اردیبهشت
31
1392

حکایت بریره و همسرش

در عصر پیامبر کنیزی به نام بریره بود که شوهر سیاهی به نام مغیث داشت . بریره بسیار از شوهرش نفرت داشت و برعکس، شوهرش او را بسیار دوست می داشت.

عایشه این کنیز را خرید و آزاد کرد. از آنجا که صاحب قبلی اش او را در حال کنیزی شوهر داده بود، پس از آزادی، پیامبر او را مخیّر کرد که به همسری با مغیث ادامه دهد یا از او جدا شود. گروهی که حال پریشان و گریان مغیث را در فراق همسرش دیدند، از پیامبر درخواست کردند که از بریره بخواهند تا او همچنان همسر مغیث باقی بماند.

پیامبر این سفارش را در ساختار امر به او گفتند.

بریره در پاسخ گفت:‌ آیا به من امر می‌کنید؟

پیامبر پاسخ دادند: خیر، من شفاعت می‌کنم.

پس بریره جدایی از همسرش را برگزید؛[۱]



[۱] احمد بن حنبل، المسند، لبنان، بیروت، دار صادر، ج ١، ص ٢١۵

اردیبهشت
30
1392

اطلاعیه جلسه بعدی هیئت فامیلی

با سلام خدمت اعضای محترم هیئت فامیلی ابراهیم

با توجه به اینکه جلسه آینده هیئت فامیلی در روز ۱۶ خرداد قرار داشته و در این ایام شاهد تعطیلی ۴ روزه هستیم، مقرر شد جلسه این ماه یک هفته زودتر و در تاریخ ۹ خرداد برگزار گردد.

لطفا این مطلب را به سایر اعضای هیئت اطلاع رسانی فرمایید.

اردیبهشت
30
1392

ولادت حضرت امام جواد علیه السلام مبارک باد

آگاهیهای تاریخی درباره زندگی امام جواد علیه السلام چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آن که محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم علیه السلام می گردید، تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که برای ” حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت” بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. افزون بر آن، زندگی امام جواد علیه السلام چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد.

و نیز گفتنی است، زمانی که امام رضا علیه السلام به خراسان برده شد، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می کرد. و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا علیه السلام چنین بر می آید که امام جواد علیه السلام آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در طوس حضور یافت.

هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا علیه السلام در سال ۲۰۴ به بغداد بازگشت، از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود، ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا علیه السلام فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر همچنان بر جای خود خواهد ماند. او سیاست کنترل امام کاظم علیه السلام توسط پدرش را- که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود- به یادداشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا علیه السلام در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه، به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه نیز به ایشان دارد. اینک نوبت امام جواد علیه السلام فرا رسیده بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد وی درآورد و او را داماد خود کرد. از همین رهگذر بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.

بر اساس برخی نقلها، مأمون پس از ورود به بغداد- در سال۲۰۴- بلافاصله امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد فراخواند.(۱) افزون بر این، مأمون متهم بود که امام رضا علیه السلام را به شهادت رسانده است. اکنون می بایست با فرزند وی به گونه ای رفتار کند که از آن اتهام نیز مبرّی شود.

از روایتی که شیخ مفید از ریان بن شبیب نقل کرده، چنین بر می آید: موقعی که مأمون تصمیم به ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام گرفت، عباسیان برآشفتند؛ زیرا ترس آن داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی برگردد، چنانکه درباره امام رضا علیه السلام هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند.(۲) ولی به طوری که از دو روایت فوق برمی آید، آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی درمی آورد که :” لَم یتَفَقَّهُ فی دینِ الله ولا یعرف حلاله من حرامه ولا فرضاً من سنّته”؛کودکی که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و واجب را از مستحب باز نمی شناسد.

مأمون در مقابل این برخورد، مجلسی برپا کرد و امام جواد علیه السلام را به مناظره علمی با یحیی بن اکثم، بزرگترین دانشمند و فقیه سنی آن عصر، فراخواند تا بدین وسیله مخالفان و اعتراض کنندگان عباسی را به اشتباه خود آگاه کند.(۳) این در حالی بود که بنا به این دو روایت، هنگام عقد ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام هنوز به آن حضرت ” صبی” اطلاق می شده است.

منابع:

۱- الحیاه السیاسیه للامام الجوادعلیه السلام، ص ۶۵.

۲- الارشاد، ص ۳۱۹.

۳- همان، صص۳۱۹-۳۲۰.

