آبان
11
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۴۱

سورۀ آل‌عمران آیات ۱۳۹ ـ ۱۴۲

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۳۹) إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (۱۴۰) وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ (۱۴۱) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ (۱۴۲)

آیۀ ۱۳۹

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

مفردات

لا تهنوا

وهن دلالت بر ضعف و ناتوانی دارد [مقاییس اللغۀ: ۶/۱۴۹] ناتوانی در کارها و  در چیزها و بدن و مفاضل. [کتاب العین: ۴/۹۲] البته توجه شود که ضعف و ناتوانی معنای ضد قوت و توان دارد، اما وهن ـ اگر در خلق و بدن نباشد که بدن رو به سستی می‌رود، [مفردات: ۸۸۷] در عمل و اخلاق انسانی و از جانب انسان  امری است که مربوط به عمل و کار و امر انسانی است که انسان سستی می‌کند و در کار و امری که بر عهده دارد، ضعیف ظاهر می‌شود. [فروق اللغۀ: ۱/۱۱۸]

لا تحزنوا

الحُزن و الحَزَن معنایی مقابل سرور و شادی دارد [مفردات: ۲۳۱؛ لسان العرب: ۱۳/۱۱۱] و آن حالت انقباضی است که در قلب ایجاد می‌شود، چنان‌چه سرور حالت انبساط قلب است. [التحقیق: ۲/۲۰۹] عرب زمین سفت و سخت را هم الارض الحَزن گویند. [کتاب العین: ۳/۱۶۰] بنابراین «و لا تحزنوا» یعنی غمگین و اندوهگین مباشید.

ترجمه

و سست نشوید و اندوهگین مباشید که شما برترید اگر مومن باشید.

تفسیر

پس از این‌که بیان فرمود که جهان انسانی برمبنای سنن الهی اداره می‌شود و هیچ امری بدون دلیل و علت نیست. و بیان فرمود که اگر تقوا داشته باشید، قران شما را به حق هدایت می‌کند و پند و موعظه است، مسلمانان و مومنان را از سستی و اندوه در راه تحقق اهداف اسلامی برحذر می‌دارد. مسلمانان دیدند که وقتی در جنگ احد سستی کردند، چگونه گرفتارآمدند، و این درس بزرگی برای آنان بود و برای مخاطبان قرآن هم درسی بزرگ است که شما نظر کنید، به مسلمانانی که این آیات در ضمن عمل آنان نازل شده است که سستی و اندوه دنیا را خوردند، چه برسر آنان آمد. بنابراین برای تحقق اهداف اسلامی نه سستی کنید و نه اندوه به خود  راه دهید که اگر مومن باشید، شما برتر هستید و این بیان یکی از سنت‌های الهی است که هرگاه مومنان بر مقتضای ایمان عمل کردند و سستی نکردند و ضعف به خرج ندادند و در این مسیر کوتاهی نکردند، و اندوه نخوردند، برتر خواهند بود.  بنابراین نباید حوادث تلخ و ناگواری که در مسیر تحقق اهداف اسلامی پیش می‌آید، آنان را سست و ضعیف کند و اندوهگین نماید. شکست در جنگ احد نمونه‌ای عینی است که مسلمانان را نباید سست کند و اندوهگین نماید، بلکه باید برای آنان درس عبرت و تجربه‌ای گرانبها تلقی شود که اگر بر ایمان مستحکم باشند؛ خداوند آنان را بر دشمنان برتری می‌دهد.

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا

حوادث ناگوار و سختی‌ها در راه تحقق اهداف الهی که طبیعی چنین راهی است، نباید مومنان را سست کند، بنابراین آیه خطاب به مومنان است که وقتی با حادثۀ تلخی چون شکست در جنگ احد مواجه شدید، به خود سستی و ضعف راه ندهید، و در عزم و ارادۀ شما در مسیر تحقق اهداف اسلامی خللی وارد نشود، و اندوهگین و غمگین هم نشویم،  که تصور کنید که مشکلات و سختی‌ها کمبودها، کشته‌شدن‌ها و زخمی‌شدن‌ها و ضربات و شکست‌ها راه شما را سد کرده است و نزدیک است که شما از هدف باز مانید.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

بلکه شما اگر مومن باشید، بر همۀ مشکلات و سختی‌ها فائق می‌آیید و از همۀ دشمنان برتر هستید. اگر در جنگ احد مصیبت و صدمات جبران ناپذیر وارد شد، آن بود که شما بر مقتضای ایمان عمل نکردید، ایمان اقتضا می‌کند که مسلمانان از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و  سلم تبعیت و پیروی تام داشته باشند:«فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُون» این ترجیح‌بند سخنان همۀ پیامبران خدا از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که تقوای خدا داشته باشید و از من پیروی کنید. [آل‌عمران: ۵۰؛ شعراء: ۱۰۸ و ۱۱۰ و ۱۲۶ و ۱۳۱ و ۱۴۴ و ۱۵۰ و ۱۶۳ و ۱۷۹؛ زخرف: ۶۳؛ نوح: ۳] بنابراین آیۀ شریفه پرده از سنت الهی برمی‌دارد که مسلمانان اگر به مقتضای ایمان عمل کنند، یعنی از حکم الهی و ولی خدا پیروی کنند، پیروز هستند و نباید به خود سستی و اندوه راه بدهند، و اگر در جایی هم شکست خوردند، به این دلیل است که ایمان را رعایت نکردند و باز هم نباید، سستی کنند و ضعف به خود راه بدهند و اندوهگین شوند، بلکه به ایمان برگردند، آن‌گاه برتری آنان جلوه خواهد کرد.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ

برتری را مشروط به ایمان کرد، تا به ما نشان دهد که ایمان تنها شرط برتری مسلمانان است، و البته ایمان همراه با استقامت و تقوا و پیروی و اطاعت جمعی از ولی خدا همراه و عجین است. بنابراین مسلمانان نباید در برابر هجمۀ دشمنان بترسند و به خود سستی و ضعف راه بدهند، چنان‌چه دربرابر وعده‌های آنان نباید سست شوند، هم‌چنین نباید از سختی‌ها و صدمات و مشکلاتی که در راه است،  اندوهگین شوند که این سنت خداست که رسیدن به نتیجۀ مطلوب به آسانی میسر نیست و برای رسیدن به آن باید تلاش و مجاهده کردند و سختی‌ها و مشکلات و تنگ‌ناهای را هم تحمل نمود. بنابراین اگر مسلمانان بخواهند در دنیا به آقایی و برتری برسند، هیچ راهی ندارند، الا این‌که در راه خدا ثابت‌قدم باشند و همواره ایمان و ملزومات آن را رعایت کنند. اما هرگاه به مقتضای ایمان عمل نکنند، اندوه جان آنان را فرامی‌گیرد و در عمل هم سست می‌شوند و به این دلیل ضربه می‌خورند.  بنابراین آیه هم تشویق است مومنان حقیقی را و هم بیم و اندرز است مومنان سست‌ایمان را.

