اردیبهشت
27
1392

چرا نام امامان به صراحت در قرآن نیامده؟

چرا نام امامان به صراحت در قرآن نیامده است تا به هرگونه ابهام و اختلافی در این مورد خاتمه داده شود؟

اولاً: تاریخ به روشنی گواهی می‌دهد که مخالفان و دشمنان ولایت ائمه (علیهم السلام)، چه در زمان پیامبر و چه بعد از وی از هیچ کوششی برای مقابله با جانشینی آنان به جای پیامبر فرو گذار نکردند. اینان با آنکه ظاهراً‌ جزو اصحاب شمرده می‌شدند، در حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جسارت را به حدّی رساندند که هنگامی که پیامبر در اوج بیماری و در واپسین روزهای حیات خویش دستور داد که قلم و کاغذی برای او بیاورند تا وصیتی بنویسد که بعد از او امت اسلام تا قیامت از اختلاف و گمراهی مصون بماند، این تعبیر توهین‌آمیز را نسبت به ساحت مقدس رسول الله (صلی الله علیه و آله) به زبان آوردند که پیامبر هذیان می‌گوید و در محضر وی آن‌قدر جنجال و هیاهو به پا کردند که از نوشته شدن وصیت حضرت جلوگیری کردند، با آنکه خداوند تمام سخنان وی را وحی الهی معرفی می‌کند و همۀ مسلمانان را به اطاعت مطلق از وی فرمان می‌دهد و خود حضرتش سوگند یاد می‌کند که در هر حالتی (سلامت و بیماری، خشم و شادی و …) جز سخن حق از دهان او بیرون نمی‌آید. اگر پیامبر بیش از حدّ بر موضع خود پای می‌فشرد و بر نوشتن وصیت اصرار می‌کرد، کسانی که به خود جرئت دادند که در مقابل نص صریح قرآن و سخن حضرت بایستند و وحیانی بودن کلام وی را به بهانۀ بیماری انکار کنند، هیچ ابائی از این نداشتند که وقتی موقعیت و منافع خود را در خطر جدی و نابودی کامل می‌دیدند، جرئت و جسارت خود را تا جایی پیش ببرند که اصل وحی و نبوت او را انکار کنند. پیامبر فرمود که من می‌خواهم وصیتی بنویسم که هرگز دچار گمراهی و اختلاف نشوید. واضح است که آنچه بعد از پیامبر به هدایت و ضلالت کل امت اسلام مربوط است، چیزی جز موضوع جانشینی و رهبری بعد از وی نیست؛ در تمام مواردی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تعبیراتی شبیه به آن را دربارۀ حفظ امت از گمراهی و اختلاف به کار برده‌اند، همواره به نحوی زعامت بعد از خود و سپردن هدایت و سرنوشت امت را به دست اهل بیت خود مطرح کرده است. از این رو مخالفانِ نوشتن وصیت پیامبر برای آنکه نگذارند پیامبر در پایان عمر برای آخرین بار با به جا گذاشتن سندی مکتوب بر جانشینی بعد از خود تصریح کند و حجت نهایی را بر همگان تمام نماید، با جار و جنجال و آن تعابیر توهین‌آمیز مانع نوشتن وصیت پیامبر شدند.
