اردیبهشت
15
1392

از خاک تا افلاک ۶

حجر بن عدی کندی در نوجوانى همراه برادرش “هانى بن عدى” به حضور پیامبرصلی‌الله علیه و آله شرفیاب شد و به آئین اسلام گروید. پس از زمان اندکى که از مسلمانی او مى گذشت پیامبر از دنیا رفت. وی در فتح شام یکى از سربازان فاتح بود و هم او بود که “مرج عذرا” را فتح کرد و در جنگ قادسیه نیز شرکت داشت.

 او در مدت خلافت امیر مؤمنان علیه السلام در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آن‌حضرت شمشیر مى زد

بعد از شهادت حضرت على علیه السلام و جریان صلح تحمیلى بر امام حسن علیه السلام حاکمان شهرها به دستور معاویه شروع به شکنجه و آزار شیعیان حضرت على علیه السلام کردند یکى زا این حاکمان مغیره بود که چون از محبوبیت عمومى و شایستگى و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف مى کرد و مى گفت نمى خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! او اضافه کرد با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و آقائى مى رسد ولى مغیره روز قیامت ذلیل و مغذب مى گردد.

پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین علیه السلام دست‌نشاندگان معاویه به دستور او سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان، به‌خصوص شیعیان کوفه می‌کردند و بعضی از چهره‌های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل می‌رساندند. یکی از آنان حجربن عدی کندی بود.

آورده اند روزی امام علی علیه السلام  به حجر چشم دوختند و فرمودند: “چگونه خواهى بود هنگامى که تو را به تبرى از من فرا خوانند و چه خواهى گفت در آن حال که از تو بخواهند پیوند دوستى ات را از من بگسلى؟ حجر پاسخ داد: به خدا سوگند، اگر با شمشیر بدنم را پاره پاره کنند و اگر خرمنى از آتش بیفروزند تا مرا در آن بیندازند، تمام اینها را قبول مى کند ولى تبرى از تو را، نه! حضرت على علیه السلام شهادت حجر و یارانش را پیشگوئى کرد و فرمود: اهل کوفه! هفت نفر از بهترین مردان شما در عذراء کشته خواهند شد و وضع آنان مانند اصحاب اخدود خواهد بود.

پ.ن:

 

تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند…

اردیبهشت
15
1392

زندگینامه حجر بن عُدی

یکی از قبایلی که در کوفه می زیست کنده بود. حجر را به سبب آن که از این قبیله بود حجربن عدی کندی می گفتند. چون اهل خیر می گذاشت، به حجر الخیر نیز معروف بود.

پیش از اسلام به دنیا آمده بود؛ اما در سال های آخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله توفیق یافت که مسلمان شود. از این رو، بهره گیری وی از حضور پیامبر، چندسالی بیش نبود؛ اما پیوسته در عمر خویش، پیکارگری در راه حق بود. در جنگ قادسیه در زمان خلیفه دوم حضور داشت و فاتح مرج عذاربود. وی، عابدی پارسا، مجاهدی ظلم ستیز، آمر به معروف و ناهی از منکر بود و از پیامبر خدا و امیرمؤمنان حدیث روایت می کرد. او شیفته نماز و نیایش، مستجاب الدعوه و از اصحاب برجسته پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود. چنان دلباخته زهد و عبادت و نماز و روزه بود که او راراهب اصحاب محمدمی گفتند. هم در زیبایی چهره، از خوش سیماترین مردان کوفه بود و هم در زیبایی روح و کمال اخلاقی، از نوادر روزگار به شمار می رفت.

اگر تولد او را آنچنان که گفته اند – در عصر جاهلیت بدانیم، هنگامی که پس از فتح مکه به اسلام گروید، حدود ۲۷ سال داشت. هر چند دیر اسلام آورد و در سن او در آن هنگام چندان زیاد نبود، ولی در عمق ایمان و صداقت عقیده و باور استوار نسبت به دین خدا رسالت پیامبر، از بسیاری از کهن سالان و سابقه داران پیشتر و بارزتر بود.
به تعبیر مرحوم سیّدمحسن امین: حجر، از نیکان صحابه بود، فرماندهی شجاع، بلند همت، عابد و زاهد، مستجاب الدعوه، عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حق گوی صریح، ظلم ستیز صبور، بی هراس از شهادت، ایثارگر در راه خدا واز هواداران خالص امیرالمؤمنین علیه السلام بود. این که از سوی حضرت علی علیه السلام به فرماندهی سپاه در جنگ جمل و صفین برگزیده شد، نشانه شجاعت اوست. حاضر بود که بمیرد، ولی خواری و ذلت نپذیرد. آغوش به روی شهادت گشود؛ اما حاضر نشد از علی علیه السلام بیزاری بجوید و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود، تا مبادا با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش، سست شود و دست از ولای علی بردارد . . . .