ان کنتم مومنین

آیۀ شریفه ملاک برتری را ایمان می‌داند، نه امور مادی که ما به عنوان ملاک‌های برتری می‌شناسیم، اموری چون سلاح و قدرت نظامی و علمی و مالی و امثال آن که در دست کافران است، چنان‌چه امروزه در دست استکبار و و جنایتکاران غربی می‌بینیم، از نظر قرآن ملاک برتری نیستند. ما اگر مومن باشیم، یعنی ایمان در جان و عمل ما استمرار و تداوم داشته باشد، پیروزی و برتری ما حتمی است، قرآن می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض» [اعراف: ۹۶] گشایش برکت الهی از آسمان و زمین منوط به آن است که مردم جوامع ایمان و تقوا داشته باشند. و منظور از برکت هم رفاه عمومی، پیشرفت همه‌جانبۀ علمی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی، عدالت اجتماعی، امنیت، معنویت است. و این سنت الهی است که خداوند بر آن تأکید دارد: «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِین» [روم: ۴۷]

آیۀ ۱۴۰

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِین

مفردات

یمسسکم

المس به معنای دست‌کشیدن با دست بر چیزی است. [مقاییس اللغۀ: ۵/۲۷۱] هم‌چنین هرچه را به انسان برسد و موجب اذیت انسان بشود، مس گویند [مفردات: ۷۶۷] که در این آیۀ منظور همین معنی است.

قرح

قرح دردی است که براثر جراحت و مثل آن ایجاد می‌شود. [مقاییس اللغۀ: ۵/۸۲] القَرح اثر و جای زخم در بدن را گویند که به دلیل برخورد چیزی از خارج به بدن است. [مفردات: ۶۶۵]

نداولها

دول به معنای دگرگونی چیزی از مکانی به مکانی دیگر است. و تداوَلَ که از باب مفاعله است، به معنای دست به دست شدن چیزی بین مردم انسان. [مقاییس اللغۀ: ۲/۳۱۴] دَولت به معنای دگرگونی و دست به دست‌ شدن مال دست مردم است، و دُولت در جنگ است که به معنای دست به دست شدن و تحول از این گروه به آن گروه است. [همان]

ترجمه

اگر آسیبی به شما رسد، یقیناً بدان گروه هم آسیبی همانند آن رسیده است. و این روزگاران است که ما میان مردم می‌گردانیم تا خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند، معلوم کند، و از آنان گواهانی را برگیرد. و خدا ستم‌کاران را دوست ندارد.

تفسیر

ادامۀ منطقی سنت الهی است که در آیۀ پیشین بیان شد که وقتی مسلمانان در جهت تحقق اهداف اسلامی قدم بر می‌دارند، با دشمنی‌ها و مخالفت‌های کفار و دشمنان دین خدا مواجه می‌شوند، دچار آسیب و سختی و گزند در مالی و جانی و امثال آن می‌شوید، به ویژه وقتی کار به جنگ و کارزار می‌رسد، نمود این امر مشخص‌تر است. و همۀ این امور برای امتحان مومنان است. چنان‌چه آسیب‌هایی که مسلمانان در جنگ احد دیدند که ۷۰ نفر شهید شدند که از جملۀ آن‌ها سرداری چون حمزۀ سید الشهداء علیه السلام است.  و تعداد بیشتری زخمی شدند.  قرآن می‌فرماید که شما سست نشوید و اندوهگین نگردید، زیرا اولاً شما برتری اگر مومن باشید و ثانیاً اگر آسیب و گزندی در راه خدا به شما می‌رسد، به دشمنان شما هم می‌رسد و همۀ این امور آزمون شماست و در این آزمون وقتی شما برمقتضای ایمان عمل کنید، خداوند شما را خالص می‌گرداند، و کافران را بتدریج نابود می‌فرماید. بنابراین آیه مذکور و آیۀ بعدی ادامۀ بیان سنت الهی در آیۀ پیشین است.

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ

گفتیم که «قرح» به معنای اثر زخم و جراحت است، معنای کنایی آن «آسیب و گزند» است، اگر به شما در مسیر تحقق اهداف اسلامی گزند و آسیبی برسد، مشکلات مالی و اقتصادی و شهادت و جراحت، همانند آن به طرف مقابل شما که دشمن دین خداست، می‌رسد. منظور از «القوم» به دلیل «الکافرین» در آیۀ بعدی؛ کافران هستند. و این سنت الهی است که کار دنیا به آسانی میسر نشود، پس در جهت تحقق اهداف الهی سستی نکنید و مشکلات و صدمات موجب اندوه شما نشود.

وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ

پرده از سنت الهی عمومی در میان همۀ انسان‌ها و جوامع بشری برمی‌دارد که قانون عمومی و غیرقابل تبدیل و تحویل و دگرگونی الهی که از ابتدایی آفرینش بشر تا انتهای حضور او در دنیا جاری است، یعنی هم در گذشته بوده و هم در آینده خواهد، بود آن است که ما دوران‌ها و روزگاران را بین مردم دست به دست می‌کنیم. این‌گونه نیست که یک گروه و جماعت برای همیشه قدرت و مکنت در اختیار او باشد، بلکه قدرت و مکنت در میان انسان‌ها در گردش است. بنابراین مومنان باید بدانند که همواره در معرض امتحان الهی هستند، گاهی به پیروزی و گاهی به شکست و تلخ‌کامی.

وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا

اما مصلحت و حکمت این کار چیست؟ نخست آن است که مومنان شناسایی شوند. یعنی مومنان در کشاکش دوران و روزگاران و سختی‌ها و مشکلات و گزندها و آسیب‌های آن است که شناسایی می‌شوند، زیرا همۀ حوادث آزمون است برای انسان‌ها و مومنان در این آزمون‌هاست که ایمان‌شان محک می‌خورد و مشخص می‌شود که چه کسانی حقیقتاً مومن هستند و چه کسانی به دروغ ادعای ایمان می‌کنند، وگرنه اگر آزمون نباشد، همه ادعای ایمان می‌کنند. و این همان تعبیر زیبای امام حسین علیه السلام است:

«إِنَّ النَّاسَ‏ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ‏ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون‏» [تحف العقول: ۲۴۵]

قران هم در سورۀ مبارکۀ عنکبوت آیۀ ۲ می‌فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون» مومنان باید بدانند که ایمان به زبان نیست، بلکه همین‌که گفتند: ایمان داریم، مورد آزمون‌های الهی واقع می‌شوند. و این مختص مسلمانان صدر اسلام هم نیست، در آیۀ ۳ می‌فرماید: پیشینیان هم مورد آزمون واقع شدند: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» آیندگان هم مورد آزمون واقع می‌شوند به این هدف  که کسانی که در ایمان خود صادق هستند و پای تحقق اهداف الهی می‌ایستند و کسانی که دورغ‌گو هستند و ایمان آنان از زبان‌شان تجاوز نمی‌کند، معلوم و مشخص شود: «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِین»

پس خداوند با آزمون و امتحان؛ از جمله به امتحان گزند و آسیب و دگرگونی روزگاران؛ در وهلۀ نخست ایمان مومنان را آشکار می‌کند و مومن از غیرمومن مشخص می‌شود.

وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ

هدف دوم از جریان این سنت آن است که برخی از شما مومنان گواهان کردار  و اعمال امت باشید، توجه شود، می‌فرماید: خداوند برخی از مومنان ـ نه همۀ آنان را ـ گواهان گرفت، یعنی همۀ مومنان شاهد و گواه نیستند.

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ

با عبارت خداوند ستم‌کاران را دوست ندارد، تأکید می‌فرماید که همۀ مسلمانان شاهدان و گواهان نیستند، زیرا برخی از آنان آلوده به گناه و نفسانیت هستند و خداوند آنان را ارتقاء نمی‌دهد تا بتوانند، بر اعمال و کردار مردم گواه باشند. بنابراین گواهان امت کسانی هستند که دامن به گناه آلوده نکرده‌اند، و با توجه به آیۀ «قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین» [بقره: ۱۲۴] آن‌ها پیامبر خدا و ائمۀ اطهار علیهم السلام و به تبع آن بزرگواران اولیاء و عرفایی هستند، دامن به گناه و نفسانیت آلوده نکرده‌اند.

توضیحی دربارۀ تلک الایام نداولها بین الناس و انتم الاعلوان ان کنتم مومنین

ضرورت دارد که رابطۀ این دو بخش از دو آیه را توضیح دهیم. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین» و «وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاس» سنت الهی آن است که مومنان در هر صحنه‌ای برتر هستند، چون حق هستند،  از سوی دیگر می‌فرماید: ما روزگاران را می‌چرخانیم و در دست مردم می‌گردانیم تا دست به دست شود، بنابراین مومنان هم محنت می‌بینند و هم پیروزی و شادی؛ هم حکومت و دولت دارند و هم زیردست قرار می‌گیرند. بین دو سنت چگونه جمع ممکن است؟ زیرا دو سنت الهی وجود دارد که باهم سازگاری ظاهری ندارند. از جمع آن آیه روشن روشن می‌شود که مومنان تا زمانی که به مقتضای ایمان عمل کنند، برتر هستند، به تعبیر دیگر حق همیشه پیروز است؛ اما مسلمانان همواره بر پایۀ حق و ایمان حرکت نمی‌کنند، بلکه چه‌بسا ـ همانند جنگ احد ـ کم بیاورند، و دچار هزیمت شوند، یعنی در ستیز حق و باطل پیروز نهایی حق است، اما اگر مسلمانان در ایمان و حق کم بیاورند، به همان اندازه که از ایمان و حق کم بگذارند، هزیمت می‌شوند. اما در نهایت که ایمان به کمال می‌رسد، یعنی در زمان امام زمان صلوات الله علیه که عصر ظهور حق است، دیگر باطل جایی ندارد و حق به پیروزی نهایی می‌رسد.

بنابراین مسلمانان باید بدانند که در میان دو سنت الهی قرار دارند، اولاً کار فقط دست خداست، ثانیاً خداوند کار جهان را در سلسلۀ اختیار ما قرار داده است، ثالثاً تا زمانی که به مقتضای ایمان عمل کنند، بر دشمنان خود برتری خواهند داشت، رابعاً زمانی که به مقتضای ایمان عمل نکنند، شکست می‌خورند، زیرا از حق دور شده‌اند، اما همین شکست هم برای آن است که مایۀ عبرت است که ضرورت دارد به ایمان بازگردند. بنابراین همین شکست زمینه‌ساز پیروزی است، اگر به ایمان برگردند. خامساً نباید از شکست‌ها و سختی‌ها ناامید و دل‌نگران و دل‌چرکین شوند، بلکه باید مشکلات ایمان آن را مستحکم‌تر کند تا بتوانند، در مسیر تحقق اهداف الهی قرار گیرند.

آیۀ ۱۴۱

وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ

مفردات

لیمحص

محص به معنای خالص‌گردانند و پاک‌کردن چیزی دارد، «مَحَصَه مَحصاً» یعنی او را از هر عیبی خالص و پاک کرد. «مَحَصَ‏ اللَّه العبدَ من الذَّنْب» یعنی خدا بندۀ خود را از گناهان پاک کرد و او را پاکیزه کرد. [مقاییس اللغۀ: ۵/۳۰۰؛ کتاب العین: ۳/۱۲۷]

یمحق

مَحقَ دلالت بر نقصان دارد، هر چیزی که کم شود و نقصان پذیرد، با این واژه از آن یاد می‌شود، از جمله است، مَحاق که آخر ماه قمری است که دیده نمی‌شود. وقتی می‌گویند: «مَحَقَه الله یعنی خداوند خیر و برکت را از او دور کند. و این عبارت نفرین است. [کتاب العین: ۳/۵۶؛ مقاییس اللغۀ: ۵/۳۰۱] بنابراین در اصل مادۀ این واژه نقضان خوابیده است، تدریجی باشد یا دفعی تا جایی که به نابودی یا محو کامل برسد. [التحقیق: ۱۱/۳۹]

ترجمه

و تا خداوند کسانى را که ایمان آورده‏اند، خالص گرداند و کافران را  نابود کند.

تفسیر

ادامۀ آیۀ پیشین است، و دو دلیل دیگر برای حکمت تداول روزگار بین انسان‌ها را بیان فرموده است که اولی آن‌ها آن است که خدا مومنان را از هرگونه ناخالصی و آمیختگی پاک و خالص فرماید و دوم این‌که خداوند به تدریج کافران را نابود کند و از صحنۀ روزگار محو فرماید.

وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا

حکمت و دلیل سوم آن است که خداوند مومنان را از هرگونه آلودگی و آمیختگی پاک و خالص فرماید. کاری برمبنای حق است که مومنان آن را با نیت خالص انجام دهند. اما در نیت بسیاری از مومنان نفسانیت‌ها دخالت دارند، به‌گونه‌ای که کارها خالصانه برای خدا انجام نمی‌شود، در نتیجه حق ظهور تامی ندارد، و همواره ایمان با نوعی شرک مخلوط است: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُون» [یوسف: ۱۰۶] اکثر مومنان به خدا ایمان نمی‌آورند، مگر این‌که در حالی که مومن هستند، مشرکند. و این آزمون‌ها مومنان را در بوته‌های آزمایش خالص می‌کند و شرک و نفسانیت را از آن‌ها می‌زداید.

وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ

کافران در مقابل مومنان هستند که خداوند با گردش دولت‌ها و روزگاران؛ بتدریج آنان را نابود  و محو می‌فرماید.

