فروردین
4
1392

عاقبت کسى که حدیث پیامبر صلى الله علیه وآله را مسخره کرد!

امام زین العابدین علیه السلام فرمود:
انسان نمى داند با مردم چه کند! اگر بعضى امور که از پیامبر صلى الله علیه وآله شنیده‌ایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند، از طرفى طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم!
ضمره بن معبد گفت :
– شما آنچه شنیده اید بگویید!
فرمود:
– مى دانید وقتى دشمن خدا را در تابوت مى گذارند، و به گورستان مى برند، چه مى گوید؟
– خیر!
– به کسانى که او را مى برند مى گوید:
آیا نمى شنوید؟ از دشمن خدا به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاه انداخت و نجاتم نداد. من شکایت دارم از دوستانى که با من دوستى کردند و مرا خوار نمودند و از اولادى که حمایتشان کردم ولى مرا ذلیل کردند و از خانه اى که ثروتم را در آبادى آن خرج کردم ولى سرانجام ، دیگران آنجا ساکن شدند. به من رحم کنید! این قدر عجله نکنید!
ضمره گفت :
– اگر بتواند به این خوبى صحبت کند ممکن است حتى حرکت کند و روى شانه حاملین بنشیند!
امام علیه السلام فرمود:
– خدایا! اگر ضمره سخنان پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره مى کند از او انتقام بگیر!
ضمره چهل روز زنده بود و بعد فوت کرد. غلام وى که در کنار جنازه اش ‍ بود، پس از مراسم دفن محضر امام زین‌العابدین علیه السلام رسید و در کنار وى نشست. امام فرمود:
– از کجا مى آیى؟
عرض کرد:
– از دفن ضمره. وقتى که خاک بر او ریختند صدایش را شنیدم که کاملا آن صدا را در زمان زندگى‌اش مى شناختم. مى‌گفت:
– واى بر تو ضمره بن معبد! امروز هر دوستى که داشتى خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدى که پناهگاه و خوابگاه ابدى توست .
امام زین العابدین علیه السلام فرمود:
– از خداوند عافیت مساءلت دارم، زیرا سزاى کسى که حدیث پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره کند، همین است.

فروردین
4
1392

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد

http://www.askdin.com/gallery/images/8361/1_24815315721122324518223518317220914717985137120.jpg

فروردین
4
1392

درآستانه ملکوت

«و ان للمتقین لحسن مآب جنات عدن مفتحه لهم الابواب »

 

دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیماری بسر برده؟درست نمی دانیم،چند ماه پس از رحلت پدر زندگانی را بدرود گفته؟،روشن نیست.کمترین مدت را چهل شب و بیشترین مدت را هشت ماه نوشته اند  و میان این دو مدت روایت های مختلف از دو ماه  تا هفتاد و پنج روز  ،سه ماه ،و شش ماه است.

این همه اختلاف،و این همه روایت های گوناگون چرا؟از این پیش نوشتیم که در چنان سالها،تاریخ حادثه ها از خاطر یکی بذهن دیگری انتقال می یافت.و چه کسی می تواند ادعا کند که همه این ناقلان از اشتباه بر کنار بوده اند.و این در صورتی است که موجبات دیگر در کار نباشد.اما می دانیم که در آن روزهای پرآشوب،از یکسو دسته بندی های سیاسی هنوز قوت خود را از دست نداده بود،و از سوی دیگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمین اسلام بودند در چنین شرایط کدام کس پروای ضبط تاریخ درست حوادث را داشت؟بر فرض که هیچیک از این دو عامل دخالتی در این روی داد نداشته باشد،بدون شک دسته های سیاسی که پس از این تاریخ روی کار آمدند تا آنجا که توانسته اند تاریخ حادثه ها را دستکاری کرده اند.

باری به نقل مجلسی از دلائل الامامه در این بیماری بود که دو تن صحابی پیغمبر ابو بکر و عمر خواستار دیدار او شدند.اما دختر پیغمبر رخصت این دیدار را نمی داد.علی (ع) گفت من پذیرفته ام که تو بآنان اجازت ملاقات دهی.فاطمه گفت حال که چنین ست خانه خانه تو است  هر چند ابن سعد نوشته است ابو بکر چندان با دختر پیغمبر سخن گفت که او را خشنود ساخت  اما ظاهرا از این ملاقات نتیجه ای که در نظر بود بدست نیامد.دختر پیغمبر بآنان گفت نشنیدید که پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است؟گفتند چنین است!فاطمه گفت شما مرا آزردید و من از شما ناخشنودم و آنان از خانه او بیرون رفتند.بخاری در صحیح نویسد:پس از آنکه دختر پیغمبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمی گذاریم زهرا دیگر با او سخن نگفت تا مرد.

در واپسین روزهای زندگی،اسماء دختر عمیس را که از مهاجران حبشه و از نزدیکان وی بود طلبید.چنانکه نوشتیم اسماء نخست زن جعفر بن ابی طالب بود،چون جعفر در نبرد مؤته شهید شد به ابو بکر بن ابی قحافه شوهر کرد.دختر پیغمبر به اسماء گفت:

-من خوش نمی دارم بر جسد زن جامه ای بیفکنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد.

-من در حبشه چیزی دیدم،اکنون صورت آنرا به تو نشان می دهم.سپس چند شاخه تر خواست.شاخه ها را خم کرد.پارچه ای بروی آن کشید.دختر پیغمبر گفت:

-چه چیز خوبی است.نعش زن را از نعش مرد مشخص می سازد.چون من مردم تو مرا بشوی!و نگذار کسی نزد جنازه من بیاید.

