اردیبهشت
1
1392

چگونگی عبادت پروردگار

شیخ طبرسی رحمه الله روایت کرده:

«ابوالاسود دیلمی روایت می‌کند: روزی به خدمت ابوذر رفتم به من خبر داد: در اولین روزی که داخل مسجد مدینه شدم کسی را در مسجد ندیدم جز حضرت رسول(ص) و حضرت امیرالمؤمنین(ع) در کنار وی نشسته خلوت مسجد و تنهایی آن حضرت را غنیمت شمرده گفتم: یا رسول الله(ص) پدر و مادرم فدای تو باد! مرا وصیت کن و موعظه بگو، به وصیتی که خدا مرا به آن وصیت نفع دهد؛ یعنی به توفیق الهی به آن عمل نمایم . حضرت سول(ص) فرمود: بلی! تو را وصیت می‌کنم و تو چه بسیار گرامی و پسندیده‌ای نزد ما. ای ابوذر! تو از ما اهل بیتی. تو را به وصیتی عظیم وصیت می‌کنم. پس آن را حفظ کن و به آن عمل نما؛ جامع جمیع مسالک خیرات و طرق نجات است. اگر به خاطر داشته باشی و به آن عمل نمایی، تو را بهره عظیم از رحمت الهی خواهد بود. ای ابوذر! خدای را چنان عبادت کن، که گویا او را می‌بینی پس اگر او را نبینی، او تو را می بیند.»[۱]

باید دانست که کلمات معجزه‌آسای حضرت رسول(ص) به مقتضای حدیث اُعطیت جوامع الکلم در هر کلمه از آنها با نهایت ایجاز لفظ، انواع حِکَم و حقایق ربانی مندرج و منطوی‌ست، و همه کس در خور قابلیت و استعداد خود از آن بهره و نصیبی دارد. تا آنجایی که مقدور است شرحی از تبیین و تفصیل این معانی را بیان می‌داریم.

خدای را چنان عبادت کن، که گویا او را می‌بینی پس اگر او را نبینی، او تو را می بیند

رؤیت

رؤیت را هم بر دیدن به چشم اطلاق می‌کنند و هم بر نهایت انکشاف و ظهور اگر چه به چشم دیده نشود. ضروری مذهب شیعه است که خدا را به چشم نتوان دید زیرا جسم و جسمانی نیست و در حصول او در مکان محال است که به چشم دیده شود. آنچه در آیات و اخبار در شأن باری‌تعالی به لفظ رؤیت واقع شده مراد از آن معنی دوم است؛ چنان‌چه به سند‌های معتبر از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که از او پرسیدند:« یا امیر(ع)! خدای خود را دیده‌ای؟ فرمود: تا خدا را نمی‌دیدم، هرگز او را عبادت نمی‌کردم. سائل پرسید: خدا را به چه کیفیت دیدی؟ فرمود: خطا کردی. او را با چشم نمی‌توان دید ولیکن دل او را به حقیقت ایمان و یقین دیده است.»[۲]

حضرت رسول(ص) در این عبارت به این اشارت فرموده‌اند که گویا او را می‌بینی؛ یعنی او را نتوان دید، اما در مقام عبادت، همچون کسی باش که شخصی را می‌بیند و در حضورش به او خدمت می‌کند، و در مرتبه یقین خود را به درجه عارفان که اقوی از مشاهده و عیان است برسان.

ممکن است که معنی دوم رؤیت مراد باشد و منظور غایت مرتبه انکشاف باشد؛ اما این قسم از انکشاف مخصوص انبیا و ائمه است و از ابوذر و مثل او متصور نیست.

چگونگی عبادت

از آیات و احادیث بی‌شمار،ظاهر است که غرض از خلق آسمان زمین  و عرش و جمیع مخلوقات، معرفت و عبادت است  و هر دو به یکدیگر وابسته است. نه معرفت کامل بدون عبادت حاصل می‌شود و نه عبادت شایسته بدون معرفت و علم میسر می‌گردد. چنان که علم را به چراغ تمثیل کرده‌اند و عبادت را به پیمودن راه. اگه چراغ در دست داشته باشی و بر یک مقام ایستاده باشی، به غیر جند ذرع مسافت راه نمی‌بینی و هر چند بیشتر روی بر تو بیشتر ظاهر می‌گردد، بلکه عمل روغن این چراغ است؛ اگر چراغ را امداد روغن نرسد زود خاموش می‌شود.

