آبان
26
1392

احکام استفاده از لباس سیاه

رنگ سیاه از جهات گوناگون آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر یک از این خواص فرد یا گروهی مخصوص برای منظور ویژه خویش از آن بهره می‌گیرند. رنگ سیاه از جهتی رنگ پوشش است یعنی رنگ تیره سبب استتار و اختفا می‌گردد و گاه برای چنین امری به کار گرفته می‌شود.

رنگ سیاه از جهت دیگر، هیبت و تشخص است و از این رو لباس رسمی شخصیت‌ها نوعا سیاه یا سرمه‌ای سیر است و در نقل‌های تاریخی موارد فراوانی را می‌توان یافت که برای نشان دادن هیبت و تشخص فرد، گروه، حکومت یا مسئله‌ای از این رنگ استفاده می‌شده است.

یکی دیگر از خاص و آثار رنگ سیاه آن است که این رنگ به صورت طبیعی رنگی حزن آور و دلگیر و مناسب عزا و ماتم است. از همین رو بسیاری از مردم جهان از این رنگ به عنوان اظهار غم و اندوه از مرگ دوستان و عزیزان خود سود می‌جویند.

اما باید توجه داشت که انتخاب رنگ سیاه در ایام سوگواری علتی منطقی – عاطفی نیز دارد و آن عبارت است از این حقیقت که کسی که در ماتم عزیزان خویش جامه سیاه می‌پوشد و در و دیوار را سیاهپوش می‌کند با این عمل می‌خواهد بگوید و بفهماند که:« تو مایه روشنی چشم من و در حکم فروغ دیدگان من بودی و دفن پیکر تو در دل خاک بسان افول ماه و خورشید در چاه مغرب حیات و زندگی را در چشمم تیره و تار ساخته و زمین و زمان را در سیاهی و ظلمت فرو برده است.» (۱)

چنانکه حضرت زهرا سلام الله علیها در روز هشتم رحلت حضرت رسول صل الله علیه و آله بر سر قبر آن حضرت رفت و فریاد برآورد:

«یا ابتا انفطعت بک الدنیا بانوارها و زوت زهرتها و کانت ببهجتک زاهره فقط اسود نهارها. فصار یحکی حنادسها رطبها و یابسها …. و الأسی لازمنا…» (۲)

ای پدر! تو رفتی و با رفتن تو دنیا روشنی‌های خویش را از ما برگرفت و نعمت و خوشی‌اش را از ما دریغ کرد. جهان به حسن و جمال تو روشن و درخشان بود. روز روشن آن سیاه گشته و تر و خشکش حکایت از شبهای بس تاریک دارد و حزن و اندوه همواره ملازم ماست.

بنابراین سیاه‌پوشی به دلیل رمز و رازی که در این رنگ نهفته است به عنوان یک رسم طبیعی و سنت منطقی نشان حزن و اندوه دارد و پیروان اهل بیت علیه السلام در ایام عزاداری لباس سیاه بر تن می‌کنند زیرا لباس سیاه نشانه عشق و دوستی به ساحت آنان اعلام جانبداری از سرور آزادگاه در جبهه ستیز حق و باطل و اظهار تیره شدن آفاق حیات معنوی است.

وقتی که امام حسین علیه السلام و یارانش به شهادت رسیدند. زن‌های بنی هاشم لباس سیاه پوشیدند. (۳)

حاجی نوری در جلد سوم مستدرک روایاتی نقل کرده مبنی بر عدم کراهت لباس سیاه در عزای امام حسین علیه السلام

آیت الله العظمی مرعشی نجفی در وصیتنامه خود فرموده‌اند: سفارش می‌کنم لباس سیاهی را که در ماه محرم و صفر می‌پوشیدم جهت حزن و اندوه در مصیبت‌های آل رسول اکرم صل الله علیه و اله با من دفن شود. (۴)

علامه ممقانی: پوشیدن لباس سیاه در عزای اهل بیت علیهم السلام کراهت ندارد بلکه پوشیدن لباس سیاه در عزای مؤمن (شیعه دوازده امامی) هم به خاطر احترام او کراهت ندارد. (۵)

پرسش: آیا پوشیدن لباس سیاه در عزاداری امام حسین علیه السلام جایز است و آیا رجحان دارد؟

پاسخ: پوشیدن لباس سیاه در عزای امام حسین علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام چون از مصادیق شعائر است واجد رجحان شرعی می‌باشد و بزرگانی چون مرحوم آیت الله بروجردی در روز عاشورا از قبای سیاه استفاده می‌کردند. (۶)

