مهر
19
1392

مأمون و امتحان امام جواد علیه السلام

روزى مأمون که به قصد شکار از قصر خود بیرون آمده بود، در گذرگاه به عده اى از کودکان که امام جواد علیه السلام هم در میان آنان بود، برخورد نمود. کودکان همگى گریختند، جز آن حضرت ! مأمون نزد ایشان رفت و پرسید:

– چرا با کودکان دیگر نگریختى ؟

حضرت جواب داد:

– من گناهى نکرده بودم که بگریزم و مسیر هم آن قدر تنگ نبود که کنار بروم تا راه تو باز شود. از هر کجا که مى خواستى مى توانستى بروى . مأمون پرسید:

– تو کیستى ؟

حضرت پاسخ داد:

– من محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالبم !

مأمون پرسید:

– از علم و دانش چه بهره اى دارى ؟

امام علیه السلام جواب داد:

– مى توانى اخبار آسمان ها را بپرسى !

مأمون از او جدا شد و به راه خود ادامه داد، باز سفیدى بر روى دستش ‍ بود مى خواست با آن شکار کند.

مأمون باز را رها کرد و باز دنبال دراّجى پرواز کرد، به طورى که مدتى از دیده ها ناپدید شد و پس از زمانى ، در حالى که مارى را زنده صید کرده بود، بازگشت . مأمون مارى را جاى مخصوص گذاشت . سپس به اطرافیانش گفت :

– مرگ آن کودک ، امروز – به دست من – فرا رسیده است !

آن گاه از همان راهى که رفته بود برگشت به همان محل که رسید، فرزند امام رضا علیه السلام را دید که در بین تعدادى از کودکان است ، احضار کرد. از او پرسید:

– تو از اخبار آسمان و زمین چه مى دانى ؟

امام جواد علیه السلام پاسخ داد:

– من از پدرم و پدرانم از پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و ایشان از جبرئیل و جبرئیل از پروردگار جهانیان شنیدم که فرمود:

میان آسمان و زمین دریایى است مواج و متلاطم که در آن مارهاى است که شکم هاشان سبز و پشت هاشان نقطه هاى سیاه دارد، پادشاهان آنها را با بازهاى سفیدشان شکار مى کنند تا دانشمندان را با آنها بیازمایند!

مأمون با شنیدن این پاسخ گفت :

– تو و پدرانت و جدت و پروردگارت همه راست گفتید!

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

مهر ۱۳۹۲
ش ی د س چ پ ج
« شهریور   آبان »
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
2728293031