حال اگر قرآن به صراحت اسامی جانشینان پیامبر را مطرح می‌کرد، همان گروهی که با تمام قوا مانع نوشتن وصیت پیامبر شدند و هیچ اعتقاد واقعی به وحی و نبوت نداشتند، همراه با بقیۀ طرفداران خود از هیچ کوششی برای تحریف قرآن و زدودن نام آنان از قرآن فروگذار نمی‌کردند و به این ترتیب قرآن در معرض خطر تحریف قرار می‌گرفت. درست است که خداوند حفظ قرآن و عدم تحریف آن را تضمین کرده است، ولی یکی از راههای حفظ قرآن از تحریف همین است که در آن چیزی وجود نداشته باشد که موجب تحریف آن به دست کسانی شود که به ظاهر معتقد به اسلام و نبوت بودند، ولی چون از قدرت و اکثریت اجتماعی برخوردار بودند (که اگر غیر از این بود در توطئه جلوگیری از نوشتن وصیت پیامبر موفق نمی‌شدند)، می‌توانستند، همانند کتابهای آسمانی پیشین، قرآن را تحریف کنند و به این ترتیب اصل و کیان اسلام و نبوت پیامبر و کتاب آسمانی وی را متزلزل سازند. از این رو خداوند برای اینکه دشمنان قرآن و نبوت، که منافقانه و ریاکارانه در لباس دوست و مسلمان، دشمنی و کفر می‌ورزیدند، نتوانند اصل نبوت و قرآن را نابود کنند، به پیامبرش اجازه نمی‌دهد که بیش از حدّ بر نوشتن وصیت‌نامه اصرار کند و نیز اسامی جانشینان او را در قرآن قرار نمی‌دهد. حقیقت این است که تاریخ نبوت پیامبر و دوران بعد از وی نشان داد که حتی اگر در قرآن هم اسامی امامان ذکر می‌شد، عملاً تفاوتی نمی‌کرد؛ زیرا همان‌‌طور که پیامبر در طول حیات خود صدها و هزاران بار به موضوع رهبری و جانشینی خود حتی با ذکر نام تصریح کرده بود، ولی آنهایی که قصد پذیرش آن را نداشتند، انواع حیله‌ها و تدابیر و توجیهات را برای مخالفت خود به کار گرفتند، به همین ترتیب اگر قرآن نام جانشینان پیامبر را هم ذکر می‌کرد، کسانی که به هر حال قصد تسلیم شدن به سخن خدا و رسول او را نداشتند، بهانه و توجیهی برای بی‌اعتبار نشان دادن آن آیات فراهم می‌کردند و مثلاً همان‌‌گونه که به بهانۀ بیماری و هذیان‌گویی سخن پیامبر را، حتی اگر نوشته می‌شد، بی‌ارزش نشان دادند، در آن بخشی از سخنان وی هم که به عنوان قرآن عرضه می‌شد، به گونه‌های مختلف تشکیک می‌کردند و آن را از اعتبار می‌انداختند و چون در آن زمان اسلام و قرآن در آغاز دورۀ تکوین خود قرار داشت و هنوز آن‌‌گونه که باید و شاید قوت لازم را به خود نگرفته بود، تلاش و ترفندهای آنان به ثمر می‌نشست و قرآن و نبوت در همان آغاز از اعتبار الهی خود ساقط می‌شد. به هر تقدیر، تاریخ نشان داد که آنان که اهل تسلیم بودند، به تصریحات پیامبر تسلیم شدند و برایشان فرقی نمی‌کرد که در قرآن باشد یا نباشد؛ زیرا به دستور خود قرآن، موظف بودند که از پیامبر هم مانند خدا اطاعت کنند، اما آنان که عناد داشتند، سخن حق را، چه از پیامبر و چه از قرآن، نمی‌پذیرفتند؛ زیرا مگر غیر از این است که این خود پیامبر بود که بین سخنان خود تفکیک می‌کرد و بعضی را به عنوان سنت و بعضی دیگر را به عنوان قرآن به مردم معرفی می‌کرد وگرنه خود مردم که نزول وحی و فرشتۀ آن را نمی‌دیدند که بفهمند کدام یک از سخنان قرآن است و کدام یک نیست. پس اگر کسی تسلیم سخن پیامبر باشد، همۀ آن را می‌پذیرد و اگر نباشد هیچ یک را نخواهد پذیرفت.