آیت الله صافی و نوری همدانی: پوشیدن لباس سیاه به عنوان اعلان حزن و اندوه در مصیبت امام حسین علیه السلام و ائمه علیهم السلام رجحان دارد. (۷)

پرسش: آیا نماز خواندن با لباس سیاه بر عزاداران امام حسین علیه السلام مکروه است؟

پاسخ: چون لباس سیاه علامت عزاداران سیدالشهدا علیه السلام است و عزاداری آن حضرت کمال رجحان را دارد لذا نماز خواندن با آن نیز مکروه نمی باشد. (۸)

منابع:

۱. پرسش‌های دانشجویی، ویژه محرم، ص۱۷۹

۲. بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۴ -۱۸۰

۳. وسائل الشیعه ، ج۲ ص ۸۹۰، جامع المسائل فاضل ج۱ ص ۶۲۰

۴. سیاه پوشی در سوگ ائمه نور، ص۲۲۰

۵. همان

۶. جامع المسائل فاضل ج۱ ص۶۲۱، سیاه پوشی در سوگ ائمه نور ص۲۱۵، هزارو یک مسئله نوری، ج۲ ص۱۸۰

۷. جامع الاحکام صافی ج۲ ص۱۳۰، هزارو یک مسئله نوری ج۲ ص ۱۸۰، جامع المسائل فاضل ج۲ ص۶۲۰

۸. جامع الاحکام صافی ج۲ ص ۱۳۰، جامع المسائل فاضل ج۲ ص ۶۲۰

آبان
26
1392

فواید و آداب تربت مقدسه

بدانکه روایات بسیارى وارد شده که در تربت آن حضرت شفاى هر درد و بیمارى است بجز مرگ،و امان است‏ از هر بلا،و باعث ایمنى است از هر خوف و بیم،و اخبار در این باب متواتر[یعنى از طرق بسیارى نقل شده]است،و معجزاتى که به سبب این تربت مقدّسه ظاهر گردیده بیشتر از آن است که به ذکر آید،و من در کتاب«الفوائد الرضویه«که‏ که در تراجم علماى امامیه است،در احوال سیّد محدّث متبحّر آقا سیّد نعمت اللّه جزایرى(ره)نوشتم،که آن سیّد جلیل‏ القدر در تحصیل علم زحمت بسیار کشیده،و سختى و رنج فراوان برده است و حتى در اوایل تحصیل چون قادر به تهیه چراغ‏ نبوده،در روشنى ماه مطالعه مى‏کرده،لا جزم از کثرت مطالعه در پرتو نور مهتاب و بسیار نوشتن،چشمانش ضعیف شده بود،بنابراین براى روشنى چشم خود،به تربت مقدّسه حضرت سید الشهداء علیه السّلام،و تربتهاى سایر مراقد شریفه ائمه عراق‏ اکتحال مى‏کرد[مانند سرمه،به چشم مى‏کشید]و به برکت آن تربتها چشمانش روشن مى‏شد،و براى اینکه مبادا اهالى زمان ما به وساطه معاشرت با کفّار و افراد بى‏دین،این واقعیت را عجیب بشمارند،نگاشتم:همانا کمال الدین دمیرى در کتاب‏ «حیات الحیوان»نقل کرد:افعى هرگاه از عمرش هزار سال بگذرد،چشمانش کور مى‏شود،حق تعالى به او الهام کرده است‏ که براى رفع کورى خود،چشمانش را به رازیانه تر(نمناک)بمالد،او هم با چشم کور از بیابان به قصد باغها،و محلهایى ک در آنجا رازیانه باشد بیرون مى‏آید،گرچه مسافیتى طولانى در بین باشد تا خود را به ان گیاه رسانده و چشم خویش را بر آن بمالد و روشنى‏ چشمش بازگردد،و این مطلب را زمخشرى و غیر او نیز نقل کرده‏اند.پس هرگاه حق تعالى در گیاه ترى این خاصیت را قرار داده‏ باشد،که مار کور به آن پى ببرد،و بهره خود را از آن بگیرد،چه جاى تعجّب و شگفتى دارد،که خدا در تربت پسر پیامبر صلى اللّه علیه و آله که خود و عترتش در راه خدا کشته شدند،شفایى از همه امراض و فوائد و برکاتى قرار داده باشد،که شیعیان و محبّان از آن بهره‏ها ببرند،و ما در این مقام به ذکر چند خبر اکتفا مى‏کنیم:

اوّل:روایت شده،حوریان بهشت،چون یکى از ملائکه را مى‏بینند که براى کارى به زمین مى‏آید،از او التماس مى‏کنند که براى ما تسبیح و تربت قبر امام حسین علیه السّلام را به عنوان هدیه بیاور.