هر عملی را روحی و بدنی است. بدن عمل، عبارت از اصل اعمالی‌ست که نام آن عبارت را بر آن اطلاق می‌کنند؛ و روحش عبارت از آداب و شرایط و کیفیاتی است که کنال آن عمل به آنها است مانند: اخلاص و حضور قلب.

پس نماز بدون این شرایط مانند جسد بی‌روح است و همانطور که از قالب بی‌روح کاری بر نمی‌آید نماز بی‌شرایط نیز اثری ندارد. خداوند عالمیان فرمودند:«إنّ الصّلوه تَنْهی عَنِ الفَحْشاء وَ الْمُنکَر»« نماز از بدی‌های اعمال ناشایست نهی و منع می‌فرماید.»[۳] پس نماز من و تو که ما را از بدی‌ها باز نمی‌دارد، از نقصان شرایط و آداب است.

علم را به چراغ تمثیل کرده‌اند و عبادت را به پیمودن راه و عمل روغن این چراغ است؛ اگر چراغ را امداد روغن نرسد زود خاموش می‌شود.

شرایط اعمال

شرایط اعمال را نمی‌توان در این مقاله احصا نمود لیکن به یکی از آن اشاره می‌شود. از جمله این شرایط نیت است.

نیت

 از رسول خدا(ص) نقل شده است: «إنّما الأعمال بِالنّیات» «عمل نیست مگر به نیت»[۴].

کلینی به سند معتبر از حضرت صادق(ع) روایت تموده که رسول خدا(ص) فرمود:«نیت مؤمن بهتر از عمل اوست و هر عمل کننده موافق نیت خود عمل می‌کند.» [۵]

در معنی نیت اشتباه زیاد واقع شده و اکثرا به اصل حقیقت آن راه نیافته‌اند. برخی گمان می‌کنند که نیت همان لفظی است که در هنگام شروع کردن به وضو و نماز تلفظ می‌شود. برخی از این درجه ترقی نموده نیت را به خاطر گذرانیدن آن الفاظ و تعقل به آن معانی می‌دانند. که این معانی از نیت خطاست.

نیت به دو معنی‌ است که یکی آسان و دیگری دشوار است. آنکه آسان است این است که مقارن فعل قصد انجام دادن خصوص آن فعل را داشته باشد و از روی سهو و غفلت به جا نیاورد. مثل شخصی که به قصد غسل جنابت به حمام رود و در حمام فراموش کند که جنب است و به قصد دیگر سر در آب فرو برد ، این سر در آب فرو بردن غسل جنابت نیست.

معنی دوم نیت علت و باعثی که برای انسان محرک و داعی بر انجام فعل می‌شود. مثل اینکه به کسی بگویند کجا می‌روی؟ بگوید: به بازار می‌روم. این معنای اول نیت است. بعد بپرسند برای چه به بازار می روی؟ بگوید: می‌روم که متاع بگیرم . این نیت به معنی دوم است. زیرا چیزی که باعث حرکت او شده همین امر است. اصل این نیت مشکل نیست اما اخلاص در این نیت در غایت صعوبت است.

این اخلاص را در وقت نماز با چشم بر هم گذاشتن و حرکات وسواسی نمی‌توان تحصیل نمود بلکه در مدت متمادی به ریاضات و مجاهدات و تفکرات صحیح بعد از توفیق الهی قدری از آن را می‌توان به دست آورد؛ زیرا این نیت تابع حالت آدمی است. تا حال خود را متبدّل نسازی، نیت متبدّل نمی‌شود.