اردیبهشت
30
1392

شمایل و اوصاف حضرت محمد صل الله علیه و آله

ابن بابویه به اسناد معتبر روایت کرده از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام از آبای گرام عظام او که حضرت امام حسن علیه السلام فرمود:« از هند بن ابی هاله پرسیدم از حلیه و شمایل حضرت محمد صل الله علیه و آله. هند وصاف آن حضرت بود که بسیار بیان اوصاف شمایل حضرت می‌کرد. او گفت: حضرت محمد صل الله علیه و آله عظیم الشّأن بودند در نظرها و جلالت و فخامت ایشان در دلها و سینه‌ها جا کرده بود. صورت آن حضرت مانند ماه شب چهارده نور می‌داد و می‌درخشید. میانه بالا بودند نه بسیار بلند و نه بسیار کوتاه. سر مبارک ایشان کوچک نبود. در موی سر ایشان شکن‌ها و حلقه‌ها بود که موجب زینت می‌شد. اگر به ندرت بسیار بلند می‌شد دو حصه می‌کردند تا محل مسح گشاده باشد؛ و غالب اوقات آن‌قدر بود در بلندی که به نرمه گوش می‌رسید. چون میان عرب در آن زمان سر تراشیدن بد می‌نمود. در غیر حج و عمره سر را نمی‌تراشیدند زیرا باید نبی و امام کاری نکند که در نظرها بد نماید. رنگ مبارکشان سفید نورانی بود. موافق چند حدیث دیگر به سرخی آمیخته بود. گشاده پیشانی بودند. ابروهایشان بلند و مقوّس بود و نازک گردیده، تا تمام شده بود اما پیوسته نبود. در بعضی از احادیث عامه و خاصه وارد شده است که ابروهای ایشان پیوسته بود؛ اما آنچه در این حدیث است مشهورتر می‌باشد.

میان دو ابرویشان رگی بود که در هنگام غضب پر می‌شد و بلند می‌گردید. بینی آن حضرت کشیده و بلند بود میانش اندکی برآمدگی داشت و سرش نازک بود و پیوسته نور از آن می‌تافت. موی ریش ایشان انبوه بود و تنک نبود. در خَدّ آن حضرت برآمدگی نبود و هموار بود. دهانش بسیار کوچک نبود. دهان خرد نزد عرب بسیار مذموم است. دندان‌های منورشان بسیار سفید و نازک و از یکدیگر گشاده بود. موی نازکی از میان سینه‌شان روییده و تا ناف به مثابه خطی ممتد گردیده بود. گردن شریفشان به مثابه گردن صورتی بود که از نقره ساخته و جلا داده باشند. در نهایت سفیدی و جلا. جمیع اجزای ترکیب بدنشان معتدل و متناسب بود؛ نه بسیار تنومند و نه بسیار لاغر، سینه و شکمشان با هم برابر بود. میان شانه‌هایشان گشاده و عریض بود و سرهای استخوان‌ها قوی. بدن شریفشان در نهایت صفا و سفیدی و نور بود. به غیر خطی از مو که میان سینه‌شان بود، دیگر مویی بر سینه و شکم نبود. به زراعین و کتف‌هایشان مو روییده بود. دست مبارکشان وسیع و پهن بود و کف‌هایشان به ضخامت مایل بود؛ و نزد عرب دست بزرگ بسیار پسندیده است؛ و پاهایشان نیز ضخیم بود و انگشتانشان کشیده و بلند بود و ساعد و ساق مبارکشان صاف بود و گره و ناهمواری نداشت. گود کف پای شریفشان میانه بود، نه بسیار گود بود و نه هموار، پشت پایشان در نهایت نرمی و همواری بود به حدی که اگر آبی بر آن می‌ریختند هیچ بر رویش بند نمی‌شد. چون راه می‌رفتند پاها را به روش متکبران و زنان بر زمین نمی‌کشیدند بلکه برمی‌داشتند به قوت اما با تانی می‌رفتند و گردن نمی‌کشیدند. در هنگام راه رفتن سر مبارک به پیش می‌افکندند مانند کسی که از بلندی به زیر آید. اگر با کسی سخن می‌گفتند به روش متکبران به گوشه چشم نظر نمی‌کردند بلکه به تمام بدن می‌گشتند و متوجه او می‌شدند اغلب اوقات نظر آن حضرت بر زمین بود و به مردم کم نظر می‌افکندند و به آسمان کم نگاه می‌کردند از روی حیا. چون به کسی نظر می‌فرمودند چشم نمی‌گشودند که به تمام دیده نظر کنند بلکه به خضوع نظر می‌فرمودند هر که را می‌دیدند مبادرت به سلام می‌کردند…»

