19
1393
میلاد مسعود امام محمدتقی علیه السلام مبارک باد
امام محمد تقی جواد الائمه – علیه السلام – فرمود: مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظی از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسی که او را نصیحت نماید.
«بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۶۵، ح ۳»
میلاد مسعود امام محمد تقی علیه السلام جواد الائمه بر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام و محضر مبارک صاحب الزمان عج و بر تمامی شیعیانش تهنیت باد
19
1393
سفر کردن امام جواد علیه السلام در یک چشم به همزدن
علی بن خالد می گوید: در زمان خلافت معتصم شخصی را به اتهام آن که ادعای پیامبری کرده است با بند آهنین به گوشهی زندان افکندند، من که کنجکاو شده بودم برای ملاقات او بدانجا رفتم و دربان را چیزی دادم تا مرا نزد او راه دهد. چون زندانی را دیدم و اندکی با او صحبت کردم دانستم که مردی است در کمال فهم و فراست ذهن و کیاست.
پرسیدم: تو کیستی و چه ادعایی داری؟
گفت: من اهل شام هستم و سالها در مسجدی که محل سر مبارک حضرت سیدالشهداء علیه السلام بود به عبادت مشغول بودم، روزی رو به قبله نشسته بودم و به ذکر حقتعالی مشغول بودم که ناگاه شخص جوانی پیش روی من پدید آمد و گفت: برخیز برویم. پس برخاستم و همراه او راهی شدم، چون مقداری حرکت کردیم خود را در مسجد کوفه دیدم. گفت: این جا را میشناسی؟ گفتم: آری، مسجد کوفه است. پس او به نماز ایستاد و من هم بدو اقتدا کردم و چون از نماز فارغ شدیم از مسجد خارج گشتیم، هنوز چند قدمی نرفته بودم که خود را در مسجد النبی صلی الله علیه و آله در مدینه دیدم، با هم به روضه مبارکه وارد شدیم. او به پیامبر صلی الله علیه و آله سلام کرد و من نیز سلام کردم. او به نماز ایستاد و من نیز مشغول نماز شدم. پس از ادای نماز بیرون آمدیم، باز چند قدمی نرفته، خود را در مکه مکرمه دیدم! فرمود: اینجا را میشناسی؟ گفتم: آری، این جا مکه است. و به طواف مشغول شدیم، آنگاه از مکه بیرون آمدیم و ناگاه خود را دوباره در مسجد راس الحسین علیه السلام یعنی همان جای اول دیدم. از این حال در شگفت بودم تا آن که سال دیگر در همان اوقات، آن شخص آمد و دیگر بار مرا برای زیارت اماکن متبرکه همراه برد و چون خواست از من جدا شود او را قسم دادم و گفتم: تو را سوگند میدهم به حق آن کسی که چنین توانی به تو داده است که خود را معرفی کنی. فرمود: «من محمد بن علی بن موسی (حضرت جواد علیه السلام) میباشم.» روز دیگر این جریان را با دوستان خود در جلسه ای در میان گذاشتم ولی آنان این خبر را افشا کرده و به وزیر معتصم (محمد بن عبدالملک زیات) اطلاع دادند. او نیز مرا به جرم ادعای نبوت دستگیر کرد در حالی که چنین ادعایی ندارم و حقیقت امر را برای او شرح دادم ولی او به استهزاء گفت: او را آزاد کنید تا یک شبه از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه و آنگاه دوباره به شام بازگردد.
علی بن خالد میگوید: در یکی از روزهای دیگر که به ملاقات زندانی رفتم نگهبانان را دیدم که مضطرب و پریشانند. گفتم: چه شده است؟
گفتند: آن زندانی، دیشب غایب شده با آن که با غل و زنجیر بسته شده بود. معلوم نیست به زمین فرو رفته یا به آسمان رفته است.
من دانستم که او از انفاس قدسیه حضرت جواد الائمه علیه السلام آزادی یافته است.
اصول کافی: ۱/۴۹۲؛ بحارالانوار: ۵۰/۳۸.به نقل از بیتوته
19
1393
آگاهی امام جواد علیه السلام از درون افراد
محمد بن علی هاشمی، یکی از مخالفان ولایت می گوید: بامداد روزی که امام جواد علیه السلام با دختر مامون عروسی کرده بود خدمتش رسیدم و در آن شب دارویی خورده بودم که تشنگی به من دست داده بود و من نخستین کسی بودم که در آن صبح خدمتش رسیدم و نمیخواستم آب طلب کنم.
امام علیه السلام به چهره من نگاه کرد و فرمود: به گمانم تشنه ای!
جواب دادم: آری.
فرمود: ای غلام برای ما آب آشامیدنی بیاور.
من با خودم گفتم: اکنون آب مسموم میآورند.
از این جهت اندوهگین و پریشان شدم. غلام آمد و آب آورد. حضرت به چهره من تبسمی نمود و فرمود: ای غلام آب را به من بده.
آن را گرفت و آشامید (تا من یقین کنم که مسموم نیست.) سپس به من داد، و من آن را آشامیدم. بار دیگر تشنه شدم و باز کراهت داشتم که آب بخواهم آن حضرت فرمود: باز هم تشنه شدی؟
جواب دادم: بلی.
و غلام بار دیگر آب آورد. به خیالم افتاد که قطعا این بار آب مسموم آورده اند، لذا از نوشیدن آب وحشت کردم. در آن حال امام علیه السلام جام را گرفت و قدری آشامید و سپس باقیمانده را به من داد در حالی که تبسم می فرمود. محمد میگوید: با دیدن این قضیه باور کردم که عقیده شیعیان درباره وی صحیح است که او از دلهای مردم و اسرار نهانی آگاهی دارد.
اصول کافی: ۱/۴۹۵؛ کشف الغمه: ۲/۳۶۰؛ محجه البیضاء، ۴/۳۰۳.به نقل از بیتوته
19
1393
فضیلت زیارت امامزادگان
بخش دوم:در زیارت امامزادگان عظام:که قبورشان محلّ فیوضات و برکات،و موضع نزول رحمت و عنایات الهیّه است،و علماى اعلام به استحباب زیارت قبور ایشان تصریح فرمودهاند.و بحمدللّه تعالى در اکثر شهرهاى شیعه قبورشان موجود،بلکه در روستاها و بیابانها،و اطراف کوهها و درّهها،پیوسته پناهگاه درماندگان،و مأواى واماندگان و پناه ستمدیدگان،و موجب تسلّى دلهاى پژمردگان بوده است.و تا روز قیامت خواهد بود،و از بسیارى از ایشان کرامات و خوارق عادات مشاهده شده.ولى پوشیده نماند که امامزادهاى که انسان،با اطمینان خاطر،به خاطر درک فیوضات،و زدودن رنجها و غصهها،به جانب قبر شریفش،بار سفر ببندد،و شدّ رحال کند،باید نسبت به او دو مطلب را رعایت کند،آنگاه به قصد زیارت حرکت کند.
اول:جلالت مقام،و عظمت شأن صاحب آن مرقد،علاوه بر شرافت نسب او،که این دو معنا،از کتابهاى حدیث و انساب[علم نسبشناسى]و تاریخ شناخته مىشود.
دوم:معلوم بودن قبر آن سیّد جلیل و صحت نسبت قبر به او،و زمینه جمع بین این دو مطلب بسیار کم است.
و ما در کتاب«هدیه الزائر»به ذکر جمعى از ایشان اشاره کردهایم.و در کتاب«نفثه المصدور»و«منتهى الآمال»اشاره به محسن بن حسین علیه السّلام نمودیم،و چون در این کتاب گنجایش ذکر نیست،تنها به ذکر دو نفر از ایشان اکتفا مىنماییم.
ادامه دارد…
19
1393
معجزه ولادت امام محمد تقی علیه السلام
حکیمه – دختر حضرت موسى بن جعفر و خواهر امام رضا علیهم السلام – حکایت می کند:
وقتی زمان ولادت حضرت جواد الائمّه علیه السلام نزدیک شد، حضرت ابوالحسن، امام رضا علیه السلام مرا به همراه همسرش، خیزران – مادر حضرت جواد علیه السلام – با یک نفر قابله (ماما) داخل یک اتاق قرار داد و درب اطاق را بست. وقتى نیمه شب فرا رسید، ناگهان چراغ خاموش شد و اتاق تاریک گشت ؛ و ما ناراحت و متحیّر شدیم که در آن تاریکى، در چنین موقعیّتى حسّاس چه کنیم؟
در همین تشویش و اضطراب به سر مى بردیم که ناگاه درد زایمان خیزران شروع شد؛ و اندکى بعد وجود مبارک و نورانى حضرت ابوجعفر، محمّد جواد علیه السلام از مادر تولّد یافت و با ظهور طلیعه نورش تمام اتاق روشن گشت.
حکیمه می گوید: به مادرش، خیزران گفتم: خداوند کریم به واسطه وجود مبارک و نورانى این نوزاد عزیز، تو را از روشنائى و نور چراغ بى نیاز گردانید.
پس چون نوزاد بر زمین قرار گرفت، نشست و نور تشعشع انوار الهى، تمام اطراف بدنش را فرا گرفت، تا آن که صبح شد و پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن، علىّ بن موسى الرّضا علیهماالسلام تشریف آورد؛ و با لبخندى نوزاد عزیز را در آغوش گرفت؛ و پس از لحظه اى او را در گهواره نهاد و به من فرمود: اى حکیمه! سعى کن که همیشه کنارش باشى.
حکیمه در ادامه حکایت چنین می گوید: وقتی روز سوّم مولود فرا رسید، آن نوزاد عزیز چشم هاى خود را به سوى آسمان بلند نمود و بعد از آن نگاهى به سمت راست و سمت چپ کرد و سپس با زبان صریح و فصیح اظهار داشت:
«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه، وحده لا شریک له، و أنّ محمّدا عبده و رسوله».
و هنگامى که شهادت بر یگانگى خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد رسول اللّه صلى الله علیه و آله بر زبان جارى کرد، بسیار تعجّب کردم و در حیرت قرار گرفته و با همان حالت از جاى خود برخاستم و به حضور حضرت رضا علیه السلام آمدم و گفتم: صحنه اى بسیار عجیب و شگفت آورى را دیدم!
امام علیه السلام فرمود: چه چیزى را مشاهده کرده اى؛ که باعث شگفتى تو گشته است؟
در جواب حضرت گفتم : این نوزاد کوچک چنین و چنان گفت، و تمام جریان را برایش بازگو کردم.
همین که امام رضا علیه السلام سخن مرا شنید، تبسّمى نمود و سپس فرمود: چیزهاى معجزه آسا و حیرت انگیز بیشترى را نیز مشاهده خواهى کرد.
مناقب ابن شهرآشوب: ۴/ ۳۹۴؛ الثّاقب فى المناقب: ۵۱۴. به نقل از بیتوته
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر اردیبهشت ۱۹, ۱۳۹۳
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت اردیبهشت ۱۹, ۱۳۹۳
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان اردیبهشت ۱۹, ۱۳۹۳
- سجده شکر اردیبهشت ۱۹, ۱۳۹۳
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر اردیبهشت ۱۹, ۱۳۹۳