دوم:به سند معتبر روایت شده است که شخصى گفت: حضرت رضا علیه السّلام براى من از خراسان بسته‏اى متاع فرستاد،چون گشودم در میان آن خاکى بود،از کسى‏که آورده بود پرسیدم‏ این خاک چیست؟گفت:خاک قبر امام حسین علیه السّلام است و امام رضا علیه السّلام هرگز از جام و غیر جامه چیزى به جایى نمى‏فرستد مگر آنکه این خاک را در میانش مى‏گذارد و مى‏فرماید:این به اذن و مشیّت خدا،امان از بلاهاست.

سوم:روایت شده‏ عبد اللّه بن ابى یعفور خدمت امام صادق علیه السّلام عرض کرد:شخصى از خاک قبر امام حسین علیه السّلام برمى‏دارد،و بهره‏مند مى‏شود و دیگرى‏ برمى‏دارد،و سودى نمى‏برد،فرمود:نه و اللّه هرکه بردارد و اعتقاد داشته باشد که به او سود مى‏بخشد،البته سودى مى‏برد،

چهارم: از ابو حمزه ثمالى روایت شده:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:مى‏بینم اصحاب ما،خاک قبر امام حسین علیه السّلام را مى‏گیرند،و از آن طلب شفا مى‏کنند،آیا در آن شفایى هست؟فرمود:مى‏توان طلب شفا کرد،از خاکى که از فاصله میان قبر تا چهار میل بردارند.و همچنین است خاک قبر جدّم رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و قبر امام حسن علیه السّلام و امام زین العابدین علیه السّلام‏ و امام محمّد باقر علیه السّلام،پس بگیر از آن خاک که شفاى هر درد است و سپرى است براى دفع هرچه از آن مى‏ترسى و هیچ‏چیز از چیزهایى که از آن طلب شفا مى‏کنند با آن برابرى نمى‏کند به غیز از دعا و چیزى که آن را فاسد مى‏کند آن است که در ظرفها و جاهاى بد مى‏گذارند و آنها که با آن معالجه مى‏کنند،یقینشان کم است،هرکه یقین داشته باشد که این تربت براى‏ او شفاست،هرگاه با آن معالجه کند برایش کافى است و محتاج به دواى دیگر نخواهد شد.و آن تربت را شیاطین و کافران از جنّیان،که خود را بر آن مى‏مالند فاسد مى‏گردانند و نیز هرچیز را که آن تربت از آن مى‏گذرد،بو مى‏کنند،و امّا شیاطین و کافران جنّ به فرزندان آدم بر آن حسد مى‏برند،به همین دلیل خود را بر آن مى‏مالند،که اکثر نیکى و بوى خوشش‏ برطرف مى‏شود.و هیچ تربتى از حایر بیرون نمى‏آید،مگر اینکه مهیّا مى‏شوند از شیاطین و کافران جنّ براى آن تربت،به‏ اندازه‏اى که عدد آنها را کسى به غیر از خدا نمى‏شمارد،و آن تربت در دست صاحب آن است و ایشان خود را بر آن مى‏مالند و ملائکه نمى‏گذارند ایشان داخل حایر مطهّر شوند و اگر تربت از گزند آنان سالم بماند،هر بیمار را که با آن معالجه نمایند،البته‏ در آن ساعت شفا مى‏یابد.بنابراین چون تربت را برداشتى پنهان کن و نام خدا را بر آن بسیار بخوان و شنیده‏ام‏ که بعضى از مردم که تربت را بر مى‏دارند،حتى عده‏اى از ایشان،آن را در توبره چهارپایان،یا در ظرف طعام یا چیزهایى‏ که دست به آن بسیار مالیده یمى‏شود،از خورجینها و جوالها مى‏اندازند،پس چگونه از آن تربت شفا یابد کسى‏که به این نوع‏ با این گوهر گرانبها معامله مى‏کند؟البته دلى که در آن یقین نیست و سبک مى‏شمارد چیزى را که صلاحش در آن است عمل‏ خود را فاسد مى‏کند