بحارالانوار ۱۶/ ۱۴۸ ح۴

اردیبهشت
30
1392

زیارت ائمه بقیع(علیهم السلام)

یعنى:حضرت امام حسن مجتبى،و امام زین العابدین و امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهم السّلام‏

چون خواستى این بزرگواران را زیارت کنى،باید آنچه در آداب زیارت ذکر شد بجا آورى یعنى غسل و طهارت،و پوشیدن جامه‏هاى پاک و پاکیزه،و استعمال بوى خوش و اذن دخول و مانند اینها.و نیز چنین بگو:
یَا مَوَالِیَّ یَا أَبْنَاءَ رَسُولِ اللَّهِ عَبْدُکُمْ وَ ابْنُ أَمَتِکُمُ الذَّلِیلُ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ الْمُضْعِفُ [الْمُضْعَفُ‏] فِی عُلُوِّ قَدْرِکُمْ وَ الْمُعْتَرِفُ بِحَقِّکُمْ جَاءَکُمْ مُسْتَجِیرا بِکُمْ قَاصِدا إِلَى حَرَمِکُمْ مُتَقَرِّبا إِلَى مَقَامِکُمْ مُتَوَسِّلا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِکُمْ أَ أَدْخُلُ یَا مَوَالِیَّ أَ أَدْخُلُ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ أَ أَدْخُلُ یَا مَلائِکَهَ اللَّهِ الْمُحْدِقِینَ بِهَذَا الْحَرَمِ الْمُقِیمِینَ بِهَذَا الْمَشْهَدِ،
اى سرپرستان من،اى فرزندان رسول خدا،بنده شما،و فرزن کنیز شمایم،که خوار در برابرتان هستم،و فزاینده‏ در والایى قدرتان،و اعتراف کننده به حق شما،آمده به پیشگاهتان،درحالى‏که پناهنده به شما و قصد کننده حرم شما،و متقرّب‏ به سوى شماست،متوسّل به خدا است به وسیله شما،آیا وارد شوم اى سرپرستانم،آیا وارد شوم اى اولیاى خدا آیا وارد شوم اى ملائکه خدا،که در برگیرنده این حرم،و مقیم در این زیارتگاهید؟
و پس از خشوع‏ و خضوع و رقّت وارد شو،و پاى راست را در ورودت مقدّم بدار و بگو:
اللَّهُ أَکْبَرُ کَبِیرا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ کَثِیرا وَ سُبْحَانَ اللَّهِ بُکْرَهً وَ أَصِیلا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ الْمَاجِدِ الْأَحَدِ الْمُتَفَضِّلِ الْمَنَّانِ الْمُتَطَوِّلِ الْحَنَّانِ الَّذِی مَنَّ بِطَوْلِهِ وَ سَهَّلَ زِیَارَهَ سَادَاتِی بِإِحْسَانِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْنِی عَنْ زِیَارَتِهِمْ مَمْنُوعا بَلْ تَطَوَّلَ وَ مَنَحَ.
خدا بزرگتر است،بزرگتر،خدا را سپاس بسیار،در بامداد و شامگاه،و سپاس خداى را خداى فرد و بى‏نیاز،و بزرگوار و یکتا تفضّل کننده و نعمت‏دهنده،و عطابخش و مهروز،خدایى که به کرمش منّت نهاد،و به احسانش زیارت سرورانم را آسان نمود و از زیارتشان محرومم نکرد،بلکه تفضّل و بخشش بى‏پایان بى‏دریغ نمود.
پس نزدیک قبور مقدّسه ایشان برو،و پشت‏ به قبله و رو به قبر ایشان بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَئِمَّهَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ التَّقْوَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الْحُجَجُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الْقُوَّامُ فِی الْبَرِیَّهِ بِالْقِسْطِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الصَّفْوَهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ آلَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ النَّجْوَى أَشْهَدُ أَنَّکُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ کُذِّبْتُمْ وَ أُسِی‏ءَ إِلَیْکُمْ فَغَفَرْتُمْ وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّهُ الرَّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ وَ أَنَّ طَاعَتَکُمْ مَفْرُوضَهٌ وَ أَنَّ قَوْلَکُمُ الصِّدْقُ وَ أَنَّکُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجَابُوا وَ أَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطَاعُوا وَ أَنَّکُمْ دَعَائِمُ الدِّینِ وَ أَرْکَانُ الْأَرْضِ،