ثانیاً: بر خلاف تصور عامه، ذکر نام امامان ثمرۀ چندانی دربرنداشت؛ زیرا اگر قرآن می‌گفت که مثلاً نام جانشینان پیامبر، علی، حسن، حسین و … است، در آن جامعه کسان دیگری هم این اسامی را داشتند و ادعا می‌کردند که خودشان مصداق این آیات‌اند و یا مخالفان، همین اسامی را بر روی فرزندان خود می‌گذاشتند و سپس همین ادعا را برای فرزندانشان و یا خود این فرزندان برای خود مطرح می‌کردند. حتی اگر قرآن این اسامی را به شکل کامل‌تر و دقیق‌تر و مفصل‌تر بیان می‌کرد، باز هم تفاوتی نمی‌کرد؛ زیرا اولاً در آن صورت بسیاری از آیات قرآن به بیوگرافی افراد بدل می‌شد و این امر از شأن قرآن به دور است و ثانیاً این اسامی هر قدر هم که به تفصیل بیان می‌شد، باز هم امکان تقلید از آن وجود می‌داشت.
اما قرآن به جای ذکر اسامی، که هم قرآن را در خطر تحریف قرار می‌داد و هم قابل تقلید و در نتیجه بی‌فایده می‌بود، روشی در معرفی جانشینان پیامبر به کار برد که مهم‌تر و اساسی‌تر و سودمندتر بود و در عین حال آثار سوء یادشده را هم نداشت و آن معرفی صفات و کمالات جانشینان پیامبر است. همان‌‌‌گونه که در مباحث قبل گفته شد، قرآن از برگزیدگانی سخن می‌گوید که علم و عصمت الهی دارند و از همۀ افراد امت برترند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم در سخنان خود فقط به ذکر اسامی آنان اکتفا نکرده و دائماً کمالات و صفات عالی آنها را معرفی کرده است. در واقع قرآن کریم با چنین روشی نکتۀ مهمی را متذکر می‌شود؛ می‌خواهد بگوید که صرف نام و عنوان اهمیت چندانی ندارد، بلکه آنچه مهم است این است که جانشینان پیامبر باید صفاتی همانند خود وی مانند علم الهی و کامل به قرآن و سایر امور داشته باشند و از گناه و خطا مصون باشند و از نظر مقام قرب و سایر صفات پسندیده تفاوتی چشمگیر با سایر افراد داشته باشند و هر کس که این ویژگیها را داشت، لیاقت‌ جانشینی پیامبر را دارد. در این صورت دیگر کسی نمی‌تواند ادعای داشتن این کمالات متعالی و فوق العاده را بکند و اگر کرد، رسوا خواهد شد. اسم قابل تقلید و ادعا است، ولی کمالات عالی را نمی‌توان تقلید یا ادعا کرد. اما اگر به فرض هم کسی چنین ادعایی کرد، اقوال و افعال او نشان خواهد داد که علم و عصمت کامل دارد یا خیر. جالب است که بعد از پیامبر کسانی کوشیدند که همان کمالاتی را که قرآن و پیامبر در مورد آن برگزیدگان معرفی می‌کند، با جعل احادیث به خودشان یا به دیگران نسبت دهند، ولی در عمل کردارها و گفتارهایی از آنان سر زد که نشان دادند کمترین بهره‌ای از علم و عصمت و کمالات الهی دیگر ندارند و این ادعاهای باطل حاصلی جز رسوایی برای آنها نداشت و ندارد. این احادیث و ادعاهای دروغین دلیل خوبی است بر آنچه در مورد امکان تقلید اسامی گفتیم؛ زیرا در جایی که امکان تقلید کمالات وجود ندارد و ادعای دروغین آن هم به روشنی به رسوایی می‌انجامد و در عین حال باز هم بعضی به خود جرئت چنین ادعایی می‌دهند، به طریق اولی تقلید از نام و عنوان صرف به راحتی امکان‌پذیر است. بنابراین، به دلیل جهات یادشده است که قرآن کریم از ذکر اسامی امامان صرف نظر و به جای آن، ویژگی اساسی‌تر و مؤثرتر آنان را که همان صفات و کمالات عالی آنها باشد، ذکر می‌کند.

