1
1393
برنامه اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت
همه میدانیم زعیم ما در این زمان غیبت دست بسته و زندانی است و حق ندارد در میان جمعیت خود را معرفی کند و نشان دهد.
آقایی گفته بود: در خواب دیدم گروهی آمدند از شهر عبور کنند مخفیانه با هم وعده گذاشتند که خود و جای خود را پنهان کنند و پس از خرید از بازار و انجام کارهایشان یکی یکی در محل و یا قهوهخانهای خاص همدیگر را ببینند. ـنعوذُبالله ـ مثل قاچاقچیها و دزدها که از شهر و اهل آن در وحشتند، جدا جدا و یکی یکی در فلان محل یا قهوهخانه یکدیگر را ملاقات کنند.
تا این که در خواب دیدم دور هم جمع شدند، همه آدمهای نورانی بودند به حدی که نمیشناختم رییس آنها کدام است و مُعَمَّم نبودند جز یکی از آنها ولی از بس نورانی بودند تشخیص نمیدادم که او رییس است. یکی از آنها درباره من چیزهایی میگفت، خبرهایی میداد. یک مرتبه یکی از آنها به او اشاره کرد که دیگر نگو و او ساکت شد از این جا فهمیدم که رییس همان شخص است و متوجه شدم که مُعَمَّم در میان آنها فقط او بود.
بله کار صاحب ما ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف ـ نعوذ بالله به جایی رسیده که یقین داریم بسیاری از حکومتها او و یارانش را مفسد و جانی و اخلالگر میدانند و اگر به آنها دسترسی پیدا کنند اعدام میکنند! اگر ما او را نمیشناسیم، او همه ما را میشناسد و میداند و میبیند.
بالاخره در این عصر بین ما و زعیم ما فاصله افتاده و او گرفتار است خدا میداند اگر نوّاب اربعه زیادتر بودند چه بلاهایی بر سر آنها میآوردند! اگر چه علمای بزرگی هم چون شیخ مفید ـ قدّس سره ـ بودهاند ولی نوّاب اربعه از جهاتی راجح بودند.
آیا با وجود این میشود در این زمان غیبت کاری کرد؟ آیا مقاتله و جهاد بر ضرر مسلمانان تمام نمیشود؟ حال اگر مقاتله نشد و یا نکردیم آیا راهی برای اصلاح خود و اصلاح دیگران و جامعه داریم یا نه؟ آیا راهی جهت حفش خود از فساد و اصلاح فاسدهای قابل اصلاح در جامعه وجود دارد یا خیر؟
به گمان بنده این یک راهی است که هیچ کس نمیتواند انکار کند که نشدنی است و یا این که پیش نمیرود و بینتیجه و بیفایده است و در عین حال اشکالات و معذوراتی را که راههای دیگر دارند ندارد.
آن راه این است که هر شخصی باید برنامهی اصلاحیّهای برای خود تهیه کند، به این صورت که مشخص کند اینها اصول اعتقاداتی است که من به آنها یقین دارم، در زمینه توحید و نبوت و امامت و… و اینها معتقدات بنده است و از روی دلیل بدان عقیده دارم خواه اظهار بکنم یا نکنم، و خواه چیزی اتفاق بیفتد یا نیفتد حتی اگر حکومت دست سفیانی بیفتد و من مجبور شوم که از روی تقیه به او بگویم:«أَلحَقُّ مَعَک» (حق با تو است) ـ چون اگر نگویم کشته میشوم و یا نزدیکان و دوستانم کشته میشوند ـ اشکالی نداشته باشد.
پس از آن که انسان برنامهی خود را درست کرد، باید اول خودش به آن التزام عملی داشته و به آن متعهّد شود تا از ناحیهی آخرتی خاطر جمع گردد، و پس از آن که خود را با این برنامهی اصلاحی اصلاح کرد، میتواند دیگران را هر چند افراد مُنصِف را با خود هم عقیده کند و تدریجاً به افراد بگوید که این عقیدهی من است و این هم دلیل من.
به اینترتیب هر کس میتواند کم و بیش دیگران را در برنامهی صحیح خود داخل کند. آن افرادی که به این برنامه عمل میکنند اول خود را اصلاح میکنند و بعد به نوبهی خود با فرد سومی مطرح میکنند و مانند شخص اول او را به طریقهی صحیح خود دعوت میکنند.
بدین ترتیب، هر طالب اصلاحی از روی برنامه و ادلّهی صحیحه وقتی خود را اصلاح کرد دومی و سومی و چهارمی و… را اصلاح میکند و کار به جایی میرسد که محیط و افراد جامعه همه صالح میشوند. آیا این مطلب قابل تشکیک است؟
با این راه، اهل ایمان و عُقلا و اهل انصاف صالح میشوند، و لازم نیست شمشیر به دست بگیریم و با اهل باطل محاربه کنیم و یا با اهل حق محاربه کنیم، زیرا در جنگ شروط محاربه لازم است که برای همه و همیشه میسّر نیست ولی ما با این راه میتوانیم شرایطی را فراهم نماییم که گروههای بسیار و جامعه را اصلاح کنیم و شرط آن چیزی جز اصلاح خود و اصلاح غیر نیست.
اگر کسی در این کار جدی باشد گمان نمیکنم پشیمان شود و اگر این برنامه به دست افراد منصف افتاد دیگری را اصلاح میکند و آن دیگری هم همینطور، و در نتیجه بر خلاف امراض مسری اصلاحات مسری تحقق پیدا میکند.
خداوند متعال میفرماید:
«وَ مَنْ أّحْیَاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً»
«هر کس یکی را احیا کند گویا همه مردم را احیا کرده است»
منظور از حیات در این آیهی شریفه نجات دادن از ضلالت و گمراهی در دین است.
این راه اصلاح را نباید نشدنی حساب کنیم و گرنه پشیمان میشویم از این که میتوانستیم عادل و صالح فراهم کنیم و نکردیم، و در وُسع ما بود و قدرت داشتیم که دنیا را به امن و امان و عدالت وادار کنیم و نکردیم.
در محضر آیت الله بهجت جلد دوم ص ۲۳
1
1393
گفتن «و عجّل فرجهم» در پایان تشهد
پرسش: در پایان تشهد نماز، گفتن «و عجّل فرج آل محمد» چه حکمی دارد؟
پاسخ: احتیاط آن است که این کار را نکند و مطابق با آنچه در رسالهها آمده است عمل نماید.
استفتائات جدید مکارم، ج۲ ص۱۰۷ س۲۶۳
1
1393
زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام
نام:موسى بن جعفر.
کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.
القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.
نکته:امام موسی کاظم علیه السلام در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.
تاریخ ولادت امام موسی کاظم:هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ هجرى. برخى نیز سال ۱۲۹ را ذکر کردند.
محل تولد امام موسی کاظم: ابواء (منطقهاى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).
نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب علیهم السلام.
نام مادر امام موسی کاظم:حمیده مصفّاه. نامهاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مى داد. و دربارهاش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتى که از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»
مدت امامت امام موسی کاظم: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال ۱۴۸ هجرى تا رجب سال ۱۸۳ هجرى، به مدت ۳۵ سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.
تاریخ و علت شهادت امام موسی کاظم: ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجرى، در سن ۵۵ سالگى، به وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده شد.
محل دفن: مکانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.
همسران: ۱. فاطمه بنت على. ۲. نجمه.
فرزندان امام موسی کاظم: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت ۳۷ فرزند داشت که ۱۸ تن از آنان پسر و ۱۹ تن دختر بودند.
الف) پسران امام موسی کاظم
۱. امام على بن موسى الرضا(ع).
۲. ابراهیم.
۳. عباس.
۴. قاسم.
۵. اسماعیل.
۶. جعفر.
۷. هارون.
۸. حسن.
۹. احمد.
۱۰. محمد.
۱۱. حمزه.
۱۲. عبداللّه.
۱۳. اسحاق.
۱۴. عبیداللّه.
۱۵. زید.
۱۶. حسین.
۱۷. فضل.
۱۸. سلیمان.
ب) دختران امام موسی کاظم
۱. فاطمه کبرى.
۲. فاطمه صغرى.
۳. رقیّه.
۴. حکیمه.
۵. ام ابیها.
۶. رقیّه صغرى.
۷. کلثوم.
۸. ام جعفر.
۹. لبابه.
۱۰. زینب.
۱۱. خدیجه.
۱۲. علیّه.
۱۳. آمنه.
۱۴. حسنه.
۱۵. بریهه.
۱۶. عائشه.
۱۷. ام سلمه.
۱۸. میمونه.
۱۹. ام کلثوم.
یکى از دختران امام موسی کاظم (ع) به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام که براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اکنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.
1
1393
فضیلت سوره فاتحه
از امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده است که حضرت رسول صل الله علیه واله فرمود:«خداوند عالمیان میفرماید: من سوره فاتحه الکتاب را میان خود و بنده خویش قسمت کردهام. پس نصف آن سوره از من است و نصف آن از بنده من. آنچه بنده در آن سوره میطلبد به او عطا میفرماید.
چون میگوید بسم الله الرّحمن الرّحیم خدا میفرماید: بنده من به نام من آغاز کرد و بر من لازم است که کارهای او را به اتمام رسانم و در جمیع احوال بر او برکت فرستم.
پس چون بگوید الحمد لله رب العالمین حق تعالی میفرماید: بنده من مرا حمد کرد و دانست نعمتهایی که نزد اوست همه از جانب من است و بلاها که از او دور شده است همه به تطوّل و احسان من است. ای ملایکه! شما را گواه میگیرم که نعمتهای آخرت را برای او به نعمتهای دنیا اضافه کردم و بلاهای آخرت را از او دفع نمودم چنانکه بلاهای دنیا را از او دفع کردهام.
وقتی الرّحمن الرّحیم میگوید حق تعالی میفرماید: بندهام برای من شهادت داد که من رحمان و رحیم هستم. ای ملایکه! شما را گواه میگیرم که بهره او را بسیار کردم و نصیب او را از عطاهای خود عظیم گردانیدم.
چون میگوید مالک یوم الدین خداوند عالم میفرماید: ای ملایکه! شما را گواه میگیرم چنانکه اعتراف کرد که من مالک روز جزا هستم در آن روز حساب او را آسان کنم و از گناهانش درگذرم.
چون ایّاک نعبد میگوید حق تعالی میفرماید: بنده من راست گفت و مرا عبادت کرد پس شما را گواه میگیرم که به خاطر این عبادت به او ثوابی کرامت میفرمایم که جمیع مخالفان او آرزوی منزلت وی نمایند.
وقتی و ایّاک نستعین میگوید حق تعالی میفرماید: بندهای به من استعانت جست و التجا به من آورد شما را گواه میگیرم که او را در جمیع امور اعانت نمایم و در جمیع شداید به فریاد او رسم و روز بلاها و سختیها دست او را بگیرم.
چون إهْدنا الصّراط المُستقیم میگوید تا آخر سوره حق تعالی میفرماید: آنچه از من طلبید به او کرامت کردم آنچه آرزو نمود به وی عطا کردم و از آنچه ترسید او را ایمن گردانیدم.
بحارالانوار ج۹۲ ص۲۲۶ ح۳
1
1393
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است…
حاج اسماعیل دولابی
چگونه می شود انسان برای کسی که اذیتش کرده است استغفار کند و قلبش بزرگ شود؟ این استغفار چگوه خاصیتی را دارد؟
سرش در این است که وقتی کسی انسان را اذیت می کند انسان دلتنگ می شود. ناراحت می شود که فلانی مرا اذیت کرده است. قلبش تنگ می شود. وقتی برای او استغفار می کند، قلبش راحت می شود، بزرگ می شود، خنک می شود. دل او باز می شود. می گفت اذیتم کرده بود از دستش پکر بودم. دلم تنگ شده بود. ناراحت بودم. برای او استغفار کردم راحت شدم.
هر وقت کسی شما را اذیت کرد و ناراحت شدید، نمی خواهد به کسی بگویید، بلکه استغفار کنید؛ هم برای خودتان و هم برای کسی که شما را اذیت کرده است. بگو: بیچاره کار بدی کرده است. اگر فهم داشت نمی کرد. وقتی استغفار می کنی خداوند دوست دارد. خودت باز می شوی. اصلاً قلبت باز
می شود. این قلب یک جوری است که اگر کسی به او خوبی کند . از او تشکر نکند ناراحت می شود. اگر کسی هم اذیتش کرد ناراحت می شود. در این جا باید استغفار کرد تا قلب انسان باز شود. آن وقت می بینی که چقدر بزرگ شده ای . اگر دو مرتبه این کار را کردی دیگر غم نمی تواند شما را بگیرد.
نویسنده مهمان: خانم ندا سادات پاکنهاد
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر خرداد ۱, ۱۳۹۳
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت خرداد ۱, ۱۳۹۳
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان خرداد ۱, ۱۳۹۳
- سجده شکر خرداد ۱, ۱۳۹۳
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر خرداد ۱, ۱۳۹۳