و مِن الله التوفیق

 

منابع:

  1.      بحار‌الانوار۷۷/۷۳-۹۱.
  2.      بحارالانوار ۴/۲۷-ح۲.
  3.      سوره عنکبوت ۴۵.
  4.      تهذیب شیخ طوسی ۴/۱۸۶-ح۲.
  5.     اصول کافی ۲/۸۴ ح۲.
  6.     عین الحیات مجلسی ثانی ۴۷/۴۱.
اردیبهشت
1
1392

مناجات خمس عشره: راز و نیاز ترسیدگان

المناجاه الثالثه:مناجات الخائفین

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است

إِلَهِی أَ تَرَاکَ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِکَ تُعَذِّبُنِی أَمْ بَعْدَ حُبِّی إِیَّاکَ تُبَعِّدُنِی أَمْ مَعَ رَجَائِی لِرَحْمَتِکَ وَ صَفْحِکَ تَحْرِمُنِی أَمْ مَعَ اسْتِجْارَتِی بِعَفْوِکَ تُسْلِمُنِی حَاشَا لِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ تُخَیِّبَنِی لَیْتَ شِعْرِی أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِی أُمِّی أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِی فَلَیْتَهْا لَمْ تَلِدْنِی وَ لَمْ تُرَبِّنِی وَ لَیْتَنِی عَلِمْتُ أَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَهِ جَعَلْتَنِی وَ بِقُرْبِکَ وَ جِوَارِکَ خَصَصْتَنِی فَتَقَرَّ بِذَلِکَ عَیْنِی وَ تَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسِی إِلَهِی هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوها خَرَّتْ سَاجِدَهً لِعَظَمَتِکَ أَوْ تُخْرِسُ أَلْسِنَهً نَطَقَتْ بِالثَّنَاءِ عَلَى مَجْدِکَ وَ جَلالَتِکَ أَوْ تَطْبَعُ عَلَى قُلُوبٍ انْطَوَتْ عَلَى مَحَبَّتِکَ أَوْ تُصِمُّ أَسْمَاعا تَلَذَّذَتْ بِسَمَاعِ ذِکْرِکَ فِی إِرَادَتِکَ
خدایا آیا چنین مى‏نمایى که پس از ایمانم به تو عذابم نمایى؟یا پس از عشقم به تو از خود دورم سازى،یا با امید به رحمت‏ و چشم‏پوشى‏ات محرومم سازى،یا با پناه جویى‏ام به گذشتت رهایم نمایى،هرگز چنین نیست!از ذات بزرگوارت به دور است که محرومم کنى،اى کاش مى‏دانستم که آیا مادرم مرا براى بدبختى به دنیا آورده،یا براى رنج کشیدن و زحمت پرورانده است،اگر چنین است کاش مرا نزاده و نپرورانده بود،و اى کاش آگاه بودم که آیا مرا از اهل سعادت قرار داده و به قرب و جوارت اختصاص داده‏اى‏ تا به این سبب چشمم روشن و جانم آرام گیرد؟خدایا آیا چهره‏هایى که در برابر عظمتت سجده‏کنان به خاک افتاده سیاه‏ مى‏کنى،یا زبانهایى را که براى بزرگى و شکوهت به ستایش گویا شده ناگویا مى‏نمایى؟یا بر دلهایى که‏ به محبتت پیچیده شده مهر مى‏زنى،یا گوشهایى را که از شنیدن ذکرت در راه رضایت لذّت برده ناشنوا مى‏کنى،

