا از بیماری وبای شهر مکه که خطر آن برای نوزادان بیشتر بود مصون بمانند و زبان عربی را در یک منطقه دست‌نخورده فرا گیرند. در این قسمت دایگان قبیله بنی سعد مشهور بودند. آنها در موقع معینی به مکه می‌آمدند و هر کدام نوزادی را گرفته همراه خود می‌بردند. چهار ماه از تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گذشته بود که دایگاه قبیله بنی سعد به مکه آمدند و آن سال قحط سالی عجیبی بود از این نظر به کمک اشراف بیش از حد نیازمند بودند.
نوزاد قریش پستان هیچ یک از زنان شیرده را نگرفت . سرانجام حلیمه سعدیه آمد پستان او را مکید. در این لحظه وجد و سرور خاندان عبدالمطلب را فرا گرفت.
عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: از کدام قبیله‌ای؟ گفت: از بنی سعد. گفت: اسمت چیست؟ جواب داد: حلیمه. عبدالمطلب از اسم و نام قبیله او بسیار مسرور شد و گفت: آفرین آفرین دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته؛ یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم وبردباری.

 

منابع:
۱- بحارالانوار ج ۱۵ ص۳۸۴
۲- مناقب ابن شهر آشوب ج۱ ص ۱۱۹
۳- سیره حلبی ج۱ ص۱۰۶
۴- فروغ ابدیت ج ۱ ص ۱۶۰

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آذر ۱۳۹۴
ش ی د س چ پ ج
« آبان   دی »
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
282930