اردیبهشت
27
1392

به آسمان رود و کار آفتاب کند

فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :

یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد: شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!

شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .

پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!

بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى :
به آسمان رود و کار آفتاب کند

پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند .
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید :
به آسمان رود و کار آفتاب کند

فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .

مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟

گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .

هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .

آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .

چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟

راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .

طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟

راجه گفت : من گفته بودم :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند

طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است .

راجه سجده شکر کرد و خواند :

به ذرّه گر نظر، لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند

 

 

منبع : کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان

اردیبهشت
27
1392

عمل و دعای ام داود

روایت شده:هر صاحب اندوهى این دعا را بخواند حق تعالى او را از اندوه و غم رهایى بخشد.

پنجم:عمل امّ داود که مهم‏ترین‏ اعمال این روز است،و براى برآمدن حاجات و برطرف شدن سختیها،و دفع ستم ستمکاران بسیار مؤثّر است. و کیفیت آن بنابر آنچه در کتاب«مصباح»شیخ آمده چنین است:چون بخواهد این عمل را بجا آورد،روزهاى سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم را روزه بدارد،سپس در روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کند و چون وقت ظهر داخل گردد،نماز ظهر و عصر را با رکوع،و سجود نیکو بجا آورد،در جایى خلوت که چیزى او را مشغول نکند،و کسى با او سخن نگوید.چون از نماز فراغت‏ یابد،رو به جانب قبله کند،و سوره«حمد»را صد مرتبه و سوره«توحید»را نیز صد مرتبه و«آیه الکرسى» را ده مرتبه بخواند،و بعد از اینها قرائت کند سوره‏هاى»انعام،بنى اسرائیل(اسراء)،کهف،لقمان،یسى، صافات،حم سجده،حمعسق،حم دخان،فتح،واقعه،ملک،ن،اذا السّماء انشقّت» و پس از آن را تا آخر قرآن،و چون از اینها فارغ شود،درحالى‏که رو به قبله مى‏باشد بگوید:
صَدَقَ اللَّهُ الْعَظِیمُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ الَّذِی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ الْبَصِیرُ الْخَبِیرُ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائِما بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ بَلَّغَتْ رُسُلُهُ الْکِرَامُ وَ أَنَا عَلَى ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ وَ لَکَ الْمَجْدُ وَ لَکَ الْعِزُّ وَ لَکَ الْفَخْرُ وَ لَکَ الْقَهْرُ وَ لَکَ النِّعْمَهُ وَ لَکَ الْعَظَمَهُ وَ لَکَ الرَّحْمَهُ وَ لَکَ الْمَهَابَهُ وَ لَکَ السُّلْطَانُ وَ لَکَ الْبَهَاءُ وَ لَکَ الامْتِنَانُ وَ لَکَ التَّسْبِیحُ وَ لَکَ التَّقْدِیسُ وَ لَکَ التَّهْلِیلُ وَ لَکَ التَّکْبِیرُ وَ لَکَ مَا یُرَى وَ لَکَ مَا لا یُرَى وَ لَکَ مَا فَوْقَ السَّمَاوَاتِ الْعُلَى ،
راست فرمود خداى بزرگ که معبودى جز او نیست،خداى زنده و به خود پاینده،داراى بزرگى و بزرگوارى،مهربان و بخشنده،بردبار و کریم،که چیزى همانند او نیست،و او شنواى داناى بیناى آگاه است،گواهى داد خدا خدایى که معبودى جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش هم گواهان وحدانیّت اویند و اینکه بر پا دارنده عدالت است،معبودى جز او که عزیز حکیم است،نیست،و پیامبران بزرگوارش این حقیقت را به مردم رساندند،و من بر این واقعیت از گواهانم،خدایا!تنها براى‏ توست،سپاس و بزرگوارى و عزّت و افتخار،و چیرگى،و نعمت،و عظمت،و رحمت،و هیبت،و سلطنت،و زیبایى،و نعمت‏بخشى، و تنزیه،و تقدیس،و یکتایى،و بزرگى،و دیدنیها و نادیدنیها،و آنچه بر فرازآسمانهاى بلند است،
وَ لَکَ مَا تَحْتَ الثَّرَى وَ لَکَ الْأَرَضُونَ السُّفْلَى وَ لَکَ الْآخِرَهُ وَ الْأُولَى وَ لَکَ مَا تَرْضَى بِهِ مِنَ الثَّنَاءِ وَ الْحَمْدِ وَ الشُّکْرِ وَ النَّعْمَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَبْرَئِیلَ أَمِینِکَ عَلَى وَحْیِکَ وَ الْقَوِیِّ عَلَى أَمْرِکَ وَ الْمُطَاعِ فِی سَمَاوَاتِکَ وَ مَحَالِّ کَرَامَاتِکَ الْمُتَحَمِّلِ لِکَلِمَاتِکَ النَّاصِرِ لِأَنْبِیَائِکَ الْمُدَمِّرِ لِأَعْدَائِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مِیکَائِیلَ مَلَکِ رَحْمَتِکَ وَ الْمَخْلُوقِ لِرَأْفَتِکَ وَ الْمُسْتَغْفِرِ الْمُعِینِ لِأَهْلِ طَاعَتِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى إِسْرَافِیلَ حَامِلِ عَرْشِکَ وَ صَاحِبِ الصُّورِ الْمُنْتَظِرِ لِأَمْرِکَ الْوَجِلِ الْمُشْفِقِ مِنْ خِیفَتِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى حَمَلَهِ الْعَرْشِ الطَّاهِرِینَ ،
و آنچه در اعماق زمین است و زمینهاى‏ فروتر،و آخرت و دنیا،و آنچه به آن خشنود شوى از ثنا و ستایش‏ و سپاس و نعمتها،خدایا!بر جبرئیل درود فرست آن فرشته امین بر وحیت،و نیرومند بر انجام‏ فرمانت و فرمانبردار در آسمانها و جایگاههاى کرامتت،حمل کننده کلماتت،یاور پیامبرانت،نابود کننده دشمنانت،خدایا بر میکائیل درود فرست آن فرشته رحمتت،آفریده‏ براى نمایش رأفتت،و آمرزش‏خواه و یاور اهل طاعتت،خدایا!بر اسرافیل درود فرست آن فرشته‏ حمل کننده عرشت،و صاحب صور(شیپور)قیامت،آن چشم به راه فرمانت،اندیشناک و بیمناک از هراست،خدایا درود فرست بر حاملان عرش،آن حاملان پاک نهاد،
وَ عَلَى السَّفَرَهِ الْکِرَامِ الْبَرَرَهِ الطَّیِّبِینَ وَ عَلَى مَلائِکَتِکَ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ وَ عَلَى مَلائِکَهِ الْجِنَانِ وَ خَزَنَهِ النِّیرَانِ وَ مَلَکِ الْمَوْتِ وَ الْأَعْوَانِ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَبِینَا آدَمَ بَدِیعِ فِطْرَتِکَ الَّذِی کَرَّمْتَهُ بِسُجُودِ مَلائِکَتِکَ وَ أَبَحْتَهُ جَنَّتَکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أُمِّنَا حَوَّاءَ الْمُطَهَّرَهِ مِنَ الرِّجْسِ الْمُصَفَّاهِ مِنَ الدَّنَسِ الْمُفَضَّلَهِ مِنَ الْإِنْسِ الْمُتَرَدِّدَهِ بَیْنَ مَحَالِّ الْقُدْسِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى هَابِیلَ وَ شَیْثٍ وَ إِدْرِیسَ وَ نُوحٍ وَ هُودٍ وَ صَالِحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ یُوسُفَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ لُوطٍ
و بر سفیران بزرگوار،آن نیکان پاکیزه،و بر فرشتگانت آن بزرگواران نویسنده اعمال بندگان،و بر فرشتگان بهشت،و گماشتگان بر دوزخ،و فرشته‏ مرگ و یارانش،اى صاحب عظمت و بزرگوارى،خدایا!درود فرست بر پدرمان آدم،پدیده‏ آفرینشت،که او را گرامى داشتى با سجده فرشتگانت،و بهشت را به او بخشید،خدایا!بر مادرمان حوّا درود فرست،آن پاکیزه از پلیدى،و صفا یافته از چرکى،و برتر از آدمیان،و گردش کننده‏ در جایگاههاى مقدّس،خداى درود فرست بر هابیل و شیث و ادریس و نوح و هود،و صالح و ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و یوسف اسباط و لوط
وَ شُعَیْبٍ وَ أَیُّوبَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ یُوشَعَ وَ مِیشَا وَ الْخِضْرِ وَ ذِی الْقَرْنَیْنِ وَ یُونُسَ وَ إِلْیَاسَ وَ الْیَسَعِ وَ ذِی الْکِفْلِ وَ طَالُوتَ وَ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ وَ زَکَرِیَّا وَ شَعْیَا وَ یَحْیَى وَ تُورَخَ وَ مَتَّى وَ إِرْمِیَا وَ حَیْقُوقَ وَ دَانِیَالَ وَ عُزَیْرٍ وَ عِیسَى وَ شَمْعُونَ وَ جِرْجِیسَ وَ الْحَوَارِیِّینَ وَ الْأَتْبَاعِ وَ خَالِدٍ وَ حَنْظَلَهَ وَ لُقْمَانَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّدا وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ بَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ وَ رَحِمْتَ [وَ تَرَحَّمْتَ‏] وَ بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَوْصِیَاءِ وَ السُّعَدَاءِ وَ الشُّهَدَاءِ وَ أَئِمَّهِ الْهُدَى، (بیشتر…)

اردیبهشت
27
1392

زیارت حضرت رسول(ص) و ائمه هدی(ع) در روزهای جمعه از راه دور

شیخ طوسى در«مصباح»و سیّد ابن طاووس در کتاب جمال الاسبوع در رابطه با اعمال روز جمعه فرموده‏اند:زیارت‏ رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در روز جمعه مستحبّ است و از امام صادق علیه السّلام روایت کرده‏اند:هرکه در شهر خود باشد و بخواهد قبر رسول خدا و امیر المؤمنین‏ و فاطمه و حسن و حسین و سایر حجج طاهره علیهم السّلام را زیارت کند در روز جمعه غسل کند،و دو جامه پاکیزه بپوشد،و به صحرایى برود و به روایت‏ دیگر بر بام خانه بالا رود،چهار رکعت نماز با هر سوره‏اى که ممکن شود بخواند،و پس از پایان‏ نماز،رو به قبله بایستد و بگوید:
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ الْمُرْسَلُ وَ الْوَصِیُّ الْمُرْتَضَى وَ السَّیِّدَهُ الْکُبْرَى وَ السَّیِّدَهُ الزَّهْرَاءُ وَ السِّبْطَانِ الْمُنْتَجَبَانِ وَ الْأَوْلادُ الْأَعْلامُ وَ الْأُمَنَاءُ الْمُنْتَجَبُونَ [الْمُسْتَخْزَنُونَ‏] جِئْتُ انْقِطَاعا إِلَیْکُمْ وَ إِلَى آبَائِکُمْ وَ وَلَدِکُمُ الْخَلَفِ عَلَى بَرَکَهِ الْحَقِّ فَقَلْبِی لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّهٌ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بِدِینِهِ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ إِنِّی لَمِنَ الْقَائِلِینَ بِفَضْلِکُمْ مُقِرٌّ بِرَجْعَتِکُمْ لا أُنْکِرُ لِلَّهِ قُدْرَهً وَ لا أَزْعُمُ إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ سُبْحَانَ اللَّهِ ذِی الْمُلْکِ وَ الْمَلَکُوتِ یُسَبِّحُ اللَّهَ بِأَسْمَائِهِ جَمِیعُ خَلْقِهِ وَ السَّلامُ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.
سلام و رحمت و برکات خدا بر تو اى پیامبر، سلام بر تو اى پیامبر فرستاده شده،و بر وصىّ ملقّب به مرتضى،و بانوى بزرگ،و سیّده زهرا و ده فرزندزاده برگزیده،و اولاد برجسته،و امینان نجیبت،آمدم با جدایى از خلق،به جانب شما و پدرانتان،و فرزندتان،آن یادگار صالح به برکت حق،دلم تسلیم شماست،یارى‏ام براى شما آماده است، تا خدا به دینش حکم کند،با شمایم با شما،نه با دشمنان شما،من به فضل شما گویایم و به رجعت شما اقرار دارم،هیچ قدرتى را برا خدا انکار ندارم،و گمان ندارم جز آنچه را خدا خواسته باشد،منزّه است خدا،دارنده ملک و ملکوت،خدایا را با نامهایش همه خلقش تسبیح مى‏کنند.سلام بر جانها و بدنهاى شما،و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۳۹۲
ش ی د س چ پ ج
« فروردین   خرداد »
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
28293031