در آخرین روز زندگانی آبی خواست.بدن خود را نیکو شست و شو داد جامه های نو پوشید و به غرفه خود رفت.خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند.سپس روی به قبله دراز کشید دست ها را بر گونه های نهاد و گفت من همین اعت خواهم مرد  بنقل علمای شیعه،شوهرش علی (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نیز همین روایت را اختیار کرده است . لیکن چنانکه نوشتم ابن عبد البر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدی شست و شوی او باشد.و گویا اسماء در شست و شوی فاطمه (ع) با علی علیه السلام همکاری داشته است.

ابن عبد البر نوشته است چون دختر پیغمبر زندگانی را بدرود گفت،عایشه خواست به حجره او برود اسماء طبق وصیت او را راه نداد.عایشه شکایت به پدر برد که:

-این زن خثعمیه  میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمی گذارد من نزد جسد او بروم.بعلاوه برای او حجله ای چون حجله عروسان ساخته است.ابو بکر در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت:

-اسماء چرا نمی گذاری زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟چرا برای دختر پیغمبر حجله ساخته ای؟

-زهرا بمن وصیت کرده است کسی بر او داخل نشود-چیزی را که برای نعش او ساخته ام،وقتی زنده بود باو نشان دادم و بمن دستور داد مانند آنرا برایش بسازم.

-حال که چنین است هر چه بتو گفته چنان کن .

ابن عبد البر نوشته است نخستین کس از زنان که در اسلام برای او بدین سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پیغمبر (ص) بود. سپس مانند آنرا برای زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده کردند.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

فروردین
4
1392

از «رحلت» تا «شهادت»

یا فاطمه! اِنَ اللّه یَغْضِبُ لغَضَبِکِ و یِرضی لِرِضاکِ.

ای فاطمه! خدا با خشم تو خشمگین و با شادی تو خشنود می شود.

مستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۱۵۳.

چندی بود که کسی آوای محزون فاطمه(س) را کمتر می شنید. دیگر از آن ناله های جگر خراش و آسمان سوز فاطمه(س) خبری نبود. مردمی که هر روز او را در میان کوچه ها به همراه کودکانش می دیدند، که مظلومانه به سوی بقیع می رود، مدتی بود، که او را ندیده بودند. علی(ع) نیز دیگر شبها به سوی قبرستان بقیع نمی رفت، تا فاطمه(س) و فرزندانش را پس از یک دریا گریه، به سوی خانه باز گرداند. مدینه در آرامش کسل کننده ای فرو رفته بود. شاید مردم می پنداشتند که فاطمه(س) از گریه خسته شده است و چندی دیگر، تمامی آنچه بر او رفته است، در گذر ایام فراموش خواهد شد.

در این میان بر خانه علی(ع) نیز سکوت وهم انگیزی سایه افکنده بود. صدایی از آن برنمی خاست و کمتر رفت و آمدی مشاهده می شد. اما در داخل خانه، در یکی از اتاقهای کوچک و گلی، بر روی گلیم کهنه، بانویی هجده ساله با عظمت تمامی تاریخ، آرام و بی صدا آرمیده بود. چشمهایش به گودی نشسته بود و آثار گریه های مداوم، در چهره اش موج می زد. با آنکه بیش از هجده بهار از زندگانی پرفراز و نشیبش بیشتر نمی گذشت، دست نابکار روزگار، چینهای درشتی بر چهره اش حک کرده بود. هیولای ضعف مدتی بود، او را وانمی گذاشت. کمرش تیر می کشید و بازویش به زحمت تکان می خورد. گویی در این مدت کوتاه، ذره ذره وجودش در قالب اشک، از چشمان ملکوتیش، بیرون ریخته بود و اینک جز مشتی استخوان و پوست، در کالبد خاکیش، هیچ وجود نداشت. (بیشتر…)

فروردین
4
1392

دختر پیغمبر در بستر بیماری

«صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا» (۱)

منصوب به فاطمه (ع)

مرگ پدر،مظلوم شدن شوهر،از دست رفتن حق،و بالاتر از همه دگرگونی هائی که پس از رسول خدا-بفاصله ای اندک-در سنت مسلمانی پدید گردید،روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت.چنانکه تاریخ نشان می دهد،او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است.

نوشته نمی گوید،زهرا (ع) در آنوقت بیمار بود (۲)!بعض معاصران نوشته اند فاطمه اساسا تنی ضعیف داشته است (۳).

نوشته مؤلف کتاب «فاطمه الزهراء»هر چند در بیمار بودن او در چنان روز صراحتی ندارد، لکن بی اشارت نیست.عقاید چنین نویسد:

«زهرا لاغر اندام،گندمگون و رنگ پریده بود.پدرش در بیماری مرگ،او را دید و گفت او زودتر از همه کسانم به من می پیوندد (۴) هیچیک از این دو نویسنده سند خود را نیاورده اند.

ظاهر عبارت عقاید این است،که چون پیغمبر (ص) دخترش را نا تندرست و یا کم بنیه دید بدو چنین خبری داد.نمی خواهم چون بعض گویندگان قدیم بگویم فاطمه (ع) در هر روزی بقدر یکماه و در هر ماهی بقدر یکسال دیگران رشد می کرد (۵) اما تا آنجا که می دانم و اسناد نشان می دهد نه ضعیف بنیه و نه رنگ پریده و نه مبتلا به بیماری بوده است.بیماری او پس از این حادثه ها آغاز شد.وی روزهائی را که پس از مرگ پدر زیست،رنجور،پژمرده و گریان بود.او هرگز رنج جدائی پدر را تحمل نمی کرد.و برای همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد.او مردن را بر زیستن بدون پدر شادی خود می دانست. (بیشتر…)

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

فروردین ۱۳۹۱
ش ی د س چ پ ج
« اسفند   اردیبهشت »
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930