أَوْ تَغُلُّ أَکُفّا رَفَعَتْهَا الْآمَالُ إِلَیْکَ رَجَاءَ رَأْفَتِکَ أَوْ تُعَاقِبُ أَبْدَانا عَمِلَتْ بِطَاعَتِکَ حَتَّى نَحِلَتْ فِی مُجَاهَدَتِکَ أَوْ تُعَذِّبُ أَرْجُلا سَعَتْ فِی عِبَادَتِکَ إِلَهِی لا تُغْلِقْ عَلَى مُوَحِّدِیکَ أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ وَ لا تَحْجُبْ مُشْتَاقِیکَ عَنِ النَّظَرِ إِلَى جَمِیلِ رُؤْیَتِکَ إِلَهِی نَفْسٌ أَعْزَزْتَهَا بِتَوْحِیدِکَ کَیْفَ تُذِلُّهَا بِمَهَانَهِ هِجْرَانِکَ وَ ضَمِیرٌ انْعَقَدَ عَلَى مَوَدَّتِکَ کَیْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرَارَهِ نِیرَانِکَ إِلَهِی أَجِرْنِی مِنْ أَلِیمِ غَضَبِکَ وَ عَظِیمِ سَخَطِکَ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا رَحِیمُ یَا رَحْمَانُ یَا جَبَّارُ یَا قَهَّارُ یَا غَفَّارُ یَا سَتَّارُ نَجِّنِی بِرَحْمَتِکَ مِنْ عَذَابِ النَّار وَ فَضِیحَهِ الْعَارِ إِذَا امْتَازَ الْأَخْیَارُ مِنَ الْأَشْرَارِ وَ حَالَتِ الْأَحْوَالُ وَ هَالَتِ الْأَهْوَالُ وَ قَرُبَ الْمُحْسِنُونَ وَ بَعُدَ الْمُسِیئُونَ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ
یا دستهایى را که آرزوهاى به امید مهرورزى‏ات به سویت بلند کرده و به زنجیر مى‏بندى،یا بدنهایى را که در طاعتت کوشیده تا جایى که در راه‏ کوشش در بندگى‏ات لاغر شده مجازات مى‏کنى،یا پاهایى را که در راه عبادتت پوییده به عذاب دچار مى‏نمایى،خدایا درهاى رحمتت را بر یکتاپرستان مبند،و شیفتگانت را از نگاه به زیبایى دیدارت محروم مساز، خدایا جانى را که به توحیدت عزّت بخشیدى،چگونه به خوارى هجرانت ذلیل مى‏کنى،و باطنى که بر دوستى‏ات پیمان‏ بسته،چگونه به سوز آتشت مى‏سوزانى؟خدایا از دردناکى خشمت و بزرگى ناخشنودیت پناهم ده، اى پرمهر،اى منتّگذار،اى مهربان،اى بخشاینده،اى جبّار،اى چیره،اى آمرزنده،اى پرده‏پوش،به مهرت مرا از شکنجه آتش و رسوایى ننگ رهایى بخش،آنگاه که نیکان از بدان جدا شوند،و حالتهاى دگرگون گردد و هراسنده‏ها بهراسند،و نیکوکاران به خوشبختى نزدیک شوند،و بدکاران از آن دور گردند،و به هرکسى برابر آنچه انجام داده جزاى برازنده داده شود و هرگز به آنان ستم نشود.

اردیبهشت
1
1392

۱۰ جمادی‌الثانی، عهدنامه امام علی(ع)با اهالی نجران

بر اساس عهد نامه‌ای که بین حضرت علی(ع) و اهالی نجران منعقد شد آنان متعهد شدند که در سرزمین عراق باقی بمانند. بدین جهت آن حضرت پیمان‌نامه‌ای برای آنها نوشت و آنان را بر باقی ماندن در سرزمین عراق، راضی گردانید.

این واقعه که در تاریخ دهم جمادی‌الثانی سال ۳۷ هجری قمری به وقوع پیوست بدین شرح است:

نجران، ناحیه‌ای است در سرزمین یمن، که منتهی الیه این سرزمین در سمت مکه معظمه قرار دارد و نجران بن زیدان بن سباء بن یشجب، آن را بنا نهاد.

در صدر اسلام، اهالی این ناحیه بر دین مسیحیت بوده و سران آن برای مباهله با پیامبر(ص) عازم مدینه منوره شدند، ولی پس از آن که با صداقت و صمیمیت رسول خدا(ص) رو به رو شدند، پیمان صلحی با آن حضرت امضا و از آن پس در پناه حکومت اسلامی قرار گرفتند.

روایت شد که پیامبر(ص)، به خاطر فتنه انگیزی‌های یهود و نصاری و ضد‌یت آنان با اسلام و مسلمانان، سفارش کرد که پس از وی، آنان را از جزیره العرب اخراج و این سرزمین بزرگ را از لوث وجود آنان خالی گردانیده و تنها مسلمانان را در آن، مقیم گردانند.