.پنجم:روایت شده:هرگاه یکى از شما بخواهد تربت بردارد و با نوک انگشتان خویش بردارد،آن هم به‏ اندازه یک نخود.پس آن را ببوسد و بر هر دو دیده گذارد و بر سایر بدن نیز بمالد و بگوید: (بیشتر…)

آبان
26
1392

ظهور دو خورشید در آسمان

کربلا واحه واحه عطشانی است، با گیاهانی آوار و درختانی که دیریست سقط شده می رویند. کربلا با گودالی که بلندترین قله جغرافیا، و ظهری که مقدس ترین لحظه تاریخ است. کربلا مزار مزرعه های سرسبز است

پرستوهای از ییلاق آمده در دیروزهای گمشده و فرداهای بلند بیتوته کرده اند، شمشیرها لبخند می زنند و پژواک صدای شیطان منزل به منزل آسمان را توفان می کند

امروز عاشوراست، برف سیاه می بارد، خورشید خواب آلوده بیدارمان نکرده است، ما در سایه بلند کربلا راه می رویم، چون آنقدر بزرگ نشده ایم که در سایه درختان، ایستاده بنشینیم

کربلا در انتظاری سرخ، زیر عاشق ترین آفتاب تاریخ قدم می زند و بزرگ می شود، آنقدر که خاکش را مهر می کنیم

کربلا ایستگاه آغازین تمام مسافرانی است که به مقصد خدا جاری اند. هر چند دلهایشان را در عاشوار جا گذاشته باشند

اینجا کربلاست، این گودال سربلند آبروی جغرافیاست، این تل خاک جاری، فردا را ورق خواهد زد، و ” فرا زنی” خطبه اش، خواب شبها را آوار خواهد کرد

اینجا کربلاست، سرزمینی که رگهایش عطشانی می نوشند، و ذره ذره خاکش بهشت را برابر است کربلا سرچشمه تمام گردبادهای مقدس، تمام توفانهای زهد و خاستگاه پرندگانی است که حداقل پروازشان از خاک، از خود تا خداست

با نام کربلا هزار توفان نوح در دلت گریه می کند، اندوه سرازیری چشمهایت را می پوشاند و لباست سیاه می شود

و امروز عاشوراست، سربریده خورشید منزل به منزل خدا را تلاوت می کند و فردا چوب آن قدر جسور است که بر لبهایی که قرآن آیه آیه بر آن باریده، نازل می شود

از آسمان زنجیر می بارد و دست، و هیچ کوهی نیست که لالی ام را پژواک نشده باشد

امروز عاشوراست، و مادربزرگم باز هم برای سلامتی امام حسین سفره نذر می کند و برای مسلمان شدن شمر صلوات می فرستد

عاشورا، واژه ای که دلها را تا چشمها بالا می آورد، و چشم را تا زمین ناگزیر می کند. واژه ای که مترادف با” حسین” است

امروز شیرین ترین فرهاد تاریخ، عشق را به حماسه می خواند، هر چند ۷۲ رکعت عشق هم، تشنگی کربلا را جواب نمی شود

کربلا و ” حسین”، حرکتی را آغاز و انجامند که از آدم تا دم آخر حیات جریان دارد

“حسین ” واژه ای است که تاریخ را به حرکت در آورده است و جغرافیا شرمنده از آن است که جا پایش را گنجایش نمی شود

” حسین” واژه ای است که آرامش جانها را به توفان می سپارد، و درختان به احترامش قیام می کنند و شقایق ها داغدار تنهایی وی اند

حسین گلی است که جهان با بوی وی، بودن را شروع کرده است و ادامه خواهد داد

نام حسین لحظه ایست بارانی، شفاف، که روشنت می کند و تا”نمی دانم کجا” می کشاندت

وقتی “حسین” بر زبانت می وزد سلولهایت آفتاب می شوند. تمام آبشارهای جهان به سمتت می دوند، آرامشت را به توفان می سپاری، نام کوچک تمام گلها را به یاد می آوری و چون به لاله می رسی، بلند می شوی، کلاهت را برمی داری و شرمندگی ات را در یقه پالتویت پنهان می کنی

وقتی “حسین” برزبانت جریان می یابد، به حرکت می آیی و به اولین کسی که دنبال دلش می گردد، سلام می کنی، ناگهان چشم هایت را به یاد می آوری، حالا دیگر باران می بارد

نام ” حسین” دستت را می گیرد تا” شهرخدا”، تا” شهرآفتاب”، تا ” ناکجاآباد” و روشن ترین” اتوپیا” می کشاندت. آنگاه دوست داری به احترام “حسین” بمیری.

نام “حسین ” ایل به ایل، “او به ” به “اوبه” می گردد، و با ذکرش توفان در رگهای زلال ایلیات و روشنای جاری قنات ریشه می دواند.

نام ” حسین” خورشید را به انفعال می کشد، چه رسد به ” یزید” که یارای دیدن ستاره ای را هم ندارد.

این” حسین” کیست که تمام رودهای جاری جهان از شط عطشان گلویش متولد شده اند و سیراب می شوند و هر روز لبریز از آفتاب و آینه، شرمنده گودالی می شوند که سربلندتر از تاریخ است؟

این “حسین ” کیست که عشقش شرحه شرحه ام می کند و تمام شروه سرایان “هیهات من الذله اش” را به آواز می گویند دست خدا عاشق ترینش بود؟

این ” حسین” کیست که تمام زنجیرها و سنج ها او را گریه می کنند، و تمام رودخانه ها او را روزه دارند؟
“حسین” سرخترین نامی است که در تاریخ ، سرسبز مانده است

ای “حسین!” نام تو پرواز را به یاد پرندگان می آورد و عشق تو، آغاز شدنی است که خنجر، انجام آن است

عطشانی تو چه کرده است که تمام آبهای روزه دار را به یاد تو می نوشیم و قاتلانت لایق لعنت می شوند؟

ای حسین! کدام آتش را به نظاره بایستم که قد کشیدن سرخ خیمه های عصرعاشورایت را تداعی نکند؟

کدام عصر را تماشا شوم که غربت عصر عاشورا را در خود نپرورانده باشد؟

تو کیستی که دشت ماریه، جنگلی از نیزه و شمشیری است که تو را پاره پاره عاشقند؟

ای حسین! از کدام جام نوشیده ای که شادابی ات، مستی تمام شمشیرها را کفاف شده است و باران تیر را به تنهایی قامت بسته ای؟

کدام اسب سفیدی است که نژادش به ذوالجناح برسد؟

کدام بیابان است که پریشانی و پراکندگی کودکانت را دل به مویه نسپرده باشد؟

کدام شمشیر است که پرواز دستهای علقمه را شرمنده نشده باشد؟

شب از آن تاریک است که از نژاد شمر است و سپیده تا از تبار سپیدی گلوی توست، آفتاب هدیه می دهد

محرم ماه “حسین” است “سر سال از محرم آفریدند” امروز تاسوعاست. ستارگان عرق کرده اند و شب در انتظاری سرخ در چهار چوبه فردا مردد است

فردا آفتاب هم عرق خواهد کرد در برابر خورشیدی که خدا را قرائت خواهد شد و شاید اشک خواهد ریخت برگلویی که آسمان از آن متولد می شود

فردا آب بخیل است و دریا مد شدن را به یاد نمی آورد

فردا فرات عطشانی” رقیه” را کفاف نمی کند

فردا قنداقه ای در پی آب در آسمانی نه چندان دور، آوار خواهد شد و خدا از نازکترین گلوی تاریخ پژواک می شود

فردا کسی که عشق در زیر پوستش بیتوته کرده است، عاشق مردی که “دستی به جام باده دارد و دستی به زلف یار وفرات را تا خیمه گاه از خود دویده است، ناگهان دستهایش، سرختر از خورشید، آسمان را وسعت می بخشد، افق را می دود، تاریخ را روشن می کند، دستی بزرگ با فرات به دریا می رسد و تمام اقیانوسها آرام می شوند

فردا کسی تاریخ را ورق خواهد زد که نشان مزار مادرش بی نشانی است، مزاری که به وسعت جغرافیا بزرگ است، آنکه عشق ، خاک پای اوست و نمی از غیرتش سالها سماع هفت دریا را کفاف می دهد. کسی که پدرش تا فراز شانه های وحی عروج کرده است و  آبروی ذوالفقار از سعی دست اوست

حالا عصر عاشورا است. دو خورشید در مقابل هم راه می روند، طبلها همچنان می کوبند، و کودکان ستارگان گمشده صحرایند.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آبان ۱۳۹۲
ش ی د س چ پ ج
« مهر   آذر »
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
252627282930