سلام بر شما اى پیشوایان هدایت،سلام بر شما اى اهل پرهیزکارى،سلام‏ بر شما اى حجّتها بر اهل دنیا،سلام بر شما اى قیام‏کنندگان به عدالت در میان آفریدگان، سلام بر شما اى اهل برگزیدگى،سلام بر شما اى خاندان رسول خدا،سلام بر شما اى‏ اهل راز،شهادت مى‏دهم که دعوت حق را رساندید،و خیرخواهى نمودید،و در راه حق شکیبایى کردید،و تکذیب شدید،و نسبت‏ به شما بدرفتارى شد،ولى شما گذشت کردید،و شهادت مى‏دهم که شما امامان هدایت و هدایت یافته‏اید،و طاعت شما واجب، و گفتار شما صدق است،شما دعوت کردید،ولى اجابت نشدید،و دستور دادید،ولى اطاعت‏تان نکردند،شما ستونهاى دین‏ و پایه‏هاى زمین هستید،
لَمْ تَزَالُوا بِعَیْنِ اللَّهِ یَنْسَخُکُمْ مِنْ أَصْلابِ کُلِّ مُطَهَّرٍ وَ یَنْقُلُکُمْ مِنْ أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ لَمْ تُدَنِّسْکُمُ الْجَاهِلِیَّهُ الْجَهْلاءُ وَ لَمْ تَشْرَکْ فِیکُمْ فِتَنُ الْأَهْوَاءِ طِبْتُمْ وَ طَابَ مَنْبِتُکُمْ مَنَّ بِکُمْ عَلَیْنَا دَیَّانُ الدِّینِ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلاتَنَا عَلَیْکُمْ رَحْمَهً لَنَا وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنَا إِذِ اخْتَارَکُمُ اللَّهُ لَنَا وَ طَیَّبَ خَلْقَنَا بِمَا مَنَّ عَلَیْنَا مِنْ وِلایَتِکُمْ وَ کُنَّا عِنْدَهُ مُسَمِّینَ بِعِلْمِکُمْ مُعْتَرِفِینَ بِتَصْدِیقِنَا إِیَّاکُمْ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَسْرَفَ وَ أَخْطَأَ وَ اسْتَکَانَ وَ أَقَرَّ بِمَا جَنَى وَ رَجَا بِمَقَامِهِ الْخَلاصَ وَ أَنْ یَسْتَنْقِذَهُ بِکُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْکَى مِنَ الرَّدَى فَکُونُوا لِی شُفَعَاءَ،
همواره تحت توجّه خدا بودید،که شما را از صلبهاى هر انسان پاک بر مى‏داشت،و به رحمهاى پاکیزه‏ منتقلتان مى‏نمود،جاهلیت سخت و سنگین شما را آلوده نکرد،و فتنه‏هاى هوا در شما شرکت نجست، پاک بودید و جاى روییدن شما پاک بود،جزادهنده روز جزا به وجود شما بر ما منّت نهاد،پس قرارتان داد در خانه‏هایى که خدا اجازه داد رفعت یابد،و نامشان در آن خانه‏ها ذکر گردد،و درودمان را بر شما رحمت براى ما و کفاره گناهانمان قرار داد،زیرا خدا شما را براى ما انتخاب کرد،و آفرینش ما را به آنچه از ولایت شما بر ما منّت نهاد و پاکیزه ساخت،و ما در پیشگاه خدا از نامبردگان به دانش شما و اقرارکنندگان به تصدیقمان نسبت به شما بودیم،این است جایگاه کسى‏که زیاده‏روى کرد،و دچار خطا شد،و درمانده گشت،و به آنچه جنایت کرد اقرار نمود،و به این‏جایگاهش نجات خود را مید دارد،و اینکه به وسیله شما از ورطه هلاکت برهاندش رهاننده هلاک شدگان‏ شما شفیعان من باشید،