به همین جهت عمر بن خطاب (دومین خلیفه مسلمین) در عصر خلافت خود، اهالی نجران را از یمن اخراج و آنان را به سرزمین عراق کوچانید.

اما هنگامی که حضرت علی(ع) به خلافت رسید و جهت مبارزه با اصحاب جمل، عازم عراق شد و پس از پیروزی در جنگ جمل، مقر خلافت خود را به کوفه منتقل کرد، سران و بزرگان نجران پیمان نامه خویش با رسول خدا(ص) را گرفته و به خدمت امیرمؤمنان(ع) رسیدند و خواستار بازگشت به سرزمین سابق خویش، یعنی نجران یمن شدند.

حضرت علی(ع) به خاطر مصالحی، درخواستشان را نپذیرفت و به آنان توصیه نمود، که در عراق باقی بمانند.

بدین جهت، پیمان نامه‌ای برای آنان نوشت و آنان را در باقی ماندن در سرزمین عراق، راضی گردانید.

آن حضرت در دهم جمادی الثانی، سال ۳۷ قمری این پیمان نامه را برای مسیحیان نجران مقرر فرمود:

“بسم الله الرحمن الرحیم. هذا کتاب من عبدالله علی بن ابی طالب امیر المؤمنین لأهل النجرانیه، انّکم اتیتمونی بکتاب من نبیّ الله(ص) فیه شرط لکم علی انفسکم و اموالکم و انّی وفیت لکم بما کتب لکم محمد(ص) و ابوبکر و عمر، فمن أتی علیهم من المسلمین فلیف لهم و لا یضاموا و لا یظلموا و لا ینتقض حق من حقوقهم.

و کتب عبدالله بن ابی رافع، لعشر خلون من جمادی الآخره، سنه سبع و ثلاثین، منذ ولج رسول الله(ص) المدینه.”

این پیمان نامه را که کاتب آن حضرت، یعنی عبیدالله، یا عبدالله بن ابی رافع تحریر نمود، سندی مهم برای حفظ و امنیت نصارای نجران عراق گردید.

منبع: ایسنا

اردیبهشت
1
1392

گریه براى یتیمان

در جنگ احد بسیارى از رزمندگان اسلام ، از جمله ، حضرت حمزه علیه السلام به شهادت رسیدند. به طورى که شایع شد که شخص پیامبر صلى الله علیه و آله نیز شهید شده اند.

زن هاى مدینه به سوى احد حرکت کردند. فاطمه ، دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز در میان آنان بود. پس از آنکه دریافتند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله سالم است به مدینه بازگشتند. رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز با کمى فاصله به طرف مدینه حرکت نمود. زنان بار دیگر گریه کنان به استقبال شتافتند. در این وقت زینب دختر جحش ‍ محضر پیامبر گرامى رسید. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:

– صبور و پایدار باش !

گفت :

– براى چه ؟

فرمود:

– در مورد شهادت برادرت عبدالله .

گفت :

– شهادت براى او گوارا و مبارک باد!

فرمود:

– صبر کن !

گفت :

– براى چه ؟

فرمود:

– درباره شهادت داییت حمزه علیه السلام .

گفت :

– همه از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم ، مقام شهادت براى او مبارک باد!

پس از چند لحظه ، دوباره پیامبر صلى الله علیه و آله رو به زینب کرد و اظهار فرمود:

– صبور باش !

گفت :

– دیگر براى چه ؟

فرمود:

– به خاطر شهادت شوهرت مصعب بن عمیر.

زینب تا این جمله را شنید با صداى بلند گریه کرد و به طور جانگدازى ناله سر داد. او در پاسخ کسانى که مى گفتند:

– چرا براى شوهرت چنین گریه مى کنى ؟

پاسخ داد:

– گریه ام براى شوهرم نیست ، چرا که او به فیض شهادت در رکاب پیامبر صلى الله علیه و آله رسیده ، بلکه گریه ام براى یتیمان اوست ، که اگر سراغ پدر را بگیرند، چه جوابى به آنان بدهم ؟

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۳۹۲
ش ی د س چ پ ج
« فروردین   خرداد »
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
28293031