اینها گوشه ای از فضیلت های اخلاقی و روحی حجربن عدی است ، که او را شایسته الگو بودن برای هر مسلمان حق جو و شهادت طب و وفادار به آرمان های والا ساخته است.

ان‌شاءالله در پست‌های آینده زندگینامه کامل این انسان شریف را خواهیم گذاشت.

اردیبهشت
15
1392

خبر صافی خادم امام هادی(ع) و مسافرت او به مشهد

سیّد ابن طاووس در کتاب امان الاخطار از ابو محمّد قاسم بن علا از صافى‏ خادم حضرت هادى علیه السّلام روایت کرده:از آن حضرت اجازه خواستم به زیارت جدّش حضرت رضا علیه السّلام بروم،فرمود:با خود انگشترى داشته باش،داراى نگین زرد و نقش نگین آن(ما شاء اللّه لا قوه الاّ باللّه استغفر اللّه)و نقش طرف دیگرش«محمّد و على»چون این انگشتر را بردارى،از شرّ دزدان و راهزنان امان یابى،و براى سلامت تو تمامتر و نسبت به دین تو حفظ- کننده‏تر است،

خادم گوید:بیرون آمدم و انگشترى که حضرت فرموده بود تهیه کردم،سپس خدمت ایشان بازگشتم که براى‏ سفرم با آن جناب وداع کنم،چون وداع کردم و دور شدم،دستور داد مرا برگردانند،وقتى برگشتم فرمود:اى صافى.عرض‏ کردم:لبیّک اى آقاى من:فرمود:انگشتر فیروزه هم باید همراه داشته باشى،زیرا میان طوس و نیشابور شیرى به تو برخواهد خورد،که قافله را از ادامه سفر منع خواهد کرد،تو پیش برو،و این انگشتر را به شیر بنما و بگو مولاى من مى‏گوید از راه.دور شو،باید بر یک طرف نگین فیروزه«اللّ الملک»و بر طرف دیگرش الملک للّه الواحد القهّار نقش کنى،زیرا نقش انگشتر فیروزه امیر المؤمنین علیه السّلام‏ اللّه الملک بود،چون خلافت به آن حضرت برگشت الملک للّه الواحد القهّار را نقش کرد،و چنین نگینى انسان را از حیوانات‏ درنده امان مى‏بخشد،و در جنگها باعث پیروزى و غلبه مى‏شود.

صافى مى‏گوید:به سفر رفتم،به خدا سوگند در همان مکان که حضرت‏ فرموده بود شیر بر سر راه آمد،و آنچه فرموده بود انجام دادم،شیر برگشت،چون از زیارت بازگشتم،آنچه واقع شده بود خدمت‏ آن حضرت عرض کردم،فرمودند یک چیز ماند که نگفتى،اگر مى‏خواهى من بگویم،گفتم آقاى من شاید فراموش کرده باشم،فرمود شبى در طوس شب را نزدیک قبر شریف به سر مى‏بردى،گروهى از جنیّان به زیارت قبر آن حضرت آمده بودند،آن نگین را در دست تو دیدند و نقش آن را خواندند،پس آن را از دستت بیرون آوردند و به نزد بیمارى که داشتند بردند،انگشتر را در آبى‏ شسته آن آب را به بیمار خود دادند،بیمارشان صحّت یافت،انگشتر را برگرداندند،درحالى‏که تو در دست راست داشتى،آنان در دست چپ تو کردند،تو از این امر بسیار تعجّب کردى و سببش را ندانستى،آنگاه نزدیک سر خود یاقوتى یافتى و آن را برداشتى‏ اکنون همراه توست آن را به بازار ببر،که به هشتاد اشرفى خواهى فروخت و این یاقوت هدیه آن جنیّان است که براى تو آورده‏ بودند،

خادم مى‏گوید:یاقوت را به بازار بردم و به هشتاد اشرفى فروختم همانطور که آقایم فرموده بود. از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده:کسى‏ که هر شب در سفر«آیه الکرسى»را بخواند سالم بماند و آنچه با اوست نیز سالم بماند و در سفر بگوید:

اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَسِیرِی عِبَرا وَ صَمْتِی تَفَکُّرا وَ کَلامِی ذِکْرا
خداى مسیرم را عبرت،و لب فرو بستنم را فکرت،و سخنم را ذکر قرار ده.

