15
1393
کرمى درون بینى قاضى
در بین بنى اسرائیل قاضى اى بود که میان مردم عادلانه قضاوت مى کرد. وقتى که در بستر مرگ افتاد، به همسرش گفت :
– هنگامى که مُردم ، مرا غسل بده و کفن کن و چهره ام را بپوشان و مرا بر روى تخت (تابوت ) بگذار، که به خواست خدا، چیز بد و ناگوار نخواهى دید.
وقتى که مُرد، همسرش طبق وصیت او رفتار کرد. پس از چند دقیقه که روپوش را از روى صورتش کنار زد، ناگهان ! کرمى را دید که بینى او را قطعه قطعه مى کند. از این منظره وحشت زده شد! روپوش را به صورتش افکند، و مردم آمدند و جنازه او را بردند و دفن کردند.
همان شب در عالم خواب ، شوهرش را دید. شوهرش به او گفت :
– آیا از دیدن کرم وحشت کردى ؟
زن گفت :
– آرى !
قاضى گفت :
– سوگند به خدا! آن منظره وحشتناک به خاطر جانب دارى من در قضاوت راجع به برادرت بود!
روزى برادرت با کسى نزاع داشت و نزد من آمد. وقتى براى قضاوت نزد من نشستند، من پیش خود گفتم : خدایا حق را با برادر زنم قرار بده !
وقتى که به نزاع آنان رسیدگى نمودم ، اتفاقا حق با برادر تو بود، و من خوشحال شدم . آنچه از کرم دیدى ، مکافات اندیشه من بود که چرا مایل بودم حق با برادر زنم باشد و بى طرفى را حتى در خواهش قلبى ام به خاطر هواى نفس – حفظ نکردم
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۳
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۳
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۳
- سجده شکر اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۳
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۳