فَقَدْ وَفَدْتُ إِلَیْکُمْ إِذْ رَغِبَ عَنْکُمْ أَهْلُ الدُّنْیَا وَ اتَّخَذُوا آیَاتِ اللَّهِ هُزُوا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْهَا و در اینجا سر بالا کن و بگو یَا مَنْ هُوَ قَائِمٌ لا یَسْهُو وَ دَائِمٌ لا یَلْهُو وَ مُحِیطٌ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ لَکَ الْمَنُّ بِمَا وَفَّقْتَنِی وَ عَرَّفْتَنِی بِمَا أَقَمْتَنِی عَلَیْهِ إِذْ صَدَّ عَنْهُ عِبَادُکَ وَ جَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ وَ مَالُوا إِلَى سِوَاهُ فَکَانَتِ الْمِنَّهُ مِنْکَ عَلَیَّ مَعَ أَقْوَامٍ خَصَصْتَهُمْ بِمَا خَصَصْتَنِی بِهِ فَلَکَ الْحَمْدُ إِذْ کُنْتُ عِنْدَکَ فِی مَقَامِی هَذَا مَذْکُورا مَکْتُوبا فَلا تَحْرِمْنِی مَا رَجَوْتُ وَ لا تُخَیِّبْنِی فِیمَا دَعَوْتُ بِحُرْمَهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ .
آنگاه که وارد بر شما شوم همانگاه که مردم دنیا از شما روگردانده‏اند،و آیات خدا را به‏ مسخره گرفتند،و از قبول آنها تکبّر کردند،اى که او پابرجاست و غفلت نمى‏کند،و پاینده است و سرگرم نمى‏شود،و به همه‏چیز احاطه‏ دارد،تو را منّت است به آنچه مرا موفّق نمودى،و شناساندى به من آنچه را بر آنم واداشتى،آنگاه که بندگانت از او بازداشتند،و شناختش را نادان بودند،و حقّش را سبک شمردند،و به جانب غیر او میل نمودند،پس از جانب تو بر من منّت بود،با اقوامى که اختصاص دادى‏ آنها را به آنچه مرا به آن اختصاص دادى،پس تو را سپاس،به خاطر اینکه در این‏جایگاهم نزد تو یاد شده و ثبت شده بودم، از آنچه امید کردم مرا محروم مکن،و در آنجه خواندم ناامید مساز،به حرمت محمّد و خاندان پاکش،و درود خدا بر محمّد و خاندان محمّد.
پس براى خود به هرچه که خواهى دعا کن.شیخ طوسى(ره)در کتاب«تهذیب»فرموده: پس از آن هشت رکعت نماز زیارت بجاى آور،براى هر امامى دو رکعت و شیخ طوسى و سیّد ابن طاووس گفته‏اند چون خواستى ایشان را وداع کنى،بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَئِمَّهَ الْهُدَى وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمُ السَّلامُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ بِمَا جِئْتُمْ بِهِ وَ دَلَلْتُمْ عَلَیْهِ اللَّهُمَّ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ.
سلام و رحمت و برکات خدا بر شما اى پیشوایان‏ هدایت،شما را به خدا مى‏سپارم،و بر شما سلام مى‏فرستم،به خدا و رسول،و به آنچه شما آورید و بر آن راهنمایى‏ کردید ایمان آوردیم،خدایا ما را با گواهان بنویس.
سپس بسیار دعا کن،و از خدا بخواه،که دیگر بار تو را به زیارت ایشان برگرداند،و زیارت آن بزرگواران آخرین زیارت تو نباشد.علاّمه مجلسى(ره)،در«بحار»از یکى از نسخه‏هاى قدیمى،زیارت مبسوطى ایراد فرموده و چون به تصریح ایشان و دیگران،بهترین زیارات براى آن بزرگواران زیارات جامعه است[مجموعه‏اى زیارات است که به هر کدام زیارت‏ جامعه گفته مى‏شود مانند زیارت امین اللّه،جامعه معروفه و…]که پس از این ذکر خواهد شد ان شاء اللّه،به همین خاطر ما در این‏ مقام به همین اندازه اکتفا کردیم و در باب اول،در ذکر زیارات حجج طاهره علیهم السّلام در ایام هفته،زیارتى براى حضرت امام‏ حسن علیه السّلام و زیارتى براى این سه امام بزرگوار نقل کردیم،از آنها غفلت نشود بدان‏که ما در زیارت هر یک از حجج طاهره علیهم السّلام‏ غیز از ائمه بقیع علیهم السّلام صلواتى براى صاحب زیارت ذکر مى‏کنیم،و در صلوات بر این بزرگواران اکتفا مى‏کنیم به صلواتى‏ که در آخر باب زیارات ذکر مى‏شود،به آنجا رجوع شود،و با ذکر صلوات بر ایشان ترازوى اعمال حسنه خود را سنگین‏ کن.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۳۹۲
ش ی د س چ پ ج
« فروردین   خرداد »
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
28293031