نتیجۀ آزمون

بنابراین حکمت دست به دست‌ شدن روزگاران و قدرت و مکنت روشن می‌شود که هم امتحان است و هم جزاء امتحان است تا مومن از غیرمومن مشخص شود، و برخی مومنان بر بشریت گواه و شاهد باشند، نتیجه است که مومنان از هرگونه آلودگی نفسانی پاک شوند، و بتدریج کافران نابود و محو می‌شوند.

آیات سه‌گانۀ مذکور پرده از سنت الهی برمی‌دارد و نشان می‌دهد که انسان‌ها و جوامع انسانی پیچیده در آزمون‌های الهی هستند. سنت الهی امتحان و جزاء سنتی است که بر زیست فردی و اجتماعی همۀ ما انسان‌ها حضوری تام دارد تا در آن‌ها مومنان از کافران، مومنان حقیقی از مومنانی که فقط به زبان ایمان دارند، تمییز داده می‌شوند و خالص‌کردن مومنان و نابودی تدریحی کافران و جریان کفر است. بنابراین جهان آینده؛ جهانی است که مومنان در آن خالص هستند و کفر از بین‌رفته است و تنها ایمان و تقوا، و معنویت و عدالت، و به تعبیر دیگر حق حاکم است.

آیۀ ۱۴۲

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ

ترجمه

آری گمان برده‌اید که به بهشت وارد شوید، با آن‌که خدا کسانى را که جهاد کردند، نمى‏شناسد و هم‌چنین شکیبایان را نمى‏شناسد؟

تفسیر

آیه رفع توهم از برخی مسلمانان می‌کند، و مطالبی که در آیات پیشین بیان فرموده‌ بود، به طور مشخصی بیان می‌فرماید. در آیه نوعی توبیخ مسلمانان هم است که می‌پندارند که بدون آزمون و سختی بتوانند، برتری یابند و پیروز شوند و به بهشت راه یابند، که شما گمان کرده‌اید که چون به اسلام گرویده‌اید و اسلام دین حق است و شما هم از گروه مومنان محسوب می‌شوید، بدون آزمون و امتحان برتری می‌یابید و به بهشت می‌روید،  اما خداوند شما را به آزمون‌ها سخت می‌آزماید تا معلوم شود که چه کسانی در راه خدا جهاد می‌کنند و در راه خدا پایدار هستند و هنوز شما آزمون نشده‌اید و برای معلوم‌شدن مجاهدان و صابران امتحان‌ها در راه است. بنابراین آیه ضمن این‌که توبیخ و هشدار است، تأکید بر سنت الهی امتحان و جزاء است. و مانند آن است که سه آیۀ پیشین مقدمه‌ای برای تبین مفاد این آیۀ شریفه.

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ

أم به معنای «بل» است، آری می‌پندارید که وارد بهشت می‌شوید! برخی تصور می‌کنند که همین که بگویند، ما مومن هستیم، بهشت آنان تضمین است، اما از امتحان الهی غافل هستند و همین توهم آنان را از سعادت باز می‌دارد. این آیه بیان می‌کند که برخی از گروه مسلمانان دچار عجب و خودپسندی شده‌اند و توهم آنان را برداشته است که چون به اسلام ایمان آورده‌اند، تا ابد سعادت آنان تضمین است و در دنیا با برتری و غنیمت سعادتمند می‌شوند و بهشت آنان هم تضمین است. و این خیال‌پردازی بسیار خطرناکی است که تصور می‌کنند که خداوند با آنان عقدی بسته است که آنان خود را برتر می‌دانند.

امیرالمومنین علیه السلام در خطبۀ معروف به قاصعه که در آن متکبران را تحقیر می‌فرمایند، بیانی دارند که برای تفسیر این آیه بسیار مناسب است: «مَا بَیْنَ‏ اللَّهِ‏ وَ بَیْنَ‏ أَحَدٍ مِنْ‏ خَلْقِهِ‏ هَوَادَهٌ فِی إِبَاحَهِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِین‏» [نهج البلاغه: ۲۸۷] «بین خدا و هیچ‌کس مدارا و آشتی نیست که با آن آن‌چه را بر جهانیان حرام کرده است، بر او مباح کند.» بنابراین چه خیال باطلی آنان در سر می‌پرورانند!

وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ

این در حالی است که خداوند علمی به مجاهدان شما ندارد. تحقق اهداف اسلامی و تحقق جامعۀ اسلامی و تحقق دین خدا در روی زمین  بدون جهاد در راه خدا امکان ندارد، و خداوند با آزمون معلوم می‌کند که از میان شما چه کسی مجاهد است تا شایستۀ برتری و بهشت را داشته باشد.

بلکه در تفسیر آیه می‌توان گفت که خداوند علمی به مجاهدان شما ندارد و این تعبیری بسیار تند و توبیخی عظیم برای مسلمانان خیال‌پرداز است که برای خود حسابی ویژه باز کرده‌اند. زیرا وقتی می‌گوییم، خداوند علم به کسانی که از شما مجاهد هستند، ندارد، معنایش آن است که چنین افرادی اصلاً وجود ندارند، زیرا عدم علم خدا به معنای عدم وجود آن امر است. خداوند به هر امر موجودی در گذشته و حال و آینده علم دارد، وقتی به چیزی علم نداشت، یعنی آن چیز وجود و تحقق ندارد، پس شما در آزمون مردود هستید و جزای شما هم برتری و بهشت نیست.  [تسنیم: ۱۵/۶۴۷ ـ ۶۴۸]

وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ

منظور از «الصابرین» استقامت و پایداری در جهت تحقق اهداف اسلامی است. و مومنان همان‌گونه که به جهاد امتحان می‌شوند، به صبر و پایداری هم امتحان می‌شوند و بهشت جزایی جهاد و استقامت در راه تحقق اهداف اسلامی و دین خدا روی زمین است. صبر معنایی وسیع‌تر از جهاد دارد: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِین» [بقره: ۱۵۵]

 

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

آبان
11
1395

بندگی و قرب خدا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین نحمدوه و نستعینه و نستغفروه و نتوب الیه و نتوکل علیه و صلی الله علی سیدنا و مولانا؛ حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی العالمین روحی له الفداء؛ بهم اتوالی و من اعدائهم اتبریء الی الله

قال الله الحکیم فی محکم کتابه

«مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم» [عنکبوت: ۵]

درسی از امام سجاد علیه السلام

سال‌روز شهادت امام سجاد سلام الله علیه است، عرض تسلیت دارم. دیدم بهتر است که در این روز بزرگ که مصادف با شام شهادت امام زین العابدین علیه السلام است، موضوع بحث را امری بگذارم که می‌توانیم از حضرت سید الساجدین علیه السلام درس بگیریم، و آن بحث قرب الهی است. قرآن می‌فرماید: «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم» [عنکبوت: ۵] هدف از آفرینش ما قرب الهی است، یعنی ما آفریده‌شده‌ایم تا به مقام قرب و لقاء خدا برسیم. قرآن می‌فرماید: هرکس امید دارد که به لقاء خدا برسد، باید بداند که روز دیگر او فرا می‌رسد، این روز و این دیدار دیر و دور نیست، نزدیک است، فقط باید شما خودتان را برای آن آماده کنید.

همۀ شما بخش اول دعای ابوحمزۀ ثمالی را بلد هستید: «وَ أَنَ‏ الرَّاحِلَ‏ إِلَیْکَ‏ قَرِیبُ‏ الْمَسَافَهِ وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ‏ دُونَک‏» [مصباح المتهجد: ۲/۵۸۳] «خدایا هرکس به سوی تو آمد، راهش نزدیک است و تو از خلق خود پوشیده نیستی، مگر این‌که کردارشان، آنان را از تو دور کند.» اگر بخواهیم هدف تشریع دین را در یک کلمه خلاصه کنیم، باید بگوییم که هدف از تشریع دین و ارسال پیامبران رساندن بشریت به خدا و قرب خداست. این مقصدی است که مقصد انسان هم است، پس پیامبران الهی ما را به امری فطری و درونی ما دعوت می‌کنند، فطری است، یعنی در درون ما تعبیه شده است. در همین دعا هم امام سجاد علیه السلام به خداوند متعال عرض می‌کنند: «وَ أَنَ‏ الرَّاحِلَ‏ إِلَیْکَ‏ قَرِیبُ‏ الْمَسَافَهِ» «خدایا کسی که به سمت تو می‌آید، راهش دور نیست. بلکه مسافت نزدیک است. مقصد بسیار نزدیک است و راهی نیست. پس حجابی بین تو بنده نیست: «وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ» تو خودت را از مردم نپوشاندی؛ دسترسی ما به تو آسان است؛ زیرا حجابی بین تو و بنده‌ات نیست، مگر یک حجاب:  «إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ‏ دُونَک‏» اعمال و کردار خود بندگان؛ این منیت‌ها و نفسانیت‌ها و ظهورات و جلوه‌های هوای نفس که حجاب و پرده‌ای ضخیم می‌شود و راه را بر بندگان می‌بندد.

خود ما حجاب راه هستیم!

خب هدف و مقصد قرب الهی است، سدِّ راه چیست؟ خود ما؛ ما باید خود را بشکنیم تا به خدا برسیم: «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.» این درس بزرگ امام سجاد علیه السلام به ماست، این‌که عمر بن سعد را مقابل امام حسین علیه السلام قرار می‌دهد، همین حجاب منیت و نفسانیت است، و آن‌که جناب حُر بن یزید ریاحی را نجات می‌دهد، همین شکستن خود و از خودگذشتن است. «دلبرِ تو دائماً بر درِ دل حاضر است/ رو در دل برگشای، حاضر و بیدار باش» [عطار]

مقام ولایت

بنابراین خدا به ما نزدیک است، و ما هم اگر این تعییات نفسانی را کنار بزنیم، خدا به ما بسیار نزدیک است. حالا دین آمده است که این ارتباط نزدیک را تأمین کند. مرحوم علامۀ طباطبائی می‌فرمایند: هدف نهایی دین و کمال نهایی و حقیقی انسان عبارت است که او به مقام ولایت برسد. [رسالۀ الولایۀ؛ الانسان و العقیدۀ: ۲۰۴] خوب به این تعبیر توجه فرمایید: هم کمال نهایی و حقیقی انسان و هم هدف نهایی دین یک چیز است: انسان به مقام ولایت برسد و منظور از مقام ولایت نیز تقرب به خداست. خدا که همواره و همیشه با ماست: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم» [حدید: ۴] مهم آن است که ما با خدا باشیم. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند:

«الْعَارِفُ شَخْصُهُ مَعَ الْخَلْقِ وَ قَلْبُهُ مَعَ‏ اللَّهِ‏ لَوْ سَهَا قَلْبُهُ عَنِ اللَّهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ لَمَاتَ شَوْقاً إِلَیْهِ…وَ لَا مُونِسَ لَهُ سِوَى اللَّهِ وَ لَا نُطْقَ وَ لَا إِشَارَهَ وَ لَا نَفَسَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لِلَّهِ وَ مِنَ اللَّهِ وَ مَعَ‏ اللَّهِ» [مصباح الشریعۀ: ۱۹۱]‏

«عارف شخص او با مردم است و قلب او با خداست، اگر قلب او یم چشم به‌هم‌زدن از خدا غافل شود، از شوقی که به خدا دارد، می‌میرد….او مونس و هم‌دمی جز خدا ندارد، و سخن نمی‌گوید، اشاره نمی‌کندف نفس نمی‌کشد، مگر با خدا، و برای خدا، و از خدا و با خدا.»

کوچ از خود

در این‌صورت بودن خدا با خودمان را حس می‌کنیم. وقتی خدا با ماست، و کسی بین ما و خدا حائل و حاجب و حجاب نیست، زندگی حقیقی جلوه می‌کند: «وَ مَعَ‏ اللَّهِ‏ عَیْشَ الْقُرْبَى» [مصباح الشریعۀ: ۱۸۷] پس «وَ أَنَ‏ الرَّاحِلَ‏ إِلَیْکَ‏ قَرِیبُ‏ الْمَسَافَهِ وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ». فقط مشکل در خودمان است: این «من» برداشته شود، که «من» از شیطان است. امام سجاد سلام الله علیه چه درسی به ما می‌دهند؟

اگر می‌خواهید به خدا برسید، اول باید کوچ کنید. انسان باید از چه چیزی کوچ کند؟ از خود، از این منی که در درون اوست و طغیان می‌کند. قرآن چه زیبا به ما می‌فرماید: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» [علق: ۶ ـ ۷] انسانی که خود را بی‌نیاز از کوچ‌کردن فرض کرد، او طغیان می‌کند. پس اگر بخواهیم به خدا برسیم، باید به مقام ولایت برسیم. زیرا خدا به ما نزدیک است، و ما هم باید به خدا نزدیک شویم، یعنی یک رابطۀ محبانه بین ما و خدا برقرار شود، که جز خدا را نبینیم و جز رضایت او را نجوییم. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند:  «وَ لْتَکُنْ صَفْوَتُکَ مَعَ‏ اللَّهِ‏ تَعَالَى فِی جَمِیعِ طَاعَتِکَ کَصَفْوَهِ الْمَاءِ حِینَ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّمَاءِ وَ سَمَّاهُ طَهُوراً» [مصباح الشریعۀ: ۱۲۹] «لازم است که خلوص تو در همۀ اطاعت‌ها فقط با خدابودن باشد ـ یعنی تو در هر کار و اطاعتت فقط باید با خدا باشی ـ مانند باران که از آسمان نازل می‌شود ـ و با چیزی مخلوط نشده است ـ و آن را پاک نام نهادند» می‌خواهی پاک باشد، فقط باید با خدا باشی و قرب الهی داشته باشی.

مقام بندگی

این همان مقام بندگی و عبودیت است که ما از امام زین العابدین علیه السلام باید یاد بگیریم و این دقیقاً همان کاری است که امام حسین علیه السلام و اصحاب بزرگوارشان در روز عاشورا بروز دادند  و بعد هم ما در حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که اسیر دست دشمنان دین بودند، بخوبی می‌بینیم.

حضرت امام تعبیر دقیقی دارند: «انّ الولایه التامّه افناء رسوم العبودیّه، فهى الرّبوبیّه، التى هى‏کنه العبودیّه» [تعلیقات علی فصوص الحکم: ۱۷۹] حقیقت ولایت، و ولایت تام، فانی‌شدن رسوم بندگی است و این بندگی همان ربوبیت است که نهان و کنه بندگی است.» خیلی سخن دقیقی است. می‌فرمایند: اگر می‌خواهید به مقام ولایت برسید، هیچ راهی ندارید، مگر این‌که به مقام بندگی برسیم. ما هرچه بیشتر در مقام بندگی پیش برویم، بیشتر به مقام ولایت و قرب خدا می‌رسیم. این سخن عمیقی است که درس امام سجاد سلام الله علیه است.

در زمانی که مردم همۀ رسوم بندگی را یادشان رفته است و هرکس به طریقی به راه شیطان و نفسانیت می‌رود، برخی فسادهای مالی دارند، دیگرانی گرفتار فسادها و انحطاطات اخلاقی هستند، و خلاصه نفسانیت در جامعه ظهور و بروز دارد، امام سجاد علیه السلام یک‌تنه ایستاده‌اند، ـ واقعاً یک‌تنه ـ. هرچه از خوبان بود که به شهادت رسیده بودند، اما امام علیه السلام یک‌تنه ایستاده بودند و راه رستگاری را به مردم نشان دادند. و این درسی است که باید ما هم بگیریم. اگر می‌خواهیم خودمان و جامعۀ خودمان به سعادت برسند، باید به رسوم بندگی برگردیم، بندۀ خدا بشویم. داستان بُشر حافی را شنیده‌اید. یک اشراف‌زاده که جز عیاشی و فسق و فساد نمی‌شناخت. خانه‌اش را مرکز فساد کرده بود، مجالس عیش و طرب در این خانه برپا بود، و صدای آواز زنان آوا‌زه‌خوان از آن خانه بیرون می‌آمد. روزی امام کاظم علیه السلام از کنار این خانه رد می‌شد، کنیز و خدمتکار خانه بیرون آمد که ظرف خاکروبه را بیرون خانه خالی کند، خب صدای ساز و آواز هم بلند بود، امام علیه السلام یک سوال مهم پرسیدند: صاحب این خانه بند است یا آزاد؟ خیلی سوال مهمی است که باید از خودمان بپرسیم، ما بنده‌ایم یا آزاد؟ تا بنده نشویم، به مقام ولایت و قرب نمی‌رسیم، یعنی تا بنده نشویم، گرفتاریم، زیرا وقتی قرب خدا نباشد، دوری از خداست، دوری از خدا هم نزدیکی به شیطان است، چقدر خطرناک است! خدمتکار معنای سخن امام را نفهمید. عرض کرد: البته که آزاد است. امام علیه السلام فرمودند: آری راست گفتى آزاد است؛ اگر بنده بود از مولاى خود مى ترسید و این چنین در معصیت گستاخ نمى شد. کنیز به داخل منزل برگشت .

بشر که بر در مجلس و سفرۀ گناه نشسته بود از کنیز پرسید: چرا دیر آمدى ؟ کنیز داستان سؤال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد، تعجب خودش را هم گفت و سخن آخر امام را هم بیان کرد. که راست گفتى، اگر صاحب این خانه آزاد نبود، و بنده بود، از مولاى خود مى‌ترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود.»

معلوم است که بندۀ خدا، محال است که در مظهر خدا گستاخی کند، اگر ما آلوده به نفسانیت هستیم، هرکس هم در حد خودش، معلوم  است که بندۀ خدا نیستیم. بُشر فهیمد، امام چه می‌فرمایند، پا برهنه دوید و عرض کرد که می‌خواهم بنده باشم.» ما همه بندۀ خدا هستیم، اما یادمان رفته است، بُشر هم فراموش کرده بود که بندۀ خداست و خودش را بی‌نیاز می‌دید و طغیان کرده بود، سخن کوتاه امام علیه السلام او را از نفسانیت آزاد کرد و بندۀ خدا شد. البته بندۀ خداشدن، مثل جناب بُشر اولا دست‌گیری مقام ولایت عظما را می‌خواد و ثانیاً توبۀ مردانه. حجابی بین او خدا بود، آن هم اعمال و کردار بد او بود، توبه کرد، و به سوی خدا کوچ کرد، دید رسیده است. چقدر سریع! شما سریع‌تر از این می‌شناسید! سریع‌تر از جناب حُر می‌شناسید!  این کوچ‌کردن مردانه و این توبه به شرط این‌که حجاب نفسانیت برداشته شود، نه تنها گناهان ما را می‌بخشد، بلکه «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات» [فرقان: ۷۰] به مقام قرب رسید، حُر الان کجاست؟ «حلت بفنائک» مقام قرب الهی و در آستانۀ امام حسین علیه السلام است، بُشر هم از اولیای الهی شد. «وَ أَنَ‏ الرَّاحِلَ‏ إِلَیْکَ‏ قَرِیبُ‏ الْمَسَافَهِ وَ أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ‏ دُونَک‏»

راه بندگی

پس اگر بخواهیم به مقام قرب الهی یعنی مقام ولایت برسیم، راهش بندگی خداست، بندگی خدا هم معنایش روشن است، یعنی هرچه خدا گفت: بگوییم چشم. چشم و گوش و دل خودمان را به روی گناهان و نفسانیت‌ها ببنیدیم. این مرتبۀ اول؛ بعد جز خدا را نبنیم و جز از خدا نخواهیم، بدانیم و ایمان بیاوریم که جز خدا در جهان کسی کاره‌ای نیست. هرچه هست از خداست. بعد خودمان ـ قلب و اعضا و جوارح‌مان ـ را تسلیم مقام ربوبیت بکنیم، چشم ما در اختیار خدا باشد، زبان ما در اختیار خدا باشد، گوش با در اختیار خدا باشد، دست‌ها و پاهای ما در اختیار خدا باشد، قلب ما در اختیار خدا باشد. اگر این‌گونه شد، وقتی که از دنیا رفتیم و از ما دو فرشتۀ الهی پرسیدند: «مَن ربک؟» امید است که زبان‌مان بند نیاید و بگوییم: «الله جل جلاله ربی» وگرنه خدای ناکرده یا زبان‌مان بند می‌آید، یا می‌گوییم: رب من شیطان است، یا نفس است، یا پول است، یا مقام است. و خدا چنین روزی را برای ما نیاورد.

بندگی و حقیقت ایمان

بنابراین باید بندۀ خدا باشیم، و این بندگی هم با حقیقت ایمان عجین شود. آن‌موقع است که اولاً اعتمادمان فقط به خداست و از غیر خدا صرف‌نظر می‌کنیم و ناامید می‌شویم. و چشم امید خودمان را از دیگران به طور کلی می‌بندیم. ثانیاً وقتی این‌گونه شد، نه تنها اصلاً گناه نمی‌کنیم، بلکه هیچ گناهی را کوچک نمی‌شمریم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ابوذر را نصیحت می‌فرمایند: «یَا أَبَا ذَرٍّ، لَا تَنْظُرْ إِلَى صِغَرِ الْخَطِیئَهِ وَ لَکِنِ انْظُرْ إِلَى مَنْ‏ عَصَیْتَ‏.» [الامالی للطوسی: ۵۲۸] خدا در نظر ما بزرگ است و از مخالفت با خدا پرهیز می‌کنیم. امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: «عَظُمَ‏ الْخَالِقُ‏ فِی‏ أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم‏» [نهج‌البلاغۀ: ۳۰۳] ثالثاً غیرخدا در نظر ما حقیر است. چرا حضرت امام این‌همه امریکا در نظرشان پست و حقیر بود، امریکایی که همه از آن می‌ترسیدند؟ وقتی قلب را خدا پر کرد، می‌داند که هرکس که اسم خودش را ابرقدرت گذاشته است، پست‌تر از آن است که به آن توجه شود. رابعاً وقتی این‌گونه شد، فقط از خدا درخواست داریم، دعای من واقعاً فقط به سوی خداست، با دل شکسته و خاضعانه و خاشعانه، فقط خدا را می‌خوانیم و در عین حال از مردم به صورت کلی بی‌نیاز هستیم. خامساً محاسبۀ نفس داریم، وقتی حقیقت ایمان به قلب آمد، نفس ما همواره در نظر ما متهم است، مشکلات را ازخودمان می‌دانیم و می‌بینیم و بنابراین همواره نفس خودمان را در جایگاه متهم می‌نشانیم. در شبانه‌روز جهاد با نفس داریم، و هر شب هم محاسبۀ نفس داریم. مرحوم علامه طباطبائی می‌فرمودند: اول صبح با خودشان شرط کنید، که فقط کاری را انجام دهید که رضای خدا در آن باشد، در طی شبانه‌روز ملاحظه کنید که هرکاری می‌خواهید، انجام بدهید، آیا رضای خدا در آن است؟ آیا آخرت شما را آباد می‌کند؟ شب هم پیش از خواب، در خلوت خود از خودمان محاسبه بکشید.

این‌ها راه‌های تقرب به خدا و ولایت و بندگی است. و این راهی است که تنها به دست ولی کامل الهی ممکن است، همه راه‌ها بسته است، الا راه ولایت مطلقۀ الهیه؛ یعنی خانۀ چهارده معصوم علیهم السلام.

ذکر توسل

اجازه بدهید، عرض ادبی به ساحت مقدس امام سجاد علیه السلام داشته باشیم. مرحوم آیت الله بهجت سخنی دارند که خیلی عمیق است که امام سجاد علیه السلام  وقتی که غل و زنجیر به دست و پاهای‌شان بود و اسیر بودند، به سائل و نیازمند شاهانه کمک می‌کند و ما چنین امامانی داریم که همه چیز ما ازآنهاست، ولی گویا آنها را نداریم! خیلی حرف عمیقی است، رضوان و رحمت خدا بر این مرد الهی؛ وقتی ما می‌توانیم در خانۀ ائمۀ اطهار علیهم السلام برویم و مشکلات نفسانی و فردی و اجتماعی خود را حل کنیم، وقتی می‌توانیم از محضر امام سجاد علیه السلام درخواست داشته باشیم، آن‌هم امامی که همۀ فکرش آن است که ما را هدایت کند و به مقام بندگی برساند تا ما هم به مقام قرب برسیم، واقعاً خیلی کاهلی می‌خواهد که نرویم.

جناب جابر بن یزید جعفی نقل می‌کند، که در وقت غسل امام سجاد علیه السلام؛ من در محضر امام باقر علیه السلام بودم. می‌گوید: مولای من امام باقر علیه السلام لباس‌های مولایم امام سجاد علیه السلام را از بدن مبارک‌شان درآوردند و ایشان را در جایگاهی که غسل می‌دادند، قرار دادند، در این هنگام بشدت به گریه افتادند و این گریه طول کشید، وقت سوال نبود، امام سجاد را غسل دادند و دفن کردند، خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و عرض کردم: «جُعلت فداک، ممّ کان بکاؤک وأنت تغسّل أباک؟ ذلک حزناً علیه؟» امام فرمودند: نه! مرگ حق است،  «لا یا جابر؛ لکن لمّا جردت أبی ثیابه و وضعته على المغتسل…رأیت آثار الجامعه فی عنقه، وآثار جرح القید فی ساقیه.»  دیدم که آثار غل و زنجیر بر گردن و آثار جراحت غل و زنجیرها برپاهای پدر را»

امام سجاد را در حالی اسیر کردند و از شهری به شهری دیگر بردند، که بشدت بیمار بودند، تا رسیدن به شام. شام کجاست؟ وقتی حرم رسول خدا را از میان بازار و شهر شام می‌برند، یهودیان هم حاضر بودند…

لا حول و لا قوۀ الا بالله

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

سخنرانی شب شهادت امام سجاد علیه السلام ۲۵ محرم ۱۴۳۸/ ۶ آبان ۱۳۹۵

آبان
11
1395

ماه صفر در نزد شیعیان

شیعیان إثنی عشری و محبان اهل بیت علیهم السّلام، ماه صفر را از ایام سوگواری سال می‌دانند. زیرا در ابتدای این ماه خانواده امام حسین علیه السّلام و بازماندگان واقعه کربلا را به صورت اسیری وارد شام نمودند و آنان را در فشار روحی و روانی و مورد تحقیر و توهین قرار دادند، به طوری که یکی از فرزندان خردسال امام حسین علیه السّلام، به نام رقیه (س)، بر اثر این سختی‌های طاقت فرسا، در دمشق به لقاءاللّه پیوست. هم چنین، بیستم این ماه، اربعین شهادت امام حسین علیه السّلام و یارانش در کربلا است.

بنا به روایت علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنت، در ۲۸ صفر، رحلت جانگداز رسول گرامی اسلام حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله و شهادت سبط پیامبر، حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام و در آخر این ماه، شهادت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام واقع شده است. بدین جهت، شیعیان این ماه را همانند ماه محرم، به سوگواری می‌پردازند. در بسیاری از مراسم‌ها و محافل مذهبی، دو ماه محرم و صفر را پشت سر هم گرامی می‌دارند و در آن‌ها به عزاداری مشغول می‌باشند.

ولیکن، اکثر مورخان اهل سنت، رحلت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در ماه ربیع الاول می‌دانند. بدین جهت برای این ماه برنامه ویژه ای ندارند.

آبان
11
1395

اعمال ماه صفر

اعمال مشترک اول هر ماه
دعا
در زمان دیدن هلال خواندن دعای هلال وارد شده است و أقلش آن است که سه مرتبه بگوید اللّهُ اَکْبَر و سه مرتبه لا إلهَ الَّا الْلّه و سپس بگوید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أذْهَبَ شَهْرَ کَذا وَ جاءَ به شهرِ کَذا.

بهترین دعای زمان رؤیت هلال دعای ۴۳ «صحیفه سجادیه» است.

قرآن
خواندن هفت مرتبه سوره «حمد».

روزه
از أموری که بر آن تأکید شده، سه روز روزه گرفتن در هر ماه است. مرحوم «علامه مجلسی» در «زادالمعاد» می‌گوید: مطابق مشهور، این سه روز، پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه اول از دهه وسط ماه است.

نماز
شب اول ماه: دو رکعت نماز بجا آورد، به این نحو که: در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره «انعام» را بخواند سپس از خداوند متعال بخواهد که او را از هر ترسی و هر دردی ایمن گرداند.

روز اول ماه: خواندن نماز اول ماه که آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از «حمد» سی مرتبه سوره «توحید» و در رکعت دوم بعد از «حمد» سی مرتبه سوره «قدر» بخواند و بعد از نماز صدقه ای در راه خدا بدهد،هر کس چنین کند، سلامت خود را در آن ماه از خداوند متعال گرفته است.

اعمال ماه صفر
هر یک از روزهای سال، روز خداست و انسان می‌تواند در آن روز برای موفقیت خویش، تلاش کند و برای نزدیکی به خدای سبحان و فراهم آوری خرسندی وی، عبادت کند، تصدّق نماید و خدمت به مردم کند.

در این جا، متن گفتار محدث بزرگ حضرت آیت الله شیخ عباس قمی پیرامون اعمال ماه صفر را از وقایع الایّام بیان می‌کنیم:

بدان که این ماه (صفر) معروف به نحوست است و شاید سبب آن، واقع شدن وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است در آن، هم چنان که نحوست دوشنبه به این سبب است. و یا به جهت آن است که این ماه، بعد از سه ماه حرام (ذی قعده، ذی حجّه و محرم الحرام) واقع شده که در آن سه ماه، حرب و قتال نبوده و در این ماه، شروع به قتال می‌نمودند و خانه و منازل از اهلش خالی می‌شد. و این هم یک سبب است در وجه تسمیه آن، به صفر.

به هر حال، از برای رفع نحوست، هیچ چیز بهتر از تصدقات و ادعیه و استعاذات وارده نیست. و اگر کسی خواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعایی را که «محدث فیض» روح الله روحه، در «خلاصه الاذکار» ذکر فرمود:

یا شدید القوی، و یا شدید المحال، یا عزیز، یا عزیز، ذلّت بعظمتک جمیع خلقک، فاکفنی شَرّ خلقک، یا محسن، یا مجمل، یا منعم، یا مفضل، یا لا اِله الّا اءنت، سبحانک إ نّی کنتُ مِن الظّالمین، فاستجبناله و نجّیناهُ من الغمّ، و کذلک ننجیِ المؤ منین، و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّیبین الطّاهرین.

سیّد، در «اقبال» دعایی برای هلال این ماه روایت کرده است.

آبان
11
1395

مناسبت های ماه صفر

اول صفر : وارد کردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام ، ورود اهل بیت علیهم السلام به شام ، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام (به روایتی)، آغاز جنگ صفین (بنا بر روایتی)

دوم صفر : مجلس یزید لعنت‌الله علیه بنا بر نقلی، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام ( به روایت دیگر)

سوم صفر : ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام ۵۷ هجری قمری به روایتی.

چهارم صفر  : وفات آیت‌الله محمد علی شاه آبادی (۱۳۶۹ هجری)

پنجم صفر  : شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و لعنه‌الله علی قاتلی‌ها، ۶۱ هجری.

ششم صفر  : صدور توقیع امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به حسین بن روح.

هفتم صفر  : ولادت امام موسی کاظم علیه السلام ۱۲۸ هجری، شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بنابر نقل بحار، وفات آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی ۱۴۱۱ قمری.

هشتم صفر  : وفات حضرت سلمان فارسی (سلمان محمّدی ) رضی‌الله عنه ۳۵ هجری قمری

نهم صفر  : شهادت عمار یاسر رضی‌الله عنه در جنگ صفین ۳۷ هجری، شروع جنگ نهروان ۳۸ هجری قمری.

دوازدهم صفر  : وفات هارون برادر حضرت موسی علیهماالسلام.

سیزدهم صفر  : اختیار حکمین در صفین و حیله عمروعاص.

چهاردهم صفر  : شهادت محمدبن ابوبکر به دست عمروعاص (بنابر روایتی)

شانزدهم صفر  : شهادت آیت‌الله سید حسن اصفهانی فرزند آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی ۱۳۴۹ قمری.

هجدهم صفر  : شهادت اویس قرنی در جنگ صفین ۳۷ هجری قمری.
اربعین

بیستم صفر  : اربعین حسینی.

بیست و دوم صفر  : صدور توقیع شریف امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء برای مرحوم شیخ مفید اعلی الله مقامه ۴۲۰ قمری.

بیست و سوم صفر  : پی کردن ناقه حضرت صالح نبی علیه السلام توسط قومش – گرفتار شدن حضرت یونس علیه السلام در شکم ماهی.

بیست و چهارم صفر  : شدّت یافتن بیماری حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم.

بیست و پنجم صفر  : شانه گوسفند و دوات طلبیدن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم برای نوشتن وصیّت نامه و منع عمر (لعنه الله علیه) از این کار.

بیست و ششم صفر : دستور پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم به لشکر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با رومیان( بنابر نقل واقدی ۱۱ هجری) ، سالروز انقراض حکومت امویان.

بیست و هشتم صفر  : رحلت جانسوز رحمت للعالمین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روز دوشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری قمری – شهادت مظلومانه سبط اکبر امام مجتبی علیه السلام ۵۰ قمری.

(سی‌ام / بیست و نهم ) صفر  : شهادت امام رضا علیه السلام ۲۰۳ هجری قمری

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آبان ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« مهر   آذر »
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
2930