از حضرت سجاد علیه السّلام روایت شده:اگر براى ضرر زدن به من جنّ و انس جمع شوند پروا نمى‏کنم،هرگاه این کلمات را بگویم:

بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ مِنَ اللَّهِ وَ إِلَى اللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَسْلَمْتُ نَفْسِی وَ إِلَیْکَ وَجَّهْتُ وَجْهِی وَ إِلَیْکَ فَوَّضْتُ أَمْرِی فَاحْفَظْنِی بِحِفْظِ الْإِیمَانِ مِنْ بَیْنِ یَدَیَّ وَ مِنْ خَلْفِی وَ عَنْ یَمِینِی وَ عَنْ شِمَالِی وَ مِنْ فَوْقِی وَ مِنْ تَحْتِی وَ ادْفَعْ عَنِّی بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ فَإِنَّهُ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.
به نام خدا،و با خدا،و از خدا و به سوى خدا و در راه خدا.پروردگارا خود را به تو تسلیم‏ کردم،و رویم را به جانب تو نمودم،و کارم را به تو واگذار کردم،مرا به حفظ ایمان حفظ کن‏ از پیش رویم،و از پشت سرم،و از جانب راستم،و از طرف چپم،و از بالاى سرم،و زیر پایم،و به حول و قوّه‏ات از من دفاع کن،چرا که قدرت و نیرویى نیست،مگر به خداى والاى بزرگ.

اردیبهشت
15
1392

فضیلت تسبیح با تربت امام حسین علیه السلام

از امام صادق علیه السلام درباره استفاده از دو تربت سؤال شد که ساختن تسبیح از تربت کدام یک از این دو(حضرت حمزه و یا امام حسین علیه السلام ) برتر است.

حضرت پاسخ دادند: «دانه‌های تسبیحی که از خاک قبر حضرت امام حسین علیه السلام درست شود، پیش از آنکه تسبیح گفته شود، خودش تسبیح میگوید»

(ثواب تسبیحات حضرت زهرا(س)،ص۴۳)

اردیبهشت
15
1392

محفوظ از خطرات

امام صادق علیه السلام می فرماید: دو برادر نزد رسول خدا صلّی الله علیه واله آمدند و عرض کردند: ما میخواهیم برای تجارت به شام برویم. به ما بیاموزید که برای محفوظ ماندن از خطرات چه بگوییم.

حضرت فرمودند: که وقتی به کاروانسرا رفتید و نمازعشا را بجا آوردید، هر کدام از شما هنگامی که به بستر خواب رفت، «تسبیح فاطمه زهرا سلام الله علیها » را بگوید و بعد از آن «آیه الکرسی » را بخواند،  در این صورت تا صبح از هر شرّی محفوظ خواهد بود .

در بین راه عدّه‌ای دزد آنها را تعقیب کردند و وقتی آن دو به کاروانسرا وارد شدند، غلام خود را مأمور کردند که برود وببیند این دو برادر در چه حالی بسر میبرند؛ خوابند یا بیدار.

وقتی غلام به آنها رسید، دو برادر به بستر خواب رفتند وهر یک ازآنها « آیه الکرسی وتسبیح فاطمه زهرا سلام الله علیها‌ ‌»‌ را قرائت کردند و به دنبال آن (غلام دید که) ناگاه دو دیوار آن دو را احاطه کرد. پس آن غلام هر چه اطراف آنها را گشت جز دو دیوار چیزی ندید،به نزد دزدها بازگشت. آنها به او گفتند :خدا تو را ذلیل کند؛ تو به ما دروغ گفتی؛ بلکه ناتوانی کردی و ترسیدی ، آن گاه خودشان برخاستند و نگاه کردند؛ ولی آنها نیز جز دو دیوار چیز دیگری ندیدند، پس به جایگاه خود بازگشتند.

بعد از آن که صبح شد، دزدها به نزد آن دو برادرآمدند وگفتند: شما کجا بودید؟ گفتند : ما همین جا بودیم و از جای خود تکان نخوردیم. دزدها گفتند : به خدا قسم که ما آمدیم وجز دو دیوار چیزی ندیدیم، به ما بگویید که داستان شما از چه قرار است . گفتند:ما نزد رسول خدا صلّی الله علیه واله رفتیم و از او درخواست کردیم تا چیزی به ما بیاموزد، آن حضرت آیه الکرسی و تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها را به ما آموخت و ما هم آنها را گفتیم. دزدان گفتند:بروید که ما به دنبال شما نخواهیم آمد و با وجود این کلام «آیهالکرسی و تسبیحات» هیچ دزدی نمیتواند معترض شما شود.

(آثار تسبیح فاطمه زهرا سلام الله علیها ،ص۳۴)

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۳۹۲
ش ی د س چ پ ج
« فروردین   